روئین عطوفت
منبع: یادنامه هفتمین سالگرد شهادت
به نام خداوند هستی بی ابتدا و بی انتها
یکی از بی شمار خاطرات تاثیرگذار از یکی از آن سه معلم امروزینمان، شهید هدی صابر
گفت:کی؟کجا؟ چقدر؟
گفتم:هر زمانی، هر مکانی، هرمدتی که برای شما مناسب و مقدور باشد.
گفت:هفت تیر؟امجدیه؟ یک الی یک و نیم ساعت، خوبه؟
گفتم:عالیست، اما فکر نمیکنید ساعت شلوغیست؟
فهمید و خندید و گفت:
صبح سحر، خلوت خلوت، هوا روشن روشن
فهمیدم که منظورش پنج صبح است نه بعد از ظهر
گفتم: خب، میدان رضایی ها، در بزرگ ورزشگاه
خندید، چرا که یاد دفاعیات مهدی نوزده ساله گل سرخ انقلاب در بیدادگاههای رژیم ستم شاهی پهلوی، یاد صدیقه، رضا، احمد، یاد مادر و پدر رضا ییهای شهید افتاد.
صبح زود موعد قرار با سرعت فرا رسید
از دور دیدم مثل یک پهلوان، چابک و قبراق مثل همیشه با گامهای استوار و تنی سترگ به در بزرگ نزدیک میشود.
و من نیز قدم هایم را بلند و تلطیف تر کردم تا با هم رسیدیم.
به هم رسیدیم.از قبل خدا ما را به هم رسانده بود چرا که قصدمان قرب الی الله بود.
خدا قرارگزاران با خود را به همدیگر وصل میکند.
خدا سرپل ارتباطات مومنین و مقربین است.
ما از طریق خدا مدتی بود که به هم وصل شده بودیم
خدا با ما کار داشت و دارد و همچنین مومنین نیز با او.
دست دادیم، محکم و نیرومند و همدیگر را بقل کرده، بوسیدیم
نوع دست دادنش نشانی داشت از صلابت، سلامت و صداقتش
و در ادمی حس ایجاد میشد که میشود با این دست پیمان ماندگاری بست.
همچنان که بعدها خود مولف آن سه هم پیمان عشق شد.
محمد آقا، علی اصغر، سعید. چرا که عرق صورتش بوی عطر وفاداری میداد.
تا به زمین فوتبال برسیم در مورد تاریخچهی شیرودی حرفهای ریز و دقیقی زد.
وقتی رسیدیم گفت:اینجا چطوره؟
با هم قدم میزنیم و هم دور میزنیم و هم صحبت
گفتم:صحبت در حال راه رفتن عالیست.
گفت:گفت به گوشم رویین
گفتم:آقا هدی !سعی میکنم در این نیم ساعت اول عصارهی شورای طرح رنگین کمان را به شما ارائه دهم.
نیم ساعت دوم آماده ام نکات تعیین شده از جانب شما به رنگین کمان را تفهیم نمایم.
و نیم ساعت آخر نیز آمادگی شنیدن نقطه نظرات، نقدها و رهنمودهای شما ام، چطوره؟
در ضمن اینکه بر سرعت راه رفتنمان اضافه میشد هم با سر و هم با زبان گفت:خوب است. شروع کن. گوش میکنم.
شروع کردم و چه زود نیم ساعت گذشت.
نیم ساعت میانی شروع شد.
تعیین نکاتش از صحبت هایم خبر از توانمندی فهم و درک غیر قابل وصفش را مینمود و مرا غرق لذت میکرد.
نیم ساعت دوم به پایان رسید و نوبت به نیم ساعت آخر رسید.
گفت:طرح خوبیست، اما باید هر چه بیشتر و بهتر پخته تر شود و از خامی در آید. رنگین کمان زیبای است در افق افاق وانفس ولی میطلبد تخصیص وقت داده شود برای چکش کاریهایی هر چه سریع تر بی رحمانه تر و جدی تر
شورای با ارزش و ایدهی جالبیست.باید پردازش شود.
در همانجا که مابین چمن فوتبال و جایگاه تماشاگران که در واقع پیست دو بود، دورمیزدیم. شروع به یک شباهت سازی و همانند سازی عینی و ملموس مینمود.
و گفت: فعالان اجتماعی را به مثابه بازیکنان میگیریم و تماشاگران را به منزلهی مردم. نگاهی به میدان بازی کرد و گفت:هم به نقش و تفاوت منحصر به فرد یکایک بازیکنان و جایگاه تیمیشان و هم به نکات اشتراک آنها در هدف واحدشان پرداخت.
نگاهی به جایگاه تماشاگران انداخت و گفت:هم به تفاوت و نقش بی همتای تک تک مردم و جایگاههای اجتماعیشان، هم به جمعیتهای متشکل از مردم و هم به اهداف مشترک آنها در اجتماع پرداخت و نهایتا جمع بندی نمود و گفت:ما فعالان و کنشگران عرصهی اجتماع برای ایجاد یک جنبش اجتماعی مطالبه محور بایستی چنان نقش خویش را درست ایفا نماییم که تودههای مردم از جایگاههای تماشاگری و نظاره گری صرف خودشان به صحنهی میدان بازی، نه لزوما تظاهرات در خیابانها بلکه به میدانهای گوناگون زندگی اهسته آهسته نزدیک و نزدیک تر شوند و آستینها را بالا زده و پاشنههای کفششان را بالا کشیده و از حاشیه وارد گود و میدان و متن زندگی اجتماعی شده و میدانداری کنند و عرصههای اجتماعی را ملک مشاء خود بدانند و سرنوشت اجتماعیشان را با ارادهی خودشان رقم زنند و آنچنان که در شان انسان است دستگاهی سیستمی-نظامی را تاسیس و مستقر کنند و در حفظ و نگهداری و به روز کردن آن شبانه روز کوشا باشند.
اگر فعالیتهای ما در تودههای مردم چنین احساسی را نیافرید و همچون حالتی به آنها دست نداد.مطمئن باشید که ما رسالت خود را به درستی ایفا ننموده ایم، حتی اگر نیت خالصی نیز داشته باشیم.و میبایستی در روشها، استرانژیها، تاکتیکها و تکنیکهای خود تغییرات بنیادی دهیم و گرنه آب در هاون کوبیدن است.امیدوارم ایدهی شورای طرح رنگین کمان نیز در ایجاد اینچنین حسی در مرم سهم به سزایی ایفا بکند.
نیم ساعت آخر نیز زود تر از دو نیم ساعت قبل نیز به پایان رسید.
طبق گفتهی آموزگار معاصرمان علی شریعتی:همیشه دیر است
گفت:موافقید برویم ؟ به امید خدا باز قرار میگذاریم و صحبت میکنیم.
با همان انرژی سرشاری که شروع کرده بود با همان انرژی نیز پایان بخشید و با همان قدمهای پرتوان با همدیگر ورزشگاه را ترک کردیم و دست دادیم و خداحافظی نمودیم
احساس کردم به سر قرار دیگری در حرکت است چرا که همیشه کار داشت و هیچوقت بی برنامه و بیکار نبود و بایستی به موقع سر قرارش حاضر میشد
و نهایتا نیز بر سر عهدی که بسته بود ایستاد و به موقع سر قرارش رسید و به رفیق اعلاء لقاءالله پیوست.چرا که ملاقات ربش را باور داشت.
رفتنش و اوج گرفتنش و پرواز ملکوتیش مبارک بادا...
و او حالا در مدار بالاتر از مدار ما در حال رشد و نمو است و ما نیز سعی میکنیم در مدار خودمان در هستی راه تکامل را که همان راه تقرب حداکثری در این امکانات حداقلی به خدای هستی است نزدیک و نزدیک تر شویم.
روحش شاد و طرب انگیز و رقصان، راهش هموار و همواره پر رهرو و مستدام بادا
بندهی خدا فرزند ایران، مردم، اسلام، دوستار رنگین کمان
رویین
اوین ـ خرداد 97