در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 432

 سید هادی عظیمی

هدی رضا زاده صابر دو ویژگی مهم داشت که در میان هم نسلانش و خیل وسیع کنشگران سیاسی امروز کم نظیر بود. او به صورت همزمان به فعالیت فکری و عملی می پرداخت و پروژه‌ی فکری منسجمی را در قالب دو سلسه جلسات (هشت فراز و هزار نیاز) و (باب بگشا) را پیگیری می کرد. هر دو پروژه اصلی صابر نگاهی همزمان به خدا و تاریخ داشت و در سلسه جلساتش می کوشید با نقب زدن به آن دو، معبر امروز را تسطیح نماید.

در جلسات (هشت فراز و هزار نیا) هدی صابر کوشید با نقبی که در تاریخ معاصر ایران می زند هشت برهه مهم جامعه ایران را به عنوان قله های سرنوشت ساز آسیب شناسی نماید و از این دریچه گذشته را چراغی برای آینده بسازد و به آسیب شناسی امروز برای دستیابی به راهکاری برای فردا برسد. او تاکید داشت که “الان همه مرعوب لیبرالیسم نو هستند. تا این حد که بخشی از روشنفکرها تصریح می کنند که مسئله ایران را همین لیبرالیسم نو باید حل کند و الگوی افغانستان و عراق الگوی خوبی است و چه دلیل دارد که مبارزه درون جوش باشد” و به این دلیل در رجوع او به به هشت حادثه مهم تاریخ ایران “حنبش تنباکو، جنبش جنگل، ملی شدن صنعت نفت، جنبش ۳۹-۴۲، سال های ۴۰ تا۵۰، انقلاب اسلامی و اصلاحات” به کامیابی ها و ناکامی های این هشت فراز و ارتباط آن ها با نیازهای امروز جامعه ایران و آنچه خود او تسطیح معبر برای امروز می نامید پرداخته می شود. نگرش صابر به تاریخ معاصر ایران را که در هشت فراز تبیین می کند نگرشی کارکردی-انتقادی است. یعنی او ضمن اینکه تاریخ را از شکل مرده و بی عمل بیرون می آورد، فرازهای مهم تاریخی را در بطن حوادث روز بررسی و آسیب شناسی می کند. این مباحث صابر که پس از انتخابات سال ۸۴ ارائه شد در پی آن بود که نشان دهد که برخلاف عده ای، تاریخ ایران مسدود شده نیست و یاس تاریخی روشنفکران را مورد نقد قرار دهد. صابر با بررسی هشت فراز مهم جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، قیام پانزده خرداد، جنبش ۴۰ و ۵۰، انقلاب اسلامی و اصلاحات نشان می دهد که این فراز‌ها می‌توانند همچون سیلوهای انباشته و لبریز حداقل منبع سد جوع مردمان امروز باشند. صابر می کوشد نشان دهد تاریخ ما مملو از “بنگر بنگر” است و مردمان امروز را به نگرش و عبرت و توشه گیری برای رفع مشکلات امورز فرا می‌خواند. کارآیی و گره گشایی هایی که برای بررسی هشت فراز تاریخی مهم تاریخ معاصر ایران در نظر دارد در مرحله اول تجهیز حافظه تاریخی است و در مرحله بعد درک و دریافت عمومی از سیر تحولات تاریخی و در گام بعد درک سنن الهی در تاریخ و دستیابی به درک استراتژیک مبتنی بر تجهیز تاریخی و تجهیز به توان جمع بندی است. وی می کوشد از منظر فلسفه تاریخ به ویژه تحلیل تاریخی هگل و مارکس به درک توحیدی از تاریخ دست یابد، نقشی که بر نقش انسان به عنوان تغییر دهنده، کنجکاو، پیش رونده به سمت حقیقت و با استفاده از امکانات هستی پیش می رود. وی با تحلیل توحیدی اینچنین به تحلیل هشت فراز مهم تایخ ایران می پردازد و می کوشد درکی جدید ار این هشت فراز ارائه دهد.

گام بعدی هدی صابر جلسات “باب بگشا” بود که از منظر الاهیاتی و بر مبنای رابطه انسان و خدا به امروز و فردای جامعه ایران می پرداخت و می کوشید با تصحیح رابطه انسان با خدا و آوردن خدا به میانه منازعه گفتمانی جدیدی بیافریند. جلسات هشت فراز صابر نوعی تبیین وضعیت موجود و پرداختن به واقعیت بود و در باب بگشا او مطلوب خود را بیان می کرد و می کوشید الگوی مطلوب خود را به تصویر بکشد. هرچند که صابر عمری نیافت تا آثار خود را به پختگی و کمال برساند و از جمله بتواند یک روش شناسی شفاف و منسجم برای نحوه رجوع خود به قرآن برسازد اما کوشش بی نظیر او در رسیدن به فهم نوین از هستی و کتاب بود که برخلاف مد روز سکولارمنش نبود و با روشنفکر بازی خانه نشین پرمدعا مرزبندی ذهنی و عملی داشت. مهم ترین ویژگی های راه سومی که صابر در پی آن بود و یک پروژه ناتمام مانده است در موادر زیر قابل طرح است:

اول) تصحیح رابطه با خدا:

صابر در جلسات باب بگشا به دنیال تبیین رابطه با خدا بود و از این جهت با سکولارهایی که خدا را به حوزه خصوصی می رانند و آن هایی که خدا را برای خود امیال و اغراض خود میدانند مرزبندی داشت. وی در جست و جوی راه سومی بود که خدایش با خدای برخی جریانها ی مذهبی هم که خدا را در چارچوب ذهنیت خود و در جهت خواسته های خود می خواستند متفاوت بود. خدایی که متنی که وی سرآغاز جلساتش بیان می کند به روشنی بیان می شود و در حقیقت لب لباب مباحث وی و بیانگر نگاه بنیادینش است. در این متن قرآن یک راه برای حل بحران گفتگوی انسان و خداست و تمام تلاش وی گذر از این بحران با یک رابطه ی صافدلانه است. وی در این متن می‌گوید:

“تو از منی، خویشاوند منی، نه رعیتمی، نه ابواب جمعی‌ام، احترام از سر ترست نخواهم، رابطه منفعلانه ات نطلبم، رویکرد کاسبکارانه ات برنتابم، ندای طالبانه ات، قدم رفیقانه ات؛ خوانش صافدلانه و مستمرت خواهانم، حساسم بر مسیرت، بر روش ات و بر فرجامت به دغدغه ات، به تکاپوی درونت، به مسیر تحقق ایده ات، به وجدت، دعوتم کن در روند تحقق ایده ات یاری ات رسانم در سر خط کیفیت قرارت دهم بر امکانات ات بیفزایم؛ مشاورت شوم به مدار تغییر رهنمونت شوم، در کسب دست آورد تجهیزت کنم من رفیقم، رهگشایم ، باب بگشا نزد من آی”

انسان به عنوان بازیچه و تابع خدا که به عنوان یک موجود فعال و کنشگر و آزاد است که حتی خدا نیز انفعال و کاسب کاری وی را نمی پذیرد.

آنچه صابر به عنوان راهکار بحران پیشنهاد می دهد و در واژه های بالا نیز حضور دارد،

 

دوم) هستی مشارکتی و انسان مشارکت جو:

دعوت خدا به حضور مشارکتی انسان در عرصه زیست است. آنچه صابر می دانست و در قرآن نشان می داد مشارکتی بودن هستی و جامعه بود و اینکه بحران انسان امروز ایرانی غیر مشارکتی بودن به عنوان غیر فعال بودنش می باشد و تفکر خلّاق صابر و نگاه آفرینش گر وی در واژه های قرآن می خواست این نگرش مشارکتی را به انسان نشان دهد. خدای صابر طراح، مهندس، خالق، استراتژیست، ‌مرحله بند، صاحب ایده و تحلیل تاریخی، ایده پرداز، ‌منبع الهام و منشا عشق و امید بود که در ارتباط انسان با خدا بحرانی پدید آمده است و این بحران به عرصه های مختلف زیست انسان سرایت کرده است و باید برای خروج از این بحران متدولوژی تدوین نمود که خود او در صدد تبیین خلاقانه این متدولوژی بر مبنای کتاب قرآن بود.

 

سوم) تحلیل برای عبور از بحران:

آنچه در تمام جلسات (باب بگشا) خود را مینمایند و از واژه های صابر بیرون می ریزد نگرش توحیدی وی به عرصه سیاست برای تولید نوعی جدید از سیاست ورزی بود که با نگرش روزمره به سیاست تفاوت دارد. وی نقطه بحرانی سیاست ورزی امروز را در این می بیند که خدای این دوران کوچک مدار، بیرون از کار، غیر ناظر، نامحسوس، نا بازدارنده، غیر همذات است. و مغز بحران این دوران را (شناخت خدا، جایگاه خدا و ارتباط با خدا) میداند و میوه این بحران ها را (جدایی از هستی و عضو فعال هستی نبودن) عنوان می نماید. صابر به ۵ گونه رویکرد انسانی مواجهه به بحران اشاره می کند که عبارتند از:

  • ۱) زیست در بحران
  • ۲) فرار صوری از بحران
  • ۳) توهم خروج از بحران
  • ۴) فاصله گیری با بحران
  • ۵) خروج از بحران

راه مطلوب صابر برای خروج از بحران تحلیل خود، تحلیل شرایط و راه برون رفت است و با بهره گیری از آیاتی از سوره آل عمران که بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد نازل شده اند تبیین را شاه کلید خروج از بحران بر میشمرد که باید علت شکست را در درون خود جستو جو کرد و تزلزل و سستی را علت بحران میداند. در واقع نگاه قرآنی صابر برای فهم این نکته که مشکل ما از کجاست تا توان حل از بحران را بیابیم.

 

چهارم) متدولوژی تبیین به جلو:

صابر خود با بهره بردن از تبیین فوق بحث پیشاروی خود را (متدولوژی تبیین به جلو) عنوان می کند. وی در این تببین رو به جلو همان مقدار که بحران را دینامیسم میدید انسان را نیز حلال می پنداشت و می کوشید بر این خلاقیت برای حل بحران تاکید کند و آن را برجسته سازد. تفکر صابر روح عصیانگری در برابر حباب روزمرّگی بود و می خواست فضای جدیدی به ارمغان بیاورد. و خود او بارها به تلویح با تصریح گذر از این حباب روزمرگی را در تبدیل شدن به آن چیزی می دانست که نامش را (کادر همه جانبه) نهاده بود. شخصی که از کار نهراسد و مشتاقانه به استقبال بودن و تغییر دادن برود. برای او قرآن و تاریخ تلنگری از خدا بودند که باید بشر عمق آنها را دریابد و انسان را به کادر متعهّد و همه جانبه هستی تبدیل کند. این نقش اساسی که صابر در کتاب قرآن و تاریخ برای انسان می یابد باعث می شود او به بارورندگی انسان به عنوان عنصر تغییر در جامعه و تاریخ باور پیدا می کند و می کوشد به جای سخنان انتزاعی و برنامه های غیر انضمامی از کوچک ترین حرکتهای انسانی در جهت تحول مثبت استقبال کند و آن را ارج نهد چه این حرکت راه اندازی یک کارگاه در سیستان و بلو چستان توسط خود او برای کار آفرینی باشد و یا تلاش فکری یک جوان برای ارائه فکر و اندیشه خود و یا تلاش های اندک برای التیام دردهای نیازمندان باشد. صابر از کوچک های زیبا که به تحولات وسیع و بنیادی می انجامید حمایت می کرد و بر نقش تحول آفرین آن ها در کتاب و تاریخ و هستی تاکید داشت.

صابر بی ادعا در برابر هژمونی سکولاریسم و نو الیبرالیسم می ایستد و در جلسات خود با عنوان باب بگشا از فراسوی مناسبات روزمره و هژمونی های بی مبنا به ارائه راهکاری جدیدتر می رسد: گشودن باب ارتباط با خدا برای حل بحران امروز و تبدیل خدای ناظر به خدای مشاور و خدایی که انسان تغییر دهنده را به تغییر رهنمون می شود و او را در این مسیر تجهیز می کند. از این رو صابر از حرکتی سخن می گوید و با انتظار برآمدن نوع خاصی از سیاست ورزی می نشیند که می توان آن را (سیاست ورزی خدا محور) نام نهاد که اجزای آن عبارتند از:

  • ۱) این سیاست ورزی بر مبنای تبیین شرایط موجود شکل می گیرد، تبیینی که رو به جلو باشد.
  • ۲) شخص محور نیست بلکه استدالال محور است همانطور که صابر براساس آیات ۸۴ تا ۸۹ سوره مومنون آن را راهگشا می داند.
  • ۳) خدا در آن نقش کلیدی و به قول صابر نقش رزوه کلید را دارد. نقش راهنما و همراه و مشرف و رهنمون کننده به تغییر و تجهیز کننده.
  • ۴) کتاب در این نوع سیاست ورزی از سایه بیرون می آید و به چراغ راه و نوت بوک تبدیل می شود کتابی که باید از آن بهره گرفت و از آن تجهیز شد.
  • ۵) کتاب دیگر تاریخ است که انسان باید خود آن را بسازد. تاکید صابر بر تحول آفرینی انسان و تلاش برای راهنمایی انسان ها به تحول آفرینی در تاریخ و ساخت آینده نوع سیاست ورزی خدا محور را از سطح سیاست ورزی مرسوم و پارلمانی فراتر می برد و به نوعی امر سیاسی تبدیل می کند که سیاست آفرین است و اسطوره گفتمان تغییر را می آفریند.

صابر؛ تاریخ، هستی و کتاب و انسان را به عنوان یک مجموعه و منظومه ی مرتبط و هماهنگ می دید که باید از تفکیک آنها خود داری کرد و این نوع سیاست ورزی خدا محور می کوشید تا از متن به عنوان روش شناخت این منظومه بهره گرفت تا قوانین تحول را یافت و به مشارکت آگاهانه و فعالانه در هستی و تاریخ بپردازد.

سیاست ورزی خدا محور وی به یک پروژه نیمه تمام فاقد یک روش شناختی منسجم است که توان تبیین این رویکرد را داشته باشد. از سوی دیگر این رویکرد حتی از سوی موافقینش مورد بحث و نقد جدی قرار نگرفته است و همین باعث شده است زوایای این رویکرد مو شکافانه بررسی نگردد. از این رو این هدی صابر جستجوگری بود که در میانه سکولاریسم هایی که خدا را به عرصه خصوصی میبرند و آن هایی که خدا را در خدمت خود می خواهند بابی بگشاید به سوی خدا.

منبع: امتداد - خرداد 1399

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد