ابوطالب آدینه وند
در یکی از سلسله درس گفتارهای "باب بگشا" هدی صابر , یکی از حاضران در کلاس پرسید که با توجه به تبیین کهن الگوهایی چون ابراهیم و موسی و نیز ایده ال تایپهای نزدیک دست تاریخی چون محمد مصدق و محمد حنیف نژاد ؛ متوسطها و کوچکها جایی در تبیین او در نقش آفرینی در هستی ندارد و ممکن است مخاطبان او به دلیل دسترس ناپذیر بودن این غولها دچار خود کم بینی شود ؛ پاسخ هدی صابر در آن جلسه این بود که - گر چه در سخنان قبلی هدی صابر اینجانب به عنوان یک مخاطب دچار این تصور نشده بودم و تبیین سوژه گی در تلقی هدی توجه به صنوف و توانهای مختلف ایفای نقش تاریخی بود از میز باقر درب اندرونی کاشف فنون کشتی تا پرویز دهداری و ماندلا و جبار باغچه بان و مادر خوب فرزندان و - گفت :" یک روز معلم شان میخواسته کلاس شان را در دوران ابتدایی به یک اردوی کوهنوردی ببرد و برای اینکار با توجه به شناخت معلم از سطح برخورداری و امکان و توانمندی دانش آموزان به آنها متناسب با توان کارسپاری نموده بود که سطح برخورداران بالاتر گوشت و برنج با خود همراه بیاورند و متوسط ترها پنیر و خرما و میوه و سطوح کمتر برخوردار نان و سبزی و نیز به ضعیفترین سطح برخورداری در کلاس گفته بود که شما زنبیل خالی بیاور که بتوانند مواد خوراکی و مایحتاج سفر را در آن جانمایی کنند و به تعبیر آقای صابر در این ترکیب و چینش کار هم مدل مشارکتی بود و استفاده از همهی ظرفیتها و هم ارنج متناسب با ظرفیت و باربرداری اندازهی توان شانه ها"( نقل به مضمون).
هدی صابر بارها در تبیینهای تاریخی اش، مشی را متاثر از دوران میدانست که با توجه به اتمسفر گفتمانی و امکانات و مناسبات دورانی رقم میخورد و مشی را "همه دورانی و فیکس" نمیدانست اما سوال اینجاست پس او از طرح ابراهیم و حنیف نژاد و ماندلا و مصدق با مشیهای دورانی و تاریخی متفاوت در پی چه بود؟ و چگونه میتوانست این عناصر ادوار مختلف را در کنار هم به گفتگو و تعامل با دوران ما بنشاند در غلامرضا تختی چه یافته بود که میخواست با الهام از منش او حفرههای عرصهی سیاست در ایران را رفو و ترمیم کند ؟، از قضا این هنر بزرگ او بود که با این ایده ال تایپها وارد گفتگو شده بود تا از سیر حیات آنها عناصر حیات بخش برای امروز ما فراهم کند و از آن مادههای مغفول در تاریخ تودرتو ارزشهای تحول بخش را بر کرسی معرفت بنشاند زین رو مرادِ صابر از طرح آنها تکیه و چنگ زدن بر آن ارزشهای جهان شمول و تحول زایی بود که از ابراهیم تا جبار باغچه بان و عمو هوشی مین بر آن چنگ زده بودند و زندگی از آن رو جاریست و عشق به آن سبب پابرجا.
برای او مشتاق علی شاه و وحشی بافقی که در جلسات آخر قبل از دستگیری از آن سخن گفت به ارزشهای مشترکی با ماندلا و مصدق تکیه داشته که توانسته بودند اثر انگشت خود را در تاریخ حک کنند برای او دهخدا، فردوسی دیگر بود و زن سرپرست خانوار جسورِ کارآفرین چونان حنیف نژادش به هنجارهای بنیادین هستی چنگ زده بودند تا تغییر را در سطح توان و عمق خود خود رقم بزند.
صابر در حسینهی ارشاد از الگوی مکتب تی کی تاکای مدرسهی لاماسیای بارسلونا سخن گفت که در آن غلظت مشارکت ازطریق مکانیزم پاسهای کوتاه به اوج رسیده بود همه در هر سطح در ماکزیمم عملکرد، او تبیین دوران را با این مثال تیوریزه کرد که عصر پاسهای کوتاه و کارهای متوسط و کوچک است و با عطف به آن انگاره، افزایش ضریب مشارکت در هستی را سمت تاریخ و بارِ معناداری آن میدانست. او در پروژهی کارآفرینی در حاشیههای زاهدان نیز در پی احیا و باروری این مدل بود، در آن پروژه تعدادی از ناتوانان و معلولان حرکتی را به کار آفرینانی سر زنده تبدیل کرد که ارمغان و ثمره اش زندگی بود. در این پروژه صابر توانسته بود ارزشهای همان سر آمدان و کهن الگوهای تاریخی را در خدمت مشی مدنی و جماعت گرایانه با درون مایهی زندگی و جهت گیری تغییر در پایهی دوران در آورده بود.
ارزشهایی عام چون نظم، بهره وری و توجه به استعدادها، سخت کوشی و عشق و نوع دوستی. رنگ آن ارزشها بر صورت همهی دورانها.
برگرفته از یادنامهی ششمین سالگرد شهادت هدی صابر