نقش روشپردازانه مهدی بازرگان در ارتقای سطح گفتمان دینی در ایران
سخنرانی زندهیاد هدی صابر در سمینار نقد و بازاندیشی گفتمان دینی - 27 و 28 دی 1384
منتشر شده در شماره 143 مجله چشم انداز ایران - دی و بهمن 1402
رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ. سلام دوستان و بزرگان، با کسب اجازه از بزرگان، به ویژه آقای مهندس سحابی. سنت خوبی را بنیاد [فرهنگی] بازرگان بنا نهاده مبنی بر اینکه بهانۀ تاریخی و مناسبت زمینۀ طرح نقد را فراهم کند. بحث را تحت عنوان «روش تفکر؛ از حلقه مفقودههای امروزین گفتمان دینی و نقش روشپردازانه بازرگان در ارتقای سطح گفتمان دینی در ایران» مطرح میکنم. ساختمان بحث سهعنصری است؛ مطلعی دارد؛ متنی و گلوگاهی. مطلع شامل یک گریز تاریخی به قصد ترسیم فضا است است. متن، طرح و بسط موضوع است و گلوگاه هم تلنگری به وضعیت اکنون جریان نواندیشی مذهبی.
مطلع بحث کوتاه است. گریزی تاریخی به قصد ترسیم فضای موردنیاز بحث است؛ گریزی به نیمسده کیفی، کلیدی و طلایی. نیمسدهای که هم شامل جهان میشود و هم ایران ما را دربرمیگیرد؛ 1920 تا 1970 میلادی و 1300 تا 1350 هجری شمسی. اتفاقی که در پنجاهساله 1920 تا 1970 بیرون از دیوارهای ملی ما رخ میدهد، نهاددار شدن جهان است، سازمان ملل و زیرمجموعههایش ظهور و بروز پیدا میکنند، بانک بینالمللیترمیم و توسعه و صندوق بینالمللی پول و نهادهای مرجع دیگر سامان پیدا میکنند، جهان نظامدار و صاحب نظام پولی، مالی و حقوقی و نظام تجارت بینالملل و نظام قراردادها میشود. مدیریتها و سازماندهیهای نوین پا به عرصه میگذارند. نظام دایرهالمعارفی و بانکهای اطلاعاتی متمرکز سامان پیدا میکنند، نظام علوم پایه با عنایت به دستاوردهای شگرف آکادمی علوم شوروی در حدفاصل زمانیای که گفته شد و سایر نهادهای پژوهشی غرب. اتفاق شگرفی میافتد و علوم پایه راه را برای علوم دیگر باز میکند. فیزیک نو که بس راهگشاست به عرصه وارد میشود، ازدواج مبارک فیزیک و فلسفه رخ میدهد و فلسفه نه فلسفه اسکولاستیکی، بلکه فلسفه نو، زبری و تیزی فیزیک را میگیرد و امتزاجی حاصل میشود که از آن تبیین جهان با نقش محوری و لطیف خدا در این دوره میسرتر از قبل میشود. جداول مادری در این دوره طراحی میشوند که خودشان راهگشا هستند؛ جدول عناصر شیمیایی پاولوف و جدول داد-ستانده لئونتیف که برای اولین بار در شوروی دادههای هر بخش اقتصادی را به بخشهای دیگر و ستانده همان بخش را از بخشهای دیگر محاسبه میکند و خود پایۀ برنامهریزیهای بلندمدت و چشماندازهای متوسط و طولانیمدت میشود. نظامهای برنامهریزی بروز و ظهور پیدا میکنند، علوم سیستم ظاهر میشود و آثارش را هویدا میکند و روش تفکر هم قاعدهمندتر از گذشته میشود. ضریب کشف منابع زیرزمینی و زیردریایی از گذشته بیشتر میشود و مورد بهرهبرداری جدیتر و افزونتری نسبت به گذشته قرار میگیرند. حجم مبادلات تجاری ناشی از این اتفاق به نحو محسوسی بالا میرود. تقسیم کار بینالمللی را در دو موج داریم؛ بعد از جنگ جهانی اول و آستانه دهه 1970. ده فیلم برتر تاریخ برای همین دوره است و در عرصه ورزش هم رکوردها و نصابهای ویژهای در این دوره داریم و البته برتر از رکوردها و نصابها، سبکهایی هست که در این دوره از بیومکانیک انسان ساطع میشود که ما در تحلیل نقش مهندس بزرگان با یکی از سبکها کار داریم که آن را توضیح خواهیم داد. بهطور خلاصه جهان نهاددار، نظامند، مشمول سازماندهی نو، مدیریت نو، مبانی علم نو، سبکها و روشهای نو میشود.
در ایران ما اتفاقاتی رخ میدهد که الحاق به نهادها و نظامهای بینالمللی است، نهاد دولت متمرکز و کاملالعیار در ایران ایجاد میشود؛ نظام حقوقی، اداری، آموزشی در همین دوره و در دو دهه نخست برشی که از آن صحبت میکنیم اتفاق میافتد. کاربری علم در ایران بیش از گذشته میشود، نظام برنامهریزی در ایران تعبیه میشود و سازمانِ متولی پیدا میکند. شاهد بروز و ظهور نهادهای اجتماعی نوتاسیس هستیم؛ احزاب مدرن، اصناف مدرن، باشگاههای جدید و دوران حیات جدید صنفی و سیاسی رقم میخورد. مبارزات سیاسی قانونمندتر و سازمانیافتهتر میشود. عصر ایدئولوژی و اندیشه در یک بستر رقابتی بعد از شهریور 1320 و عصر سازماندهی و نهایتاً دوران گفتمان دینی را داریم. ایران هم به این اعتبار صاحب نهاد و نظامیافتهتر و سازمانیافتهتر از گذشته میشود، ورود عنصر تفکر و ایدئولوژی و نهایتاً آغاز حیات گفتمان دینی را در این دوره شاهدیم.
با این گریز سراغ متن میروم. در شرایطی که جهان و ایران سمت نوآغازی دارد و شاهد شکل گرفتنها هستیم، مبنادار و روشمند میشود، اتفاقی میافتد که آن اتفاق آغاز حیات گفتمان دینی در ایران است. موج اول آن دو و نیم دهه ابتدای برش زمان مورد بحث را پوشش میدهد؛ با چهرههای شاخص آن دوره که الآن کمتر شناختهشده هستند - خاصه اینکه نسل نو به برکت! حافظهزدایی جمهوری اسلامی در 27 سال گذشته فاقد حافظه تاریخی است - لذا این افراد در حافظه تاریخی ثبت و ضبط نشدهاند. یکی از آنها شریعت سنگلجی است، یکی مرحوم راشد است و یکی هم ابوالحسن خان فروغی است. شریعت سنگلجی در حوزه نقد فقه و خرافات و متدولوژی قرآن فعال میشود که خدمتتان عرض خواهم کرد. راشد شارح معارف اسلامی و اخلاق عام است و ابوالحسن خان فروغی هم شارح اخلاق و فلسفه اخلاق است.
ویژگیهای ساختاری ادبیات گفتاری و نوشتاری این دوره در سه محور قابل تلخیص است؛ یکی اینکه ادبیات و گفتمان دینی دوره روایی است؛ یعنی روایتکننده هستند؛ استنادی است یعنی سعی میکنند مستند به متن باشد - هم متن کتاب و هم احادیث. بحثهای این دوره یک نظم عامی دارد و خیلی متدیک نیست، یعنی دیسیپلین دارد، دیسیپلینه است و صاحب نظم و نسقی است. اما مرحوم شریعت سنگلجی در دو اثر مکتوبش - «توحید» و «کلیدهای فهم قرآن» و بخصوص کلیدهای فهم قرآن که روشمندتر است - یک ممیزه با همعصرهای خودش یعنی دارد و حاوی عناصری برتر از نظم و دیسیپلین است. دو اتفاق در کتاب کلیدهای فهم قرآن مرحوم شریعت میافتد؛ یکی اینکه برای اولبار با ادبیات خودش پیشنیازهای ورود به متن را مطرح میکند؛ «تحصیل مقدمات تدبر در قرآن» یعنی به زبان امروز کمکدرسی و پیشنیاز برای ورود به متن تعبیه میکند. پیشنیازهایی که ایشان برمیشمارد حالات رسول، لغت عرب جاهلی، شأن نزول آیات را دانستن، اطلاع از احوال عرب در عصر اصالت و یک اشراف نسبی به تفسیر سلف صالح است. کلیدهای فهم او هم تقریباً روشمند و دارای یک ماهیت نسبی روشمند است. این موج اول است.
اما در موج دوم که مثلث پاکنهاد بازرگان، طالقانی و دکتر سحابی عناصر اصلی آن هستند اتفاق دیگری میافتد که من از دو بزرگوار دیگر صرفنظر میکنم و با توجه به موضوع جلسه و محدودیت زمان روی فرد مهندس بازرگان متمرکز میشوم، آن هم با تمرکز روی ادبیات ایدئولوژیک ایشان. اگر بخواهیم مجموعه میراث مهندس بازرگان را بخشبندی کنیم و برش بزنیم بخشی از آن ادبیات ایدئولوژیک علمی است و بخشی محصولات قرآنپژوهی ایشان است، بخشی اخلاق فردی است و نهایتاً بخشی هم اخلاق اجتماعی است. با ادبیات ایدئولوژیک مهندس بازرگان خصوصاً در سه کتاب «راه طی شده»، «عشق و پرستش» و «ذره بیانتها» که بنیاد بازرگان در بازانتشار آن بهدرستی ذیل عنوان بحثهای بنیادین چاپ و توزیع کرده است، ما روی این متمرکز میشویم. یعنی یازده اصلی را که خدمتتان به عنوان اصول روشی و متدیک عرض میکنم، برگرفته از روش - و نه محتوای سه کتاب - است. جایی که به محتوا وارد میشویم، محتوا را به کمک روش میآوریم.
وجه اول باز کردن باب کلان چندرشتهای یا کاربست همزمان قوانین علمی، سنن هستی، خصائل انسان پیچیده، قوانین جامعه و مضمون کتاب محکم و قابل تمسک است. یعنی بازرگان با متدلوژی خویش کاری که میکند این است که انسان جوینده را در عرصه شناخت هستی و تبیین جهان با چند رشته طناب رها میکند. اینجا بازرگان تکطنابی فرد را از سینهکش سنگ بالا نمیفرستد. چند رشته طناب را بهعنوان حمایل به او آویزان میکند و فرد را راهی سینهکش جستوجو میکند؛ رشته طناب علم، رشته طناب قانونمندی جامعه، رشته طناب سنن هستی، رشته طناب ویژگیهای انسان پیچیده و نهایتاً رشته طناب کتاب آخر محکم. به عبارتی ترجمه همزمان کتاب هستی، کتاب طبیعت و قوانین درون آن، کتاب تاریخ، کتاب جامعه، کتاب انسان و کتاب آخر است. این وجه اول است.
وجه دوم مساعی مهندس در مهندسی موضوع است. بهاینترتیب که ادبیات ایدئولوژیک ایشان را که از نگاه روششناسی بررسی میکنیم، اتفاقی که میافتد این است که همه مفاهیم یا همه موضوعات مهندسی میشوند. ایشان یک طراحی ساختار برای ارائه موضوع انجام میدهد، ساختار ارائه میکند، بعد محتوا را به ساختار هدایت میکند یعنی ساختار فلهای و تودهوار و آمورف به بیننده یا خواننده عرضه نمیشود؛ در یک قالب مشخصی ریخته میشود. سوم اینکه محتوایی که ایشان مطرح میکند و در قالب میریزد حتماً خروجی دارد، حتماً یک مابازای تحلیلی دارد یعنی یک عمل طراز تحلیل حتماً از درون آن بیرون میآید. این مهندسی موضوع است؛ طراحی ساختار به قصد ارائه، هدایت محتوا به درون ساختار و خروجی محتوا. یعنی تقریباً کمامکان است - نمیگویم غیرممکن است - که این سه متن ادبی ایدئولوژیک خوانده شود بخصوص راه طی شده و در خواننده ظرفیت و انرژی تغییر ایجاد نشود. با اینکه از این متن چیزی حدود 60 سال میگذرد و اولبار در انجام اسلامی دانشجویان در سال 1326 بهعنوان یک سخنرانی ارائه شده، ولی متن هنوز متن زندهای است؛ با نگاه و تجهیز امروزین ما - نه آن روزین - اشکالات محتوایی و ساختاری دارد. ولی حتماً منجر به تغییر میشود، حداقلش این است که فرد با خواندن آن نسبت به وضع موجود مسئلهدار میشود. یعنی خروجی محتوای مهندس ممیزه ادبی با ادبیات قبل و بعد از خودش است.
وجه سوم مهندسی محتواست. یعنی همان محتوا هم مشمول مهندسی جدید است. وجه اول مهندسی محتوا توضیح مبنای نظری است، وجه دوم شرح محتواست و وجه سوم این است که ایشان قانون را اخذ میکند؛ از محتوایی که توضیح میدهد حتماً قانون اخذ میکند که همان قوانین به کمک تغییر میآیند. اگر بخواهد تغییری صورت بگیرد در هر عرصهای، نیاز به قانونی دارد که آن قانون محصول تجربه بشر و تجربه علمی است. مهندس در ادبیاتش این هنر را داشته است.
وجه چهارم تحلیل روندی است. به این مفهوم که سیرها را بر اساس پایگاه اولیه ترسیم میکند. یعنی یک سیر که شروع که میشود، یک منزل نخست دارد. حرکت سیر را چه در وجه سینوسی آن و چه در وجه خطی آن نمیتوان بدون عنایت ویژه به آن قاعده یا مبنای نخستین تحلیل کرد. مهندس کاری را که آمار که کرد، قبل از آمار این کار را انجام داده است. در آمار بحثی است تحت عنوان انحراف معیار که آن بحث زمانی که مهندس بازرگان بحثهای آن را شروع کرده بود، هنوز در ادبیات اقتصادی و ریاضی ایران وارد نشده بود. هنوز سازمان برنامهای نبود که بخواهد از این ادبیات و فرمولاسیونها استفاده کند. انحراف معیار این کار را میکند؛ سنجش میزان انحراف میله معیار از مبدأ مختصات. یعنی این میله قرار بود از ابتدا قائم بالا برود ولی به عللی دفرمه و کج و معوج میشود و ... کاری که بحث انحراف معیار در آمار میکند میآید این زاویه انحرافها را میسنجد. مهندس در راه طی شده كه درواقع تحلیل روندهای طولانی است، انحراف معیارها را به خوبی استخراج میکند. در راه طی شده تحلیل سه سیر - یا سه ماده به قول خود ایشان - هست که عبارتند از توحید، عبادت و آخرت بر اساس همان مبنای اولیه كه پایگاه و منزلگاه هركدام از مواد سهگانه است.
وجه پنجم هنر تعقیب موازی سیرهاست. سیر انبیا و سیر بشر را كه به تعبیر ایشان پرواز مستقیم و راه خاكی است به قول دوچرخهسوارها ركاب به ركاب تعقیب میكند و جلو میرود. یعنی به موازات و سانتیمتری جلو میرود. در آن سیر چه اتفاقی افتاده و در این سیر چه اتفاقی افتاده؟ و همینطور سیر علم و دین. یعنی پدیدهها را تكی و منفرد تحلیل نمیکند، متناسب با پیرامون و جریان موازی خود میتواند تحلیل كند.
وجه ششم این دستگاه مرحلهبندی است. به این مفهوم كه كاری كه میكند در مرحلهبندی-قاعده علمی است- برش میزند، روند را از نقطه a تا نقطه b مقطعیتر و برشی تحلیل میكند، بر مفصلها توقف میكند و در پایان مرحله آخر تحلیلی ارائه میكند. در سیر طی شده راه انبیا در كتاب راه طی شده سه مرحله قائل میشود؛ مرحله ابراهیم، مرحله حضرت موسی و مرحله حضرت خاتم. در این مرحلهبندی از آغاز تا اكنون كه قرآن به بعد هست مفصلهایی كه بیرون میكشد جلوه طبیعت ابتدایی، پیدایش فلسفه مترتب بر آن، بازگشت مجدد به طبیعت، مبارزه با ادیان و نهایتا احیا و استقرار و رسوخ توحید به دل جوامع انسانی است.
وجه هفتم تحلیل بر مبنای ساختار است؛ اول بار است كه در ادبیات ایدئولوژیك مذهبی بومی ایران صورت میگیرد. یك وقت هست حزب توده جهان را بر مبنای اصول دیالكتیك تحلیل میكند، عنصر بومی در آن نیست؛ یعنی یك باكس آمادهای از آن طرف وارد كرده، جهان آنطرف تحلیل شده، با ادبیات ایرانی این طرف تحلیل میشود. اما مهندس كاری كه كرد - فارغ از محتوا چرا كه اینجا بحث ساختار است - جهان را بر اساس اصول ترمودینامیك تبیین كرد. دو اصل را وسط گذاشت و از ابتدا تا الان خلقت را تحلیل كرد و سمت جهان هم متناسب با مضمون اصل دوم كه اصل آنتروپی است تحلیل میكند. این اتفاق تا به حال در ایران رخ نداده بود كه یك ساختار علمی وسط گذاشته شود و جهان پیرامون با آن ساختار تحلیل شود. در همین راستا یعنی تحلیل بر مبنای ساختار، تحلیل بر مبنای مدار هم میكند. برای اول بار سیر انسان را روی مبدا مختصات میآورد. مدار زندگی انسان را روی مبدا مختصات در كتاب عشق و پرستش نمایش میدهد. مضمونی كه به عنوان تحلیل نهایی استخراج میکند مضمون كیفی و قابل تاكیدی است. ایشان عنوان میكند مدار عنصری زندگی یا مدار مفرد - توضیح میدهد - هرقدر درجه احتیاج و عشق و عطش شدیدتر باشد، فعالیت قویتر و طولانیتر انجام گردیده، مدار دامنهدارتر خواهد بود. یعنی داستان یك انسان فیزیكال در طول هستی را از روی مبدا مختصات كه نمایش میدهد، در نیم پاراگراف به درستی و دقت تحلیل میكند. این اتفاقهای تحلیل ساختاری قبل از ایشان در ایران نیفتاده بود و متاسفانه بعد از ایشان هم كسی حتی دست نبرد كه ادبیات ایشان و ساختارهای آن را نو كند. همان اسلوبهای سابق مانده و جامعه روشنفكری مذهبی به سمت یك مرحله بالاتر از روشهایی كه بازرگان آورد خیز برنداشت الّا در یك دوره محدودی كه مرحوم حنیفنژاد این خیز را برداشت كه در ادامه بحث خدمتتان توضیح خواهم داد.
وجه هشتم تحلیل ماتریسی است. در سیر تحول قرآن مهندس گراف میزند، آهنگ سُوَر و سینوس سور را با گراف مشخص میکند، جداول متعدد ماتریسی پُر المان تهیه میکند. تحلیل ماتریس پُر المان در ریاضی خیلی مشکل است؛ در طبیعت، هستی و تاریخ با انسان پیچیده مشکلتر. اما مهندس قرآن جدولشدۀ ماتریسشده پُر المان را در کتاب سیر تحول قرآن تحلیل میکند.
وجه نهم کاربری قوانین هستی در تحلیل اجتماعی است. ایشان جانمایه اصل دوم ترمودینامیک را اینطور توضیح میدهد که عمر اجتماع بسته به سه شرط است؛ تعویض قطعه آلوده و فرسوده، تعبیه مناسبات مستحکم و جریان سیال. یعنی در واقع سه عنصر؛ یک عنصر تغییر، دو عنصر ارتباط مستمر و پایدار و سوم هم عنصر دینامیزم هستی.
وجه دهم که مهم است یافتن ادبیات مشترک در کتاب هستی، کتاب تاریخ، کتاب جامعه و کتاب آخر است. یعنی هنر نهایی در این سه اثر ادبی ایدئولوژیک این است که مشترکات طبیعت و هستی و تاریخ و انسان و کتاب را درمیآورد و تبدیل به دو-سه پاراگراف کیفی میکند که آن دو-سه پاراگراف کیفی سپهر میسازد که خدمتتان توضیح میدهم.
کار آخری که ایشان میکند مضمونپردازی نهایی است. بعد از اینکه علم و قانون و قاعده و دو اصل و ماتریس و مبنا و جدول و سینوس و مبدا مختصات را به کار میگیرد تحلیل خودش را عرضه میکند. این تحلیل گمگشته دوران ماست؛ یعنی فراموش شده و مفقوده است. تحلیل انگیزاننده مبتنی بر مجموعه روندهای استدلالی مرتبط با هم میکند. این تحلیل تحلیل راهانداز و سپهرساز است. عنوان میکند «تراز خلقت و مدار زندگی بر این است که تا شخص از آنچه دارد و مورد علاقه اوست مصرف نکند، به معشوق و دریافت جدیدی نخواهد رسید.» - یعنی اینجا رسیدن به معشوق و عشق به مفهوم دریافت مفهوم جدید است، مرحله جدید در زندگی انسان است - و ادامه میدهد: «و به مرحلهای از مراحل رشد و کمال نائل نخواهد شد تا انسان از آنچه در دست و اختیار دارد مایه نگذارد، به آنچه مطلوب و پسندیده است نخواهد رسید. اصل اول ترمودینامیک این را میگوید. موجود با استفاده از ذخیرههایی که قبلاً کسب کرده است از خود مایه میگذارد و تحلیل درونزا انجام میدهد. در این ادبیات ایمان آوردن به مفهوم انتخاب معشوق مناسب است و تقواپیشگی به مفهوم احتراز از عواملِ موجد آنتروپی است.» کمتر دیده شده مضمونپردازی مبتنی بر قواعد علمی باشد. مهندس این کار را میکند و در آخر هم حرف نهاییاش را میزند و عنوان میکند: «راه بینهایت دور و سربالا، سنگلاخ و پر پرتگاه و پر از حرامیان پر خطر است.» از علی (ع) تمثیلی میآورد: «آیا خیال میکنی تو جرم صغیر هستی، در حالی که در تو جهانی بزرگتر، درهم پیچیده و متمرکز است.» به نوعی مولوی [حافظ] این را تصریح میکند:
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
آنچه در سه کتاب در این ادبیات ایدئولوژیک آمده جانمایهاش همین چیزی است که در آخر گفتم.
پژوهشگری بررسی کرده که تاریخ صاحب کتابت انسان چهار هزار سال است. این چهار هزار سال را حساب کرده هر نسلی عمرش هشتاد سال است و گفته از ابتدای تاریخ مکتوب تا الان پنجاه نسل هشتادساله به دنیا آمده و با استعانت به پژوهش خودش این را عنوان کرده که کیفیترین اتفاقات جهان در هشتاد سال آخر رخ داده است. همین چیزی که من میخواستم با زبان الکن خود بگویم. الان اتفاقی که در ۲۷ سال بعد از ۱۹۷۰ رخ داده این است که علم تسری پیدا کرده، جزئی شده، بیشتر در اختیار بشر قرار گرفته و تیراژ آن بالا رفته است. ما که بچه بودیم در خیابان ویلا شرکت IBM - دادهپردازی الان - بود. کامپیوترهایی آنجا بود و کامپیوترهایی که برای اول بار در سازمان برنامه ایران آمد کامپیوترهایی غولآسا بود که شاید نصف این سالن را دربرمیگرفت. الان مایکروسافت بیل گیتس بر هنر پیشینیان سوار است و دارد رقصکنان بر همان کامپیوترهای غولآسا میدود. لذا مبانی شکلگرفته در آن پنجاه سال را باید به دقت نگاه کنیم.
در آن پنجاه سال به نظر من چند اتفاق افتاد؛ روشهای مصحح ذهن که منجر به اندیشه نو شد تعبیه شد؛ روشهای مصحح روند پرشتاب ابزارسازی که منجر به شتاب تحول تکنولوژیک شد، تعبیه شد و روشهای مصحح بیومکانیک و اندام بشر.
در انتهای دهه ۱۹۶۰ اتفاقی افتاد و یک انسان مبدع روشی شد که جهان موضوعدار بعد از خودش را اساساً تغییر داد. دیک فاسبوری[1] امریکایی در آخر دهه ۱۹۶۰ در پرش ارتفاع روشی ابداع کرد. قبل از او انسان در پرشهایش - چه پرش طول، چه پرش سهگام، چه پرش ارتفاع - از مشاهداتش نسبت به جهان پیرامون و حیوانات استفاده کرده بود؛ یعنی روش پرش ارتفاع هم اسبی بود؛ انسان از جلو میپرید. این روش اسبی در دل خود مشکلآفرین بود. انسان شش مانع داشت که دم به دم مانع نصاب را میانداخت؛ پیشانی، بینی، چانه، برآمدگی سینه، کشکک زانو و نوک پا. فاسبوری آمد و از پشت پرید. از پشت که پرید دو کار کرد؛ یکم اینکه تعداد موانع را به نصف تقلیل داد؛ پس سر، نشیمنگاه و انتهای پا؛ مانع کمتر میافتاد. اتفاق دیگری که افتاد از گودی کمر استفاده کرد. انسان اگر در سطح بخوابد و مانند کشتیگیران روی پل برود، بستگی به نرمش بدنش یک فاصله ۳۰ تا ۵۵ سانتی با افق دارد. از آن برای پرش استفاده کرد. لذا پرشها دیگر جهشی صورت گرفت و وقتی دیک فاسبوری این روش را ابداع کرد، پرندههای بعد از او - هم مرد و هم زن - والری برومل روسی[2] و نیچی چین اهل چین به مرز ۲ متر و ۳۰ سانت رسیدند. الان خاویر ستومایور کوبایی رکوردی به نام خود ثبت کرده که این ۲ متر و ۴۷ سانتیمتر است که این حدود نیم متر نسبت به رکوردهای قبل از فاسبوری اختلاف دارد. در زنان هم همین اتفاق افتاد. خانم اولریکه مایفارت در سال ۱۹۶۹ با قد ۱۶۷ سانتیمتر، ۲ متر و یک سانتیمتر پرید.[3] یعنی روش انسان را به جهش کیفی رساند. مهندس بازرگان هم این کار را در ایران کرد و این اتفاق افتاد.
بحث را به انتها میرسانم؛ یعنی گلوگاه. عنصر مبارزه چهار محور دارد؛ عشق، منش، مشی و روش. الان اتفاقی که افتاده این است که کاری پیش نمیرود. جریان نواندیش مذهبی یا روشنفکر مذهبی منشا تغییر نمیشوند. علتی دارد، منطقی دارد؛ روش ندارد، عشق آن به ته رسیده، منش او مانند منش نسلهای ماقبل او نیست و نهایتاً نمیتواند مشی اختیار کند. مشی اختیار کردن خیلی مشکل نیست، اگر روشی باشد، عشقی باشد، منشی باشد، این اتفاق خواهد افتاد. آنچه از ادبیات ایدئولوژیک و متدولوژی بازرگانی برمیتراود نیم بیت شعر مولوی [ حافظ] است: «گر تو نمیپسندی تغییر ده فضا را» یا «گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را». تغییر قضا و فضا و پیرامون فقط با پسند تحقق پیدا نمیکند؛ روشی میخواهد، منشی میخواهد، عشقی میخواهد و مشیای میخواهد:
شهر خالیاست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کار مهندس در نیم قرن پیش است. روشی آورد، ایدئولوژی علمی آورد - که کاری به محتوای آن الان ندارم - سپهری و انسانهایی ساخت. اگر حنیفنژاد در آخر دهه چهل عنوان کرد «یک دست روش» به خاطر این بود که بازرگان نصابی را گذاشت و حنیفنژاد به عنوان والری برومل از روی آن پرید و کتاب راه انبیا، راه بشر که تکمله راه طی شده است نوشت و منشأ تغییر شد. جان کلام این است که در ایران سه عنصر در نیم قرن اخیر به مدار تغییر پیوستند. آن سه عنصر عناصری بودند که با قرآن زیست کردند، قرآن را کتاب فرودست تلقی نکردند و قرآن را کتاب روش، منش، تاریخ و انسانشناسی تلقی کردند و با کتاب تغییر به مدار تغییر پیوستند. ما به این علت نتوانستیم به مدار تغییر برویم و صرفاً در مدار تفسیر ماندیم و تفسیرهایمان هم منجر به تغییر نمیشود که با منشاء و با عشق، منش، روش و مشی برتراویده از آن منشاء رابطهمان کم شده است.
[1]. Richard Douglas Dick Fosbury: دوندهی آمریکایی متولد سال 1947 که در المپیک 1968 مکزیکوسیتی با روش ابداعی خود نه تنها موفق به کسب مدال طلا و افزایش رکورد جهانی در رشتهی پرش در دو و میدانی شد، بلکه به عنوان مبدع روشی جدید برای ورزشکاران بعدی شد؛ به طوری که در المپیک بعدی در مونیخ، 28 ورزشکار از 40 ورزشکار شرکت کننده در این رشته به روش فاسبوری پریدند و هماکنون نیز تقریبا توسط تمام پرشگران برجسته مورد استفاده قرار میگیرد.
[2]. ورزشکار پرش ارتفاف اهل روسیه (2003-1942) بود که در مسابقات کشوری و بینالمللی در مجموع برنده ۴ مدال طلا، ۱ مدال نقره شد.
[3]. مایفارت (متولد کلن آلمان) در بازیهای 1972 مونیخ با رکورد 1.92 متر موفق به کسب مدال طلا شد، اما رکورد 2.02 متر او مربوط به در المپیک لس آنجلس 1984 است که هم قهرمان المپیک شد و هم توانست رکورد جهان را به نام خود ثبت نماید.