مابین غلغله و زلزله (بحثی دربارهی «ادبیات دگرگونی» شریعتی)
سخنرانی هدی صابر در مراسم سیامین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی ـ حسینیه ارشاد ـ خرداد ۱۳۸۶.
با سلام بر جمع؛ زنان، مردان، جوانان و موسپیدان. با کسب اجازه از همه دوستان، مدیر جلسه، آقای مهندس عزتالله سحابی، بزرگترِ جلسه، و اگر آقای طاهر احمدزاده در جمع حضور دارند با کسب اجازه ویژه از آقا طاهر احمدزاده، بزرگ زجرکشیده دوران.
به نام منشاء ایده و تغییر، به یاد مردان مدار تغییر و مدار تفسیر منجر به تغییر. عنوان بحث، ادبیات دگرگونی است. زمان محدود و مطول صحبت کردن و توضیح واضحات دادن غیرمجاز.
چهار راهِ «چه کنم»
هر عنصر نو ورود به عرصه اندیشه و تفکر، هم زمانی گریزناپذیری را پیشاروی خود دارد. حضور و نمایانی، هم زمان است با موضعگیری و اثرگذاری. بیموضعی تقریبا ناممکن. انسان نوورود به عرصه و پهنهی اندیشه و تفکر و ایده، در برابر چهار راهی طبیعی قرار دارد: چهارراه «چه کنم». اول راه، دفاع و حفاظت از وضع موجود. دوم راه، بیاعتنایی به وضع موجود. سوم راه، تفسیر وضع موجود و چهارم راه، تغییر وضع موجود. اول راه، راهی است مخملین. از مخمل قرمز امکانات و فرصتها و تشخص موقت. دوم راه مشحون از چمن سبز. چمن سبز بیخیالی برای تاختن درشکه تفرد و فردیت محض. سوم راه مشحون از دستانداز و اندکی دغدغه. اما چهارم راه، راه تغییر وضع موجود، سنگلاخی، پر پرتگاه، پر دغدغه؛ دغدغهی ساختوساز، دغدغهی تیمارداری، دغدغهی آموزش و مشحون و سرشار از شوق و رنج و اشک و عرق. اما یک پل تسهیلگر و واسط بین سومره و چهارمره. پلی برای دست یازیدن: تفسیر منجر به تغییر.
دو نیمه و یک رختکن
شریعتی، نوواردی بر عرصه ایده و بر پهنه اندیشه. ادبیات تولیدشده توسط شریعتی دو نیمه دارد. نیمهای به تفسیر. نیمهای به تفسیر منجر به تغییر.
نیمه اول: از میانهی دهه ۴۰ تا آستانهی دهه ۵۰. مرد موضوع میدان امروز ما، نیمهی نخست را با مشخصه هایی چند سرکرد. در نیمه نخست که نیمه تفسیر او بود، زمان نسبتا کندآهنگ، میل او آکادمیک، رویکردش کمتر اصطکاکی، ادبیاتش دانشگاهی، عناوین به کار گرفته اش، روشنفکری و بردارهای برخوردش بردارهایی بود کمتر نوک تیز با آثاری چندین: اومانیسم در غرب و شرق. اسلامشناسی مشهد. معارف اسلامی. مذهب، دری و هنر، پنجره ای. توتم پرستی. چهار زندان انسان. تاریخ تمدن. خصوصیات قرون معاصر، جهان بینی و محیط، مساله خودیابی. روش شناخت اسلام. تمدن و تجدد. نگاهی به تاریخ فردا، متدولوژی علم. انسان تمام. هجرت و تمدن. ایدئولوژی. هبوط. اسکولاستیک جدید.
اما نیمه دوم؛ دگر نیمهای به تفسیر منجر به تغییر. از آستانهی دهه ۵۰ تا هنگام وداع. میان نیمه اول و نیمه دوم رختکنی است. مرد موضوع امروز ما، در رختکن، گرم شد و نیمه دومی برای خود رقم زد. در نیمه دوم با مشخصههایی چند و با آثاری چند چندان.
مشخصهها: زمان برایش شتابان بود، گویی که شبحی پشت سر اوست. میل شیدایی داشت به جای میل آکادمیک. رویکرد اصطکاکی، ادبیات انقلابی، عناوین نشیمنی، عناوینی که در ذهن و پس پیشانی مینشست و بردارهای پیکانوش. بردارهایی متوجه استبداد، متوجه استعمار و متوجه ارتجاع فکری. آثار چند چندانش: نیایش. حسین وارث آدم. مذهب علیه مذهب. توحید و شرک. بینش تاریخی شیعه. فاطمه، فاطمه است. مرگ، پیغامی به زندگان. انتظار، مذهب اعتراض. تشیع علوی، تشیع صفوی. حج. تشیع سرخ و سیاه. چه باید کرد. چه نیازی به علم. از کجا آغاز کنیم. شهادت. پس از شهادت. حسن و محبوبه. یکبار دیگر ابوذر. شیعه، یک حزب تمام. خودسازی انقلابی.
شناخت فضای دوران و ایران در نیمه دوم شریعتی
برای شناختن فرد و متنش که در ازدواج تاریخی فرد و متن، آن فرد هم خود به متن تبدیل میشود و شریعتی، متنی دورانی بود، میباید به فضای دوران توجهی ویژه مبذول کرد. در سالهایی که ما در آن به سر میبریم به خصوص دههی موسوم به اصلاحات، نسل نو و میان سالان و روشنفکران میان سالِ در مسیرِ استحاله، تمام جهان و تمام تاریخ را با گفتمان امروزی تحلیل کرده و میکنند. گویی که پیش از امروز نه گفتمانی بوده است، نه رنجی، نه اشکی، نه شوقی، نه عرقی، نه محصولی. برای شناخت متن سوژه بحث امروزمان، دقیقا باید به فضای دوران توجه کرد.
فضای جهان
فضای دوران تضاد خلق و امپریالیسم بود و در بطن آن تضاد کار و سرمایه. بخشی از جهان، صاحب سرمایه و ابزار تولید و بخش دیگری از جهان، بازو و کارگر یدی روزمزد. رویکرد دورانی، رویکرد رخ به رخی بود با مشی چریکی و عمل فدایی. نه در ایران که در جهان. ما از مرگ قویتریم، ما همچون برنج زارهای چهووا هر ساله درو میشویم، اما سال بعد با ساقه هایی محکمتر و پربارتر دوباره میروییم. گزارهای بس دل انگیز از هوشی مین. هوشی مین بزرگ که ده هزار روز از عمرش را در جنگ با سه امپریالیسم ژاپن، فرانسه و آمریکا طی کرد. تا آن زمان که رگبار مسلسلهایمان به گوش شنوایی رسد و مردمان بیشتری با سرود رهایی ما از قید امپریالیسم هم نوا شوند، هرجا که مرگ غافلگیرمان کند، گو خوش آمد. از چگورا. فضای دوران، فضایی این چنین بود.
فضای ایران
اما در ایران ما؛ ادبیات ملی دورانی ما در چه شرایط زیستیای قرار داشت. ادبیات ملی دورانی، به مجموعهیتراوشهای گفتاری و شنیداری اطلاق میشود که محصول مشارکت جامعه کل و بضاعت ادبی جامعه کل است. هرجامعه، به تعبیر مهندس سحابی، شخصیت کلی دارد و روح کلی. ادبیات عمومی دهه ۴۰ و ۵۰ جامعه ما، ادبیاتی بود دارای یک روح کل برتروایده و متصاعد از شخصیتی کل. وجه اول ادبیات دورانی، ادبیات مبارزاتی. ادبیات مردان و زنانی که متن مبارزه را تشکیل میدادند؛ عناصر متن مبارزه. این ادبیات، ادبیاتی مقاوم، مهاجم، با کارویژههای دورانی مرزبندی، تلنگرزنی و بذرپاشی. مستقل از ادبیات مبارزاتی، ادبیات روشنفکری؛ مردان و زنان فرهنگ ساز پشت جبهه. ادبیات پرداز پشت جبهه. نفرساز پشت جبهه. شعر نوپرداز. ادبیات تصویری. ادبیات آهنگین و ادبیات کوچه راسته.
ادبیات مبارزاتی دوره در ایران ما
«تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، انسان هست و شکست هست و پیروزی؛ و پیروزی از آن انسانهای پایدار است» . رضایی-مهدی.
«صحبت از رفتن و رفتنها نیست. حرف ز ماندن هم نیست. صحبت آن است که خاکستر تو، تخم رزمآور دیگر باشد. رضایی-رضا.
«طول آرمان ما از طول عمر ما بسا بیشتر و افزونتر است» . حنیف نژاد- محمد.
«بر شما که کالا را جامد و بیجان میپندارید، ما در هر قطعه تولیدی، وجود انسان را متبلور میبینیم. شما اگر به قالی دستباف زیر پایتان به صورت یک کالا و یک نقاشی بیجان مینگرید ولی ما در لای تار و پود آن و رنگهای زیبایش، خون کارگر و دختربچگان را دیدهایم. نقش و نگارها از دیدگاه ما صاحب حیات انسانی هستند» . محسن- سعید. دفاعیه.
«مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» . مسعود احمدزاده. «رد تئوری بقا» مرحوم امیرپرویز پویان. اینها ادبیات مبارزاتی است.
مابین ادبیات مبارزاتی و روشنفکری نوعی از ادبیات هم بود که با توجه به شرایط کنونی و کینهای که علیه اسلام رسمی و بخشی از روحانیت وجود دارد، نوعا مغفول به حساب میآید. این غفلت یا عمدی است یا سهوی. بیشتر سهوی است. اما در همین دوران، در کنار چریکها، در کنار شعرا، در کنار مردان متن و حاشیه مبارزه، مردانی هم بودند ما بین سنت و مدرنیسم. ما بین حوزه و جریان روشنفکری. هاشمی رفسنجانی با ادبیاتش: «امیرکبیر و کارنامه سیاه استعمار». سیدعلی خامنهای با ادبیاتش: «تفسیر خطبه جهاد و صلح امام حسن». گلزاده غفوری با ادبیاتش: «امام حسین». مرحوم آشوری با ادبیاتش:« توحید». مرحوم صالحی نجف آبادی با «شهید جاوید». خمینی ۴۲ با تک جمله و تک گزارهاش که «یک سگ آمریکایی حقوق بیشتری از یک شهروند ایرانی دارد». این هم بخشی از ادبیات دوره بود.
ادبیات آهنگین دوره
ادبیات شعر نوپرداز. «چه مردی! چه مردی! که میگفت قلب را شایستهتر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند و گلو را بایستهتر آن که زیباترین نامها را بگوید. و شیرآهن کوه مردی از این گونه عاشق، میدان خونین سرنوشت به پاشنه آشیل نوشت». سرود «ابراهیم در آتش». شاملو-احمد. برای مهدی رضایی.
« آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند.
می گفته ای عزیز، سترن شده است خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند وباز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند».
آن عاشقان شرزه- شفیعی کدکنی. محمد رضا.
قطعهای از صمد. صمد آموزگار دورانی روستایی بود. نفر ساخت. علی اصغر عرب هریسی روستاییای بود که در پای درس روستایی و کلاس درس روستایی و صحرایی صمد بهرنگی، تبدیل به چریک فدایی دوران شد. «ماهی سیاه: من میخواهم به ته جویبار بروم. مادر ماهی: جویبار که اول و آخر ندارد. همین است که هست. به هیچ جا نمیرسد. پاشو بریم گردش. ماهی سیاه: نه مادر. من دیگر از این گردشها خسته شده ام. من میخواهم بدانم که راستی زندگی یعنی اینکه تو در یک بکه جا هی بروی و هی برگردی و دیگر هیچ. دیگر ماهی ها: اگر مرغ سقا نبود، با تو میآمدیم. ما از کیسه مرغ سقا میترسیم. ماهی سیاه: شماها زیاد فکر میکنید. همه اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیمترسمان به کلی میریزد. یک وقتی ناچار با مرگ روبرو میشویم که میشویم. مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد».
ادبیات تصویری
ادبیاتی که فیلمهای شاخص دوران و برخی تک سریالهای تلویزیونی در آن زمان داشتند. «ما که یک عمر با نان و شیری ساختیم چرا این همه ظلم باید سرمان بیاید». «بلوچ» [سال] ۵۳.
«جایی که قانون نیست، من، خود، قانون ام». «قیصر» ۴۹.
«نگو زارممد. بگو شیرممد. شیرممده که دمار از ظلم در میاره». «تنگسیر» ۵۳.
«ما شاگرد اولای جلو کلاس همیشه انگشت هامون بالا بود. مخمون خالی بود و به هیچی نمیاندیشیدیم جز درس. ولی شما از پشت هوای همه چی رو داشتین. همه چی رو اداره میکردین. پس کو اون غیرت، چی شد اون مردانگی». «گوزنها» ۵۴.
«من، تو، یک چاقوی خوش دست زنجان. تمثیلی زیبا از دوران». «گوزنها» -۵۴.
رگبار: دیالوگهای معلم شریف که در پس سرش شبحی قرار داشت. دلیران تنگستان پخش شده از تلویزیون ایران سال ۵۴: دیالوگ رییس علی دلواری: «نیگاه کنین ببینین تو جبههی مبارزه هر کی چی داره. چی میتونه بیاره. بازرای رو نفی نکنید. بازاری با خودش پول و اعتبار میاره».
ترانههای اعتراض دوره
«میون این همه کوچه که بهم پیوسته، کوچه قدیمی ما، کوچه بنبسته. کوچه اما هر چی هست، کوچه خاطرههاست. اگه تشنه است اگه خشک. ننگت بادای دستی که بد بودی، بدتر کردی. دستی با این بیرحمی دیگر بریده بهتر. بر من فرو آر بغضی که اینک خنجر کردی. وقتی شب، شب سفر بود توی کوچههای وحشت، وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت. میون بره هامون گرگ بیابون افتاده. شکل فانوسیاند که اگه خاموشه، واسه نفت نیست؛ هنو یه عالم نفت توشه».
ادبیات کوچه راسته
« آقا تختی مدال مردم بر سینه داشت». غیرت قیصری شکفته در سالهای ۴۹ و ۵۰. مردانگی آکل در فیلم داش آکل در سالهای ۴۹ و ۵۰. تاثیرپذیری مردم از دادگاه مرحوم گل سرخی و دانشیان و ایستادگی آن دو در دادگاه.
در چنین شرایطی شریعتی از نیمه اول در رختکن دوران گرم شد به نیمه دوم آمد. عناصر مشترک ادبیات دوران، اعم از ادبیات کوچه و راسته و بازار و شاعر و آخوند و روشنفکر و و و: زنهار باش، بیدار باش، مهر، کین، شور، حماسه و کف تاریخی. همه کف میزدند برای مردان متن. اما مرد میدان ما. نقل مکان از تفسیر به چه شکل صورت گرفت. شریعتی اسبابکشی کرد. اسباب کشی نه از سر فرصتطلبی. اسبابکشی مسئولانه، داوطلبانه، مهرورزانه و آسیمهسرانه. سری که پس پیشانیش در نیمه اول به میزان بسیار زیادی کلاسیک بود، در نیمه دوم، در پس پیشانیاش، عروسیای به پا شد. عروسیای که در پس پیشانی او برپا بود، در ازدواج و امتزاج تاریخی با شهادتها، میدانهای تیر، درگیریها، دفاعیهها و ادبیات ناگفته که اسمش را منش میگذاریم، وصلت تاریخی کردند و در جامعه ما عروسیای پر شورتر از عروسی پس پیشانی شریعتی به راه انداختند. هفت شبانه و هفت روز. از ۵۰ تا ۵۷.
چهار مجرای اثرگذاری شریعتی
اینک عرصه. آنچه در درون داری بکن عرضه. شریعتی اثر گذاشت بر عرصه در چهار مجرای عرضه. اول واژه. دوم در سطح جمله و شبه جمله سوم فراز و گزاره و چهارم متن.
در سطح واژه: چهار زندان انسان: واژهها همه مشحون و حامل بودند از بداعت، مضمونپردازی و نوپردازی. پوستین وارونه. یاد و یادآور. کویریات، تشیع علوی، تشیع صفوی، مثلث زر و زور و تزویر، بازگشت به خویشتن، خط سرخ شهادت، آگاهی کاذب، حوزه در کنار حجره. در سطح جمله و شبه جمله: سه شعبه همیشگی یک بنگاه: قصر، دکان و معبد. بار سنگین وارث آدم بر دوش، گردن بند زیبنده مرگ بر گردن. گوساله اکنون در آخور بیت المال گاو شده است و بانگ توحید برداشته. تشیع علی، عمل است. مثل کی؟ مثل حسن، مثل محبوبه.
در سطح گزاره: « باز دیدم که اینها همه فاطمه نیست، اینها همه هست و اینها همه، فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است». «خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت». «خواهران! برادران! اکنون شهیدان مردهاند و ما مردهها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند و ما کرها مخاطبان شان هستیم. آنها که گستاخی آن را داشتند که وقتی نمیتوانستند زنده بمانند، مرگ را انتخاب کنند، رفتند و ما بیشرمان مانده ایم. صدها سال است که ماندهایم». (پس از شهادت- فراز آخر) «روحانی صفوی متعصب است، تعصب کور به این معنی که قدرت تحمل و حتی استعداد فهم عقیده و حتی سلیقه مخالف را ندارد. نه تنها مخالف اسلام و تشیع را بلکه مخالف آقا و طرز فکر آقا و ذایقه آقا را. این است که هر چرا که نپسندد بیدرنگ تحریم میکند و هر که را نپسندد، بیتامل تکفیر. عالم شیعی در طول تاریخ اسلام به آزادی بحث و احتجاج و نظر آزمایی معروف بود و تصادم فکری و جدال علمی را دوست داشت».
اما پر سوزترین: « قلم من با افتخار غرورآمیزی بر روی این صفحات میلغزد. زیرا قهرمانی را که در این داستان نقاشی میکند، رقاصه پیست رقصی که میکوشد تا تماشاچیانش را از شهوت به جوش آورد، نیست. شاعری که در اوای عفن یک میخانه یا در کنار منقلی ستونهای ضخیم دود را به سقف میفرستد نیست. یاران وفادار کابارههای زیرزمینها و پس کوچههای محلات بدنام پاریس نیست. لرزش هوس انگیز ران و پستان که به صدها نویسنده نام و نان بخشیده است، نیست. قهرمان این داستان فرزند غیور صحراست. فرزند صحرای مغروری است که با همه تنگدستی و عسرت، همواره عار داشته است که حتی آسمان بر او اشکترحم بارد. چهره گندم کون آفتاب زدهای است که خشونت صحرا در آن نقش بسته. داستان سرگذشت تندبادی است که در میان قبیلهای طغیان کرد و در صحرای خلوتی فرو نشست. سرگذشت مردی از غفار است».
اما در سطح متن: اسلام شناسی متنی است که روش از آن متصاعد میشود، علی، حسین وارث آدم، هویت ایرانی ـ اسلامی، امت و امامت، متنی هستند که تبیین گر هستند. حج، انتظار، شهادت متون شارح فلسفه اند: فلسفه حج، فلسفه انتظار، فلسفه شهادت. و تشیع علوی و تشیع صفوی و ابوذر، مکتوبات مرزبندی.
صنایع ادبی شریعتی
دیروز آقای طهماسبی با بیان ملین خودشون برای شریعتی واژه «شاعر» را در نظر گرفتند. من این واژه را اختصاص نمیدهم اما متنهای او به گونهای است که صنایع ادبی از آن به طور جدی قابل استخراج است. تشخیص و تجسیم و تمثیل و تصدیق و نتقیه.
تشخیص: «رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب، آب در حوض نبود». شاعر نوپرداز به آب شخصیت آینه میبخشد. تشخیص به مفهوم شخصیت بخشیدن به عناصر. شریعتی با علی، با حسین، با ابوذر، با سلمان و با فاطمه اینگونه کرد. شخصیتهایی جدید و واقعی از آنها ترسیم کرد و تشخیص نو به آنها بخشید که قبل از آن در جامعه سنتی ما موجود نبود.
تجسیم: در صنعت شعری عنصر مکان، زمان و فضا را به خدمت گرفتن برای تجسم کردن تجسییم نام دارد. شریعتی همه تمهیدات زمانی و مکانی و فضاپردازانه فراهم کرد برای تجسم ابوذر. برای تجسم حج: گویی انسان همزمان با او طواف میکند. و متهم کردن و قرار دادن پدر و مادر در جایگاه متهم.
تمثیل: مثال به جا آوردن. مثل کی؟ مثل حسن، مثل محبوبه. مثل زینب پبامدار بعد از شهادت.
تصدیق: مصداق بخشیدن: تشیع علوی، تشیع صفوی.
تنقیح به معنای منقح کردن و حذف اضافات و پیراستن: نیایش، شهادت و حج. عناصر ادبی شریعتی آگاهی است، زنگ و آهنگ و هان. مرزبندی، تهاجم، سوز، گداز، رویاپردازی و تخیل گرایی، اسطورهسازی، غلو و بزرگ نمایی.
مرجعیت ادبیات شریعتی
برای اینکه تشخیص دهیم ادبیات دورانی، از مرجعیت برخوردار هست یا نه، سنجههایی را در اختیار داریم. مرجعیت و وزانت ادبیات، طیف اثرپذیرانش، ضریب ماندگاریش، دادوستدش با دوران.
وزن و ارزش رجوع پیدا کردن ادبیات شریعتی تقریبا گریزناپذیر است. احتیاجی به اثبات ندارد. ادبیاتش از این زاویه ادبیات مرجع شد.
طیف اثرپذیرانش در حد فاصل ۵۷ و کل دهه ۶۰ از دانش آموزان انشاءنویس دوران راهنمایی گرفته تا آقای خمینی کهنسال هشتاد و چند ساله در سال ۶۱ که درترویج رزمندگان برای رفتن به جنگ، جمله «خط سرخ شهادت، خط آل محمد و آل علی است» که نوعاً برگرفته از ادبیات شریعتی است را به کار برد. طیف اثرپذیرانش رنج بسیار وسیعی داشت. از نوباوه تا کهنسال.
ضریب ماندگاری که پیایند مرجعیت است. الان هر کس بخواهد روی ادبیات ایدئولوژیک پژوهش کند یا نقدی کند، لامحاله به سراغ این ادبیات میرود. ضریب ماندگاریاش جدی است.
داد و ستد با دوران: از دوران گرفت به دوران داد. ادبیاتش متاثر از فانون، ادبیات چپ فرانسه، سارتر، سید جمال، لنین بود. «چگونه بودن را به کارگران بیاموزید، چگونه مردن و چگونه زیستن را خود خواهند آموخت». گزاره لنین در «چه باید کرد» که تقریبا شریعتی عیناً استفاده کرده است. لذا در دوران خودش داد و گرفت. برخلاف دوران ما که همه میگیرند. همه در صف قرضالحسنه دوران میایستند، بدون آنکه یک پنج ریالی به صندوق و قلک دوران پرتاب کنند.
نستعلیق و شکسته؛ دو نیمه از زندگی شریعتی
بحث را جمع میکنم. ادبیات شریعتی، ادبیات دو خطی است. خط نستعلیق، خطی است منظم و به غایت به سامان. خط نستعلیق را برای حافظ نویسی به کار میبرند. شعر منظم. اما خط شکسته: بینظم است، شوردار و شیدا. برای مثنوی و برای شمس به کار میبرند. مردی که جلسه امروز برای پاسداشت او تشکیل شده، در نیمه اول زیست ادبیاش، مردی بود که ادبیاتش میتوان با خط نستعلیق نوشت. ادبیات کلاسیک. اما در نیمه دوم ادبیاتش، ادبیات شیدایی بود که میتوان با خط شکسته از نوع خط شکستهای که برای مثنوی و شمس مولوی به کار میبرند، بهره جست.
در دو حد اثر گذاشت این ادبیات. وجه اولش در حد ادبیات دگرگونگی در مدار تفسیر بود. بخش مهمی از نسل انقلابی که جذب انقلاب و جذب ایدئولوژی دورانی آقای خمینی شدند. بخش مهمی از کسانی که به جبهه رفتند. بخش مهمی از بدنه سپاه آن روز. تمامی بدنه جهاد سازندگی آن روز و تمامی بدنه هیئتهای هفت نفره تقسیم زمین آن روز و در جنب آن، بخش مهمی از بدنه سازمان مجاهدین بعد از سال ۵۸ به بعد. وجه دوم، بخشی هم در حد مدار تفسیر باقی ماندند. آنهایی که از شریعتی تخیل و رویا و توصیف را گرفتند، سی سال است که در همان فضا ماندهاند. تک و توک افرادی هستند (کمتر از انگشتان یک دست) که دو وجههاند. هم سری دارند و هم دستوپایی.
آغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله
عشقی و شکری با گله، آرام با زلزالها
آغاز عالم که خدا روایت میکند و به خدا اعتماد میکنیم (اعتماد مطلق) غلغلهای در جهان بوده است. پایان عالم هم که زلزله است. انسان مسئول ما بین غلغله و زلزله، انسانی است که هم عاشق است از نوع شریعتی و هم شکرگزار به مفهومی که حنیف تعریف میکند. «شکر نه به منظور به منزله تسبیح انداختن و سبحان الله گفتن بلکه به مفهوم استفاده حداکثر از امکانات پیرامون است». شریعتی از این منظر نیز در نیمه دوم زیست ادبی خود، بس شکرگزار بود. عشقی و شکری با گله. هر انسانی (بزرگترین انسانها هم) گلهای دارند، غری دارند و لندی به خود، به دوران و به خدا. شریعتی از این نوع بود آرام با زلزالها... آرام با نوسانات و سینوسها پیش آمدن. خسته نشدن، زانو نزدن، به رخت خواب نرفتن، در متن ماندن. مولوی بس زیبا گفته است:
آغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله
انسانهایی از نوع مردان مدار تغییر و مردان مدار تفسیر منجر به تغییر با زیست خودشان یک مصراع اضافه کردهاند که میتواند بدیل مصراع دوم زیبا کلام مولوی قرار بگیرد: آغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله.. مابین این دو ولوله: شریعتی از مردانی بود که در دوران دوم حیات ادبی خودش، ولولهای برپا کرد. ولوله امتدادش تا اینجا آمده است. ولوله را نباید سرکوب کرد. مردان شیدایی را نباید تخطئه کرد. [باید] نقد کرد، تحلیل کرد، پالایش کرد، جمعبندی کرد، سرند کرد و عناصر قابل بازیافتشان را به کار بست و احترامشان را برقرار باقی داشت.