امیر هادی طالقانی
منبع: وبسایت جرس ـ 25 خرداد 1390
خداحافظ مرد، مردِ تنها در زمانه ی نامردی ها.
خداحافظ آقا هدی، آموزگار قرآن،آموزگاری که قرآن را نه برای خوشایند قدرت که برای خود خود حقیقت تفسیر میکردی.
خداحافظ عموصابر، بزرگا مردی که در این صدف کج و کوله روزگار ، مروارید وجودت را نشناختند.
خداحافظ مومن ، ایمانت را چگونه برای آنها که ندیده بودنت توصیف کنی که تو خدا را حس میکردی و برای خدایی نماز میخواندی که میشناختی و با او رفیق بودی.
خداحافظ رفیق ، رفیقی که باب گشودی و از این زمانه ی نارفیقی ها به سوی او رفتی اویی که رفیق است رهگشاست . نزد او رفتنت مبارک.
خداحافظ صابر، دردهایت چگونه در خاک جای دهی که تو کوه صبر ستیز بودی و دردهایت را صبوری پیشه کردن نتوانستی.
خداحافظ پهلوان ، خوشا به حالت که اینک در کنار حنیف نژادی و آغوش شریعتی و میتوانی از طالقانی و بازرگان درباره ی قرآن مباحثه کنی.
حداحافظ فرازیاب ، تو چه خوب تاریخ را خواندی و فرازهای هشت گانه ی معاصر را به ما نشان دادی وخواستی رهگشا باشی .
یادش بخیر آنزمان که از میرزا عبدالله دربند درونی با چه عشقی سخن میگفتی که تو شیفته ی جوانمردی و رفاقت بودی.
کاش زمانه برمی گشت به حسینیه ارشاد و آن جلسات پرشور؛ که ساکی بر دوش میآمدی و از خدایی سخن میگفتی که خدای رهگشاست و میتوانسته ایم باز هم از تو حرفهایت و تازه یافته هایت بهره گیریم که چه زود رفتی و چه مظلومانه . میدانم میدانم که زندگانی آنچنان زیبا و پزغرور را مرگی اینچنین زیبا و سرفرازانه میطلبد.
اشک مجال نوشتن نمی دهد و فرصت اندک است و اینک ما مانده ایم و پیکر بی جانت که این شحنگان پیر باز هم به آن بی اعتنایی میکنند و تو رفتی بابی ساندز روزگار ما ، میثم تمار زمانه ی یزیدیان امروز.
تو رفتی و ما ماندیم و کهنه دردی که هرگاه به یاد تو بیفتیم با خود بگوییم،خوشا بحالش که به سوی خدایش شتافت ، خدایی که نقطه ی اتکایش میدانست.
هدی رفت ، از بس که جان نداشت...