احمد فشخورانی
صاحب این قلم در پی آن نیست که از قهرمانیها و پهلوانیها و بزرگ منشیها و بزرگیهای مرحوم صابر بنویسد.و "حماسه هدی" را بر کاغذ پیاده کند. چه آنکه این کار مستلزم آشنایی نزدیک با آن مرحوم و دیدن این بزرگ منشیها و رشادتهاست. پس چنین نوشتاری لزوما بر عهده دوستان و نزدیکان هدی است. هدی صابر اما ردپایی از خود بر صفحه تاریخ این سرزمین گذاشته است و به اعتبار این ردپا میتوان علیرغم عدم آشنایی نزدیک با وی در مورد او سخن گفت. درست همانگونه که علیرغم عدم آشنایی نزدیک با افلاطون یا پروتاگوراس در مورد آنان سخن میگوییم. در این سیاهه سخن بر سر بررسی رابطه ما با هدی صابر است. و ناگفته پیداست که برای پاسخ به چنین پرسشی باید ابتدا منظور از "ما" مشخص شود. سپس بدانیم هدی صابر در کجا ایستاده است. و آنگاه بتوانیم به بررسی رابطه میان "ما" و "هدی صابر" بپردازیم.
ما یعنی مای جامعه امروز ایران. حالا سوال اینست که این جامعه امروز ایران چه وضعیتی دارد و در کدام مختصات فرهنگی_اجتماعی- اقنصادی- سیاسی ایستاده است؟ برای فهم این وضعیت و مختصات تاریخی شاید این سوال که جامعه ما امروز چه منابع، اشخاص و نهادهایی را مرجع خویش تلقی میکند. به جا و کار آمد باشد. به راستی جامعه امروز ما چشم به دهان چه کسی دوخته است؟ یا اینکه در پی چه مطالباتی است؟ آیا جامعه امروز ما همانند دهه ۶۰ همچنان یک جامعه مذهبی است؟ اگر چنین است پس این فریاد وا اسلاما و امام از تهاجم فرهنگی و امان از شبیخون فرهنگی برای چیست؟ اگر همچنان این جامعه مذهبی است پس چگونه است که "امت حزب الله" هزار نگرانی از به خطر افتادن دین و دیانت دارند؟ اما آیا این جامعه یک جامعه سکولاریزه شده، مدرن و غربی است؟ اگر چنین است پس چگونه است که هر ساله راهپیمایی مراسم اربعین و مراسماتی از این دست با شکوهی عجیب رخ مینماید؟ اگر این جامعه به مسائل مذهبی بی اعتناست و دیگر حوصله چندانی برای صحبت کردن درباره مباحث آسمانی را ندارد پس چطور داستان "وحی و رویا"ی عبدالکریم سروش اینطور نقل همه محفل و مجالس ایران میشود؟ آیا برای این جامعه دغدغه اصلی اقتصاد و مسائل اقتصادی است؟ اگر اینطور است چرا در انتخابات به آنان که وعدههای عدیده اقتصادی شغل و یارانه و... میدادند رای نداد؟ و اگر این جامعه مطالبه اصلی اش اقتصاد نیست پس چرا در ۹۲ به وعده لغو تحریمهای هستهای رای داد؟ اگر این جامعه دغدغه جیبش را ندارد پس چرا مردم بعد از توافقات ژنو و لوزان و وین دلار و هزار تومانی به دست میگیرند و در خیابان میرقصند؟ آیا جامعه ما و حتی مشخص تر جامعه دانشگاهی و اهل تدقیقهای این جامعه که در نقش حامیان روحانی ظاهر میشوند با سرمایهداری و خصوصی سازی روزافزون موافق اند ؟ اگر آری که چرا کتاب سرمایه در قرن بیست و یک توماس پیکتی استقلالی چنین گرم را در ایران تجربه میکند؟ مرجعیت فکری چه کسی و چه جریانی است؟ مکارم شیرلزی و اسلام مدرسی؟ عبدالکریم سروش و روشنفکری دینی فلسفی؟ پیروان شریعتی و روشنفکری دینی سیاسی و اجتماعی؟ سیدجواد طباطبایی و آن طیف روشنفکری؟ مراد فرهادپور و روشنفکری چپگرا؟ با قاطعیت و اطمینان هرچه تمامتر میتوان گفت که هیچکدام. این جامعه نه مدرن است و نه سنتی نه مذهبی است، نه سکولار، نه چپ است و نه راست. شاید تعبیر درست در مورد جامعه ایران همان تعبیر "جامعه کژمدرن" جلایی پور باشد. و خلاصه اینکه این مردم تبدیل به توده گنگی شدهاند که به هیچ وجه مطالباتشان مشخص نیست. و هرکس را که وعده اصلاح و برون رفت از شرایط فعلی بدهد با روی گشاده و آغوش باز میپذیرند. این یعنی فقط مشخص است که مردم شرایط فعلی را نمیخواهند و خواهان هرنوع اصلاح، تعدیل و بهبود شرایط هستند. هر اصلاح و بهبودی که شرایط را تغییر دهد. این حرفی است که حتی سیدابراهیم رییسی نیز بدان اذغان دارد.
هدی رضازاده صابر مشهور به هدی صابر. دانش آموخته رشته اقتصاد در دانشگاه علامه طباطبایی، نویسنده، پژوهشگر، مستند ساز،روشنفکر دینی و فعال سیاسی،فرهنگی و اجتماعی. هدی صابر به همه آیندگان نشان داده است که اگر معتقد بوده است فلان برنامه و فلان طرح فلان سیاست مشکل دارد. اگر معتقد بوده است که فلان مسئله باید طرح بشود. همان مسئله را خودش کار کرده، مطالعه کرده و برنامه ساخته است، آن هم برنامه برای همین صداوسیمای میلی. برای اینکه حرف حقش را بزند. از صدا و سیمای دوران لاریجانی حرفش را زده است. همان صداوسیمایی که "هویت" را پخش میکرد. هدی صابر فقط نمیگفت چرا صداوسیما به فلان مسئله اقتصادی بی توجه است. با برنامه سازی نقدش را میگفت. هدی صابر به مردم فحش نمیداد کهای این مردم چنینند و چنانند و حافظه تاریخی ندارند و آلزایمر دارند و حافظه شان به اندازه ماهی قرمز است و هوششان به اندازه جلبک! هدی صابر اگر معتقد بود:" حافظه تاریخی جامعه ما ضعیف است." برای تقویت این حافظه ضعیف، کتاب سه هم پیمان عشق را مینوشت. برای تقویت این حافظه سلسله جلسات هشت فراز، هزار نیاز را برگزار میکرد. هدی صابر دیندار هم بود اما نه از این دسته دیندارانی که معترضین به حجاب اجباری را فحش بدهد و از تریبون رسمی، شال سفید را نماد بی عفتی و فاحشگی بداند. یا آنکه فقط برپشت دست بکوبد که:ای وای جوانمان از دست رفت!ای خدا لعنت کند آنکه پای ماهواره را باز کرد که ایمان جوانان را ببرد. اگر معتقد بود ایمان در جوانان و در بقیه جامعه ما کمرنگ شده است. سلسله جلسات باب بگشا را باب میکرد. هدی صابر سیگاربرگ برلب از پشت میز کافه لمیز در مورد نفی درجه بندی شهروندان و نفی درجه دو دانستن شهروندان حاشیه ایران سخن نمیگفت. هدی صابر این نفی را در عملکرد پروژه سیستان به نمایش میگذاشت. بازی هدی صابر روشنفکر و دیندار بود. اما روشنفکری اش در نشستن توی خانه و کتاب ترجمه کردن و سیگار کشیدن نبودن. دینداری اش هم نشستم در مسجد و قرآن به سرگرفتن وهای های بر سر سجاده گریه کردن و دعا برای امت محمد(ص) کردن نبود. هدی صابر با جامعه ارتباط میگرفت، حرف میزد، میشنید، بحث میکرد، قانع میکرد، قانع میشد و... هدی صابر نمونه عینی همان "تقوای ستیز" بود که شریعتی از آن سخن میگفت. صابر سخن نگفت به جای سخن گفتن ایمان خود را زندگی کرد.باری صابر سخن نگفت چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت.
حالا شاید بتوان راحت تر و واضح تر از رابطه ما و هدی صابر گفت. ما یک جامعه تودهای گنگ بی هدف بی مرجع و بی هویتیم. یک جامعه بی مطالعه و سطحی، یک جامعه که اطلاعاتش ویکیپدیایی است. یک جامعه که به جای کتاب، توییتهای زیر صد کاراکتر میخواند. یک جامعه که به روز بند است. اگر امروز یک بلایی سرش آمد نهایتا یک هفته پی اش را میگیرد. بعد تر فراموش میکند. الان کجای این جامعه منتظر به سرانجام رسیدن پرونده اسیدپاشیهای اصفهان است. کجای این جامعه هنوز سوختن دو کودک بیگناه در اشعالهای شهر مصرف گرای مارا به خاطر دارد؟ و پیگیر حقوق کودکان کار است. کجای این جامعه فاجعه معدن آزادشهر را به خاطر دارد و مطالبه بیمه کارگران و ایمنی محیط کار را مطرح میکند؟ و هدی صابر کسی که هم قلم است. هم اهل قدم. هم پشت میز مطالعه است و هم وسط گرمای زاهدان کارآفرینی میکند. رابطه ما و هدی رابطه شبی تاریک و شمعی کم سو است. شاید بتوان گفت رابطه ما با هدی صابر،آنچنان که پیشتر مسعود رفیعی طالقانی در مورد رابطه ما و بازرگان گفته بود، رابطه چراغی نفتی و جنگلی تاریک است. آن هم چراغی که نمیخواهد به هر نفتی بسوزد. هدی صابر به کار سنت نخبهکشی و مردهپرستی ما ایرانیان میآید. درست شبیه مصدق و امیرکبیر به کار این میآید که اول او را دق بدهیم. بعد برایش زار زار اشک بریزیم و از منش و روش و بینشش حماسهها بسراییم.
برگرفته از یادنامهی ششمین سالگرد شهادت هدی صابر