جواد رحیمپور
دغدغه تغییر و تحول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، شاخصه مهمی در تحول راهبردی تاریخ معاصر ایران است. بااینحال روند این تغییر و پیامد تحول در طول۱۵۰ ساله اخیر در یک ارزیابی کلان هنوز به دستاوردهای مطلوب نرسیده است و بهویژه ساختارهای جامعه خود به مانعی جدی در برابر این تحولخواهی تبدیل شده است.
نیروهای اجتماعی تحولخواه نیز، در مدار تغییر به تعبیر و گمان مرحوم هدی صابر در غیاب منش و فقدان پروژه قابلاستمرار و درک تاریخی واقعی نتوانستهاند ایفای نقش کافی داشته باشند.
یکی از الزامات بسیج سیاسی و اجتماعی رو به تحول و «نقطهچینِ مسیرهای متعدد انسان و. . . تاریخ» 1 وجود و بروز منش است. به عبارت بهتر و دقیقتر هدی صابر، منش را یک ضرورت در روند بسیج سیاسی و اجتماعی تلقی میکند و فقدان آن را ازجمله دلایل مؤثر و ناتوانی در انتشار پیام تحولخواهی و به عقب راندن موانع اجتماعی و ساختاری ضد تحول تلقی میکند.
با این نگاه، منش اگرچه ظهور و بروز فردی دارد اما مقصد و ثمره نهایی آن رسوخ و رسوبی است که در جامعه دارد. برای تزریق منش به فرایند تحول، هدی صابر بیانی انضمامی و کاملاً غیر تجریدی را برگزیده است و در جایجای تبیین مفهوم و انتظارات خود از منش، بهسرعت وارد مصداقها و عینیتها میشود.
بهر روی برای هدی صابر منش تنها یک توصیه نیست و جزئی از تئوری تحولخواهی اوست. بدین سبب منش در برابر محافظهکاری قد علم میکند و راهی پایدار در مسیرنقطهچینِ تاریخ انسان میگشاید.
منش از مشی جدا میشود. منش ثابت است و مشی دچار تحول میشود. اینهمه تبیینی از منش میدهد که خود قابلبررسی و ارزیابی است. این نوشتار بهاجمال ابعاد تئوریک منش از دیدگاه هدی صابر را موردبررسی قرار میدهد.
تعریف منش
«منش، مراتبی چند بالاتر از سجایاست. حاوی مجموعه خصایلی که در صاحبش، «ملکه» شده و «عاریتی» نیست. چسبی است پیونددهنده میانِ خود مهارشده با خارج از خود. منش در مقابل شرایط و نیز در واکنش به این رفتار و آن کردار، فرونمیریزد و بالذات و خودبنیاد است.»۲
همانطور که تعریف هدی صابر از منش نشان میدهد، منش یک وجه درونی دارد و یک وجه بیرونی. وجه درونی منش همان خصایل ملکه شده صاحب آن است بهقصد خود مهارشده با خارج از خود. وجه بیرونی منش نیز کارکرد منش است در واکنش به این رفتار و آن کردار، فرونمیریزد.
بهعبارتدیگر اساساً منش خصایل بالذات و خودبنیادی است که فرد را برای حضور در جامعه واجد پایداری میکند. امر اجتماعی و مداخله در امور اجتماعی بدون منش، سمت و سویی در جهت منافع فردی به خود میگیرد و نقشی در تحول عمومی ندارد.
منابع احراز منش
هرچند هدی صابر در تعریف منش بر خصایل بالذات و خود بنیادی تأکید دارد اما این به معنای پذیرش هر نوع خصلتی به معنای منش نیست. اگر این موضوع مراد بود اساس بحث منش منتفی میشد و جنبه و انتظار اجتماعی از منش از بین میرفت. فروریختن فرد موضوع مهمی نبود و حداکثر مسئلهای فردی تلقی میشد.
از طرفی فرد صاحب منش بهمثابه چسبی اجتماعی است و میگوید «چسب که نباشد، رابطه نیز نیست؛ این جانمایه فقدان رابطه ملموس و کیفی نیروها با تودههاست. «منش» ی که گمگشته این دوران است، چسب است»۳
بنابراین جامعه با خصایل فردی و غیراجتماعی افراد، مناسبات و رابطه پایدار و گسترده برقرار نمیکند. آنچه چسب اجتماعی منش را هویدا میکند، منابع و ارزشهای مشترک دینی یا انسانی است که در فردی ملکه شده و عاریتی نخواهد بود.
هرچند هدی صابر، کسب منش را در نیروهای مذهبی خلاصه نمیکند اما به نظر میرسد عنصر مذهب را در احراز منابع کسب منش، لازم و تعینبخش میداند. او در طرح بحث «در نقطه میانی ملیت و ایمان» ۴ تأکید میکند: « «داشتن» مردم و ارجگذاری خرد و کلان و همزمان، دستی بر شانه مام نهادن، میراث بری دو پهلوی تختی از خُلق و پیشینه ایرانیان.» ۵
«پهن کردن لنگ نماز در کنار هر تشکی و گودی، نماز ظهرهای مسجد هدایت و پا بحثی طالقانی، جلسات هیئت مذهبی خانیآباد و مسجد قندی، دعامندی پیش از هر هماوردی، پرهیز از ناراستی، دلصافی و تنپاکی و. . . نیز در میانه سجاده مذهبی»۶ مجموعه رفتاری مذهبی از تختی بر جای مینهاد. ازاینرو «تختی برآیند خلقیات تختی، نقطهای طبیعی و عینی در تقاطع مذهب و اخلاقیات ایرانی است.» ۷
علاوه بر اینها، محیط زندگی و تجارب کاری او از دیگر منابع احراز منش به شمار میرود. هدی صابر در نمونه بالا بهصورت مطالعهای تجریدی منابع احراز منش را مورد جستجو قرار داده است.
اما در مورد امام حسین بحثی تئوریک و بااینحال به اتکای دین در احراز منش ارائه میکند. . «استراتژی امام حسین در عاشورا این سه عنصر بوده: نفی بیعت، رفع انحراف، حذف ارتفاع.»۸ او میافزاید «خدا دشمن ارتفاع است»۹. ازنظر هدی صابر حذف ارتفاع، مقدمهای کیفی برای بروز منش و ایفای مسئولیت اجتماعی است.
«این فراز امام حسین بسیار مهم است. «جان من، با شما و خاندان من با خاندان شماست.» هیچ تفاوتی میان آغازگر با پیرامون وجود ندارد، هیچ امتیاز طبقاتیای هم نیست. خیلی مهم است. ادبیات، ادبیاتی کیفی است؛ ادبیات انسانی که ارتفاع ندارد. انسانی که ارتفاع ندارد میتواند با انسانِ ارتفاع گرفته برخورد کند» ۱۰
در اینجا، هدی صابر بهصورت فشرده چند نکته مهم در احراز منش را مطرح میکند. این نکات عبارتاند از: شناخت منبع ارتفاع در هستی یعنی خداوند، حذف ارتفاع درونی و بیرونی، ورود به عرصه اجتماعی برای ایفای نقش اجتماعی و برخورد با انسانِ ارتفاع گرفته.
شناخت منبع ارتفاع در هستی یعنی خداوند، از کلیدیترین، عبارتهای منابع احراز منش از کانون دین است.
نداشتن ارتفاع یا «قوز تواضع»۱۱ در جایی دیگر از نشانههای مهم منش در ادبیات و منش شناسی صابر به شمار میرود.
منش و مسئولیت اجتماعی
صابر ورود به عرصه اجتماع در غیاب منش را، حرکتی ابتر و یا حداکثر اقدامی فردی و خارجازمسیر نقطهچین تاریخ و تحول میداند.
«چرا الآن نیروها حرف دورانی ندارند؟ چرا فهم و ایده دورانی ندارند؟ چرا دیگر سپهری ساخته نمیشود و افراد کلیدی و صاحب انسجام و کریستالِ پسِ پیشانی نداریم؟ فرد منسجم، پیرامون را منسجم میکند... فرد مشوّش پیرامون را مشوّش میکند. ما الآن فقط تشویشها را میبینیم. تشویشی که در جریان روشنفکری، در حاکمیت جمهوری اسلامی و در نسل نو هست... آغازگری نیست. کریستالبندی نیست، طاقضربیزنی نیست. طاقضربیزن، کریستالبند، انسانهای منسجماند. چه مذهبی باشند، چه مذهبی نباشند.» ۱۲
صابر با بررسی و نقد روشنفکری معاصر، نقدهای خالی از درک شرایط تاریخی و نفی حرکات دورانساز سابق، نشاندن نگاه ژورنالیستی و بدون لمس شرایط بهجای اتخاذ استراتژی دورانساز، متوجه شد، خلأ منش موجب کمرنگ شدن بسیاری از اقدامات تحولآفرین گذشته و دستکم افزایش طول فاصله است نقطهچین مسیر تحول شده است.
او منش را فقط در روشنفکران نمیجست و داشتن منش را به همه طبقات تسری میداد و امکان بروز آن را در همگان میدید. بههرروی، روشنفکر امروزین ازنظر هدی صابر توان «آغازگری»۱۳ ندارد و دلیل آن هم نداشتن منش است.
تفاوت منش و روش
هدی صابر از فیکسیسم بهشدت پرهیز میداد. این هشدار نه در سطح منش، که در سطح بینش و روش بود. او با توجه به درک فهم دورانی از روش و مشی، آن را متغیر میدانست ولی بر ثابت بودن منش اصرار داشت. تلقی تغییر در منش نزد هدی صابر مساوی تشویش در شخصیت و امتداد ذهنی و عینی آن بود.
«همچنان که «بقای انرژی» ، «اصل» است، «بقای عشق» و «بقای منش» نیز «اصل» است. او بر این باور بود که منش را یافتن و «روز کردن» خوش است. و تأکید داشت که بحث «منش» از «مشی» جداست: «مشیها متناسب با شرایط، تغییر یافتنی، اما منشها پایدارند»»۱۴
اصل بقای منش اختراعی نظری است که هدی صابر در تبیین منش به آن رسیده است و کاملاً مرز آن با مشی را روشن میکند.
رابطه منش با تغییر و تحولخواهی
انسان مطلوب هدی صابر، انسانمدار تغییر بود. این انسان پروژه تعریف میکند و آن را به مسیر نقطهچین تحول میآورد. البته تنها انسانهای دارای منش هستند که میتوانند پروژه خود را پیش برند و در وسط شرایط، میانداری کنند. او تصریح میکند «خدا در فیکس، در ثبوت و در ثبات، به هیچ جنبندهای کمکی نکرده است»۱۵
منش، دیگرخواهی منافع و به اشتراک گذاشتن منافع و امکانات است، بدون منش، انسانها به ورطه انواع محافظهکاری میافتند. نازلترین سطح محافظهکاری، خروج از مدار تغییر و کسب منافع کاملاً فردی است. پیگیری منافع گروهی و حذف سایرین نیز نوعی محافظهکاری ارتقا یافته است.
اما منشدار، منافع را به اشتراک میگذارد بدون لحاظ کردن طبقه و هر نوع تفکیک اجتماعی دیگر. هدی عبارات مهم و رگباری زیادی درزمینه رابطه منش و تحولخواهی دارد. او میگوید:
«انسان کلاسیک هستند یا انسان غیرکلاسیک. خیلیها همعصر امام حسین بودند، ولی انسانهای کلاسیک بودند. انسانهای کلاسیک با وضع موجود، بهسرعت به سازش میرسند و با آن تقسیم منافع میکنند. انسانهای مدار تغییر، آنهایی هستند که وضع موجود را برنمیتابند و مثل خود خدا محافظهکار نیستند. . . . اهل مدار تغییر باشید. کپک نزنید، بویترشیدگیتان حال پیرامونیانتان را به هم نزند. انسانهای مدار تغییر، مثل امام حسین، انسانهای حافظ وضع موجود نیستند... آدم محافظهکار، کسی که اهل مدار تغییر نیست، میگوید من چطور بیایم داخل؟» ۱۶
این دادههای نظری، منش را جزئی لاینفک از انسانشناسی هدی صابر میکند که خود جای بحث ویژهای دارد.
جمعبندی
جانمایه بحث هدی صابر از طرح بحث منش، دستیابی به انسانمدار تغییر و به اشتراک گذاشتن منافع و امکانات است.
هدی صابر، منش را مرز انسانشناسی کلاسیک و غیر کلاسیک قرار میدهد و آن را لازمه انسجامبخشی به جامعه و مسیر تحول آن برمیشمارد.
بنابراین، منش تنها یک عینیت فردی نیست، بلکه منشدار، جامعه را نیز صاحب منش (باردار) میکند. منش روح جمعی تحول را در جامعه القا میکند و در برابر محافظهکاری و خودبینی منافع مصونیت میبخشد.
یکی از عارضههای مهم بیمنشی، تاکتیکزنی و غیرقابل محاسبه بودن فعال سیاسی و اجتماعی است. منشداری، راهی برای مقابله با تاکتیکزنی و یا وسیله شدن هدف در امر مبارزه است. همچنین منشداری خود مکانیسم خود به خودی پایش و عدم تظاهر به منشداری را درون خود دارد. زیرا منشداری به معنای به اشتراک گذاشتن منافع است. هر روندی در انحصار منافع و حذف دیگران از بهراحتی قابلتشخیص است و خارج از مدار تغییر. بنابراین در منش، جایی برای تظاهر به منش نیست.
در حوزه منش، میانه بازی نیز راهی ندارد. زیرا منشدار، «پشت به حکومت و رو به مردم»۱۷ دارد. نمیتوان هم رو به مردم داشت و هم سرباز دیگری بود. مرحوم صابر که دغدغه تحول و جامعه را داشت به دنبال به اشتراک گذاشتن منافع با مردم بود و از منش دار را صاحب صلاحیت و امکاناتی میدید که از پستان قدرت شیر ندوشیده است.
مأخذ:
۱- ۸-۹-۱۰-۱۲-۱۳-۱۵-۱۶. آموزش عاشورا؛ دینامیسم سهگانه سخنرانی شهید هدی صابر در محرم (دیماه) ۱۳۸۷. عنوان اصلی سخنرانی، «جامهدان پروپیمان» ، سایت در فیروزهای، سخنرانیها
۲ الی ۷-۱۱-۱۴-۱۷. منشِ از کف رفته- باز نشر-نشریهی چشمانداز ایران ـ مؤخرهی ویژهنامهی «جای خالی، جای سبز» ـ زمستان ۱۳۸۸- این مقاله در دیماه هزار و سیصد و هفتاد و شش در سیامین سالگرد وداع تختی، در مجله ایران فردا با نام مصطفی ثاقبی به طبع رسیده بود.