میکائیل عظیمی
برخلاف انتظار و و حتی خواست اولیه، تقدیر چنان شد تا از نگاهی کاملاً فردی و شخصی درباره یکی از تأثیرگذارترین دوستان و معلمان خود سخن بگویم. چرخ زمانه آن گونه چرخید و طور به طور شد تا در برابر این پرسش قرار گیرم که چرا دوستی با هدی صابر، افتخار و خاطره پرشکوهی بوده و هست. اما چون قرار بر سنتشکنی است و کنار زدن رویههای مرسوم، این نوشتار به آنچه از آقای صابر نمیپسندیدم و دوست نداشتم، اختصاص دارد؛ به آنچه که نمیخواهم و نمیپسندم. در ادامه نیز تلاش میکنم توضیح دهم که چرا علیرغم این دوستنداشتنها، باز دوستی با وی را مایه افتخار و سربلندی میدانم.
آنچه از آقای صابر نمیپسندیدم!
به عنوان کسی که چند سال و چند ماهی با هدی صابر نشست و برخاست داشته و با آن مرد مصمم و پراراده خاطراتی چند دارد، با آقای صابر در چند مورد اختلاف نظر داشتم. در او نکاتی بود که دوست نداشتم آن گونه باشم:
اما ناگزیر پرسشی در میان خواهد جوشید که چرا با این همه اختلاف، اختلافهایی جدی و پررنگ، دوستی با آقای صابر ادامه داشت و چرا او را دوست داشته و داریم؟ پاسخ بسیار ساده است:
۱. آقای صابر دگم نبود. با همه شریعتمداری و با همه دقتهایی که در رعایت امور شرعی و دینی خود داشت، افراد غیرمتشرع نزد وی با دشواری روبهرو نبودند. هیچ گاه تکلفی در میان نبود. شریعتمداری خود را تحمیل نمیکرد. همین ویژگی بود که او را با جوانانی آشنا کرده بود که به مد روز لباس بر تن داشتند و موها آراسته بودند، و چند ساعت بعد او را نزد پیرانی سرد و گرم چشیده نمینشاند.
۲. آقای صابر (به گفته خود) عمل تراز تحلیل داشت. اگر به تحلیلی میرسید همسنگ آن عمل میکرد. به بیان دیگر کردارش با پندارش هماهنگ بود. چیزی بر زبان میراند که بتواند و حتی پیشتر، همسنگ آن عمل کرده بود. حتی از این هم فراتر بود و در این مسیر پیشگام بود. دوستانی که با او دمخور بودهاند خاطرات متعددی از پیشگامیهای وی دارند.
۳. او احترام و حرمت پیشکسوت را داشت. در هر زمینه و در هر موضوعی با تمام اختلافنظرها و با تمام انتقادهایی که داشت، حرمت و احترام پیشکسوتان و پیشگامان خود را داشت و هرگز در مواجهه با آنها از دایره ادب و نزاکت خارج نشد، نه در علن و نه در خفا.
۴. آقای صابر اسیر چارچوب نبود. ذهن خلاق و تلاش برای عبور از چارچوبهای رایج و مرسوم ذهنی، از وی فردی خلاق ساخته بود، خلاقیتی که در همان دقایق نخست بحث با او، یکهتازی میکرد و خلاقیتی که پندآموز بود و مایه عبرت.
۵. آقای صابر بسیار گشادهدست بود. با تمام مشکلات مالی و زندگی ساده و زیست سختگیرانهای که داشت، با تمام آن که به خود بسیار سخت میگرفت، به گاه هدیه دادن و میهمانیها و سرکشی به دوستان، بسیار گشادهدست بود. شاید گاهی هم افراط میکرد. اما این گشادهدستی را نه از سر تفاخر و به رخ کشیدن و نه تصنعی و نمایشی که از صمیم قلب و از عمق وجود داشت.
۶. و آقای صابر رفیق دستگیر بود. با تمام مشکلاتی که افرادی چون او داشته و دارند، علیرغم تمام مشغلههای متعدد و فراوانی که داشته و دارند، آقای صابر دستگیر دوستان بود و تا حد توان آنها را یاری میکرد. چنان به یاری دوستان میرسید که گویی هیچ کار و مشغله دیگری ندارد و برنامه روزانه خود را معطوف آن میکرد.
این گونه بود که خوشحالیم و بر خود میبالیم که هدی صابر به دنیا آمد، خرسندیم که توفیق درک او را داشتیم و آرزومندیم که چون او بسیار شوند که مایه خیر و آبادی و سربلندی این دیار و مردمان است.