منبع: یادنامهی دومین سالگرد شهادت
دی شیخ با چراغ، همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
در عصر ما کمتر کسانی مثل هدی ظهور میکنند. کسانی که دغدغه دارند، یعنی به روزمرگی زندگی اکتفا نمیکنند و میخواهند سر بلند کنند و به افقهای دوردست بنگرند. افقهایی که میتوانند در آن راهی برای خروج از وضع موجود پیدا کنند. البته شاید در اطراف خود افراد زیادی را ببینیم که دلشان میخواهد برای تغییر وضع موجود کاری کنند. ولی به راستی چند درصد از آنها عزم جدی برای این تغییر دارند؟ اگر این درصد زیاد بود که تا به حال باید شاهد تغییرات جدی در عرصه سیاسی- اجتماعی خود میبودیم. اما آنچه اکنون میبینیم ـ به طور کلی ـ زوال روزافزون امیدها و انگیزهها و نابودی تدریجی سرمایههایی است که یک ملت در تاریخ پرفراز و نشیب خود و با هزینههای فراوان آنها را به دست آورده است.
یکی از مهمترین شاخصههای هدی صابر که او را از دیگران متمایز میساخت این بود که علاوه بر داشتن دغدغه و دردِ جامعه، خصوصاً نسل جوان، برای این دغدغهی خود طرح و برنامهای در نظر داشت. چرا که پس از گذراندن سیر خود، به این نتیجه رسیده بود که تا وقتی استراتژی مشخصی برای اهدافی که در ذهن دارد نپرورد، به جای اینکه ذهنیتها به عینیت بدل شوند، همگی میسوزند و به مشتی خاکستر بدل میشوند که باد آنها را با خود خواهد برد... داشتن یک برنامهی درازمدت برای تغییر در وضع موجود و خروج از بحران- خصوصاً بحرانهای فکری در کشور- کاری است بس دشوار که به قول خود شهید صابر نیاز به یک عزم محورین و آستین بالا زدن و وسط گود بودن یا همان خصلت ”حنیف بودن“ دارد. هدی خود این ویژگیها را داشت، شاید بسیار بیشتر از اطرافیان خود. در عین داشتن جلسات بحث و گفتگو و حلقههای مطالعه و مباحث فکری، از جامعهی زمان خود غافل نبود و نمونهی عینی و بارز آن، فعالیتهای وی در سیستان و بلوچستان، در یکی از محرومترین و فقیرترین مناطق کشور و از مناطقی است که اغلب اوقات مورد غفلت واقع میشود. البته در کنار پروژهی سیستان و بلوچستان، صابر در پروژههای اجتماعی دیگری نیز فعالیت داشته است و همهی اینها نشاندهندهی آن است که او همچنان که مرحوم دکتر شریعتی میگوید، از آن دست روشنفکران ذهنگرایی نبود که فقط علاقه دارند در کافهها دور هم بنشینند و سیگار بکشند و در مورد مسائل مردم نظر بدهند، اما وقتی پایش میرسد که میان همین تودهها ـ که ادعای دفاع از آنها را دارند ـ بروند، از بوی عرق کارگران حالشان بد میشود و فوری آنها را ترک میکنند.
بیتردید رویکردی که صابر به خداوند داشت و در سلسله جلسات ”باب بگشا“ مفصل به آن پرداخته است نقش بنیادینی در ظهور چنین شخصیتی در وجود او دارد. خدایی که هدی شناخته و به ما نیز شناسانده، خدایی است که اهل کار، استراتژی، برنامه و تلاش درازمدت است، بیخستگی و خوابزدگی! خدایی که همانطور که خود نیز در کتاب آخر میگوید:“ هر روز در کاری است!“ که نشانگر عنصر مداومت و پایداری است و با همین عنصر، پیامبرانی چون ابراهیم، موسی و محمد را برگزیده و پرورده است. همچنانکه میدانیم این پیامبران نیز در مبارزات خود چنین ویژگیهایی را از خود نشان دادهاند و البته به غیر از پیامبران، در زمان معاصر نیز، هر انسانی که از خواب خوش بیخبری سر بلند کرده، آگاهی کسب کرده و به تبع آن، احساس مسئولیت وجودش را گرفته است، به میزانی که به این احساس خود اهمیت داده و برای خود و جامعهی خود وقت گذاشته و تا جایی که توان داشته کار کرده و در راه و هدف خود با موانع و دشواریها دست و پنجه نرم کرده، اما هرگز ناامید نشده، خصلت خدایی را در خود بیشتر زنده کرده است و هدی یکی از همین انسانها بود. انسانهایی که بیشتر از آنکه به فکر گذراندن خوش لحظههای زودگذر زندگی شخصیشان باشند، به این میاندیشند که چگونه میتوان یک قدم برای دیگران برداشت؟ البته برای دغدغهی خود برنامه داشتند تا بتوانند از روزهای بودنشان در این دنیای زودگذر، بیشترین استفاده را بکنند و کمترین بطالت زمان را داشته باشند. بیدلیل نیست که هدی با اینکه عمر کوتاهی داشت و چند سالی را هم در زندان سپری کرده بود، توانسته بود این همه تأثیرگذار باشد و به نوعی، حتی برای کسانی که به لحاظ فکری از آنان سرمشق میگرفت الگو قرار بگیرد.
در چنین روزهایی که کشور آکنده از بحران و نابسامانی در عرصههای گوناگون است و متأسفانه روشنفکران یا در زندان هستند یا در تبعید و یا اگر هیچیک، عملاً از صحنهی مبارزهی اجتماعی کنارهگیری کردهاند و مردم را تنها گذاشتهاند، جای خالی هدی صابر هر روز بیشتر از گذشته خود را مینمایاند. جای خالی کسی که آستین بالا بزند و بیترس و ملاحظهکاری و مصلحتاندیشی، با تدبیر و اندیشه وارد صحنه شود و حتی شده، گوشهای از کار را بگیرد. چه بسا از همان گوشه آهسته آهسته بتوان پیش رفت و پیش از آنکه کشور با دستان نااهلان به ورطهی نابودی کشانده شود، دست کم در این راه به عنوان یک مانع عمل کرد. البته انسانهایی چون شهید صابر از آن دست کسانی هستند که بعد از مرگ خود نیز به اندازهی زمان حیاتشان میتوانند تأثیرگذار باشند. هدی بخش عمدهای از زندگی سیاسی و اجتماعی خود را مصروف جوانان کرد، چرا که به درستی دریافته بود یکی از مهمترین عوامل ایجاد بحرانهای متعدد در کشور کمرنگ شدن انگیزهی تغییر در جوانان است. کارهایی که او در این زمینه انجام داد، بنیانهایی از جنس اندیشه بودند که در سلسلهجلسات ”هشتفراز، هزارنیاز“ و ”باب بگشا“ و دیگر سخنرانیها و تحقیقات علمی ـ فکری او که هم برای امروز و هم برای آینده مفید بودند تجلی پیدا کرد. هر اندیشهای اگر بر بنیادی درست و محکم استوار شده باشد، حتی با مرگ اندیشمند خود از بین نخواهد رفت و هر روز بالندهتر میشود. همچنان که در مورد کسانی مثل شریعتی، طالقانی، بازرگان و ... دیدهایم. هرچقدر این چنین اندیشمندانی مورد قهر و غضب حکومتها بودهاند، چون بنیان اندیشهشان محکم بوده است، امروز با وجود همهی سانسورها و محدودیتها باقی مانده و همچنان به رشد و زایندگی خود ادامه داده است.
مسلم است که ادامه دادن راه شهدایی چون هدی صابر از گریستن بر آنها بسیار ارزندهتر و واجبتر است. یک گام در ادامه دادن راه صابر انتشار افکار و اندیشههای او در میان دیگر جوانانی است که در زمان حیاتش از آشنایی با او محروم بودهاند. گام دیگر و مهمتر آن است که خود تلاش کنیم، اگر دغدغهای برای تغییر وضع موجود داریم، اگر از وضعیت اسفبار جامعهی خود رنج میکشیم و اگر حس میکنیم انسان بودن ما مستلزم این است که حرکتی برای خلق ستمدیده داشته باشیم، همچون هدی، و همچون دیگر انسانهایی که خود را به ورطهی سختی انداختند تا تحولی ایجاد کنند، آستین بالا بزنیم، کمر راست کنیم، پاشنه ورکشیم و وارد گود شویم. شاید خیلی دیرتر از آنچه فکرش را میکنیم تلاشمان ثمر دهد و شاید هرگز ثمرهی آن را در زمان حیات خود نبینیم، شاید سرنوشت ما در این وادی خطر مرگی خاموش و گمنام باشد و شاید حتی آیندگان نیز ندانند و نفهمند ما که بودهایم و چه کردهایم. همهی این شایدها هست، اما آنچه مهم است این است که خود بدانیم خالصانه برای خدای خود گام برداشتهایم. استراتژی و دید درازمدت داشتهایم و به دنبال اینکه زود و راحت به نتیجه برسیم نبودهایم. بیآنکه توقع داشته باشیم همه ما را بشناسند و یا برای خودمان تیم درست کنیم و تنها به دنبال این باشیم که تریبونی پیدا کنیم که حرف بزنیم، عمل کنیم، آنها که خود دغدغه داشته باشند با ما همراه خواهند شد، حتی اگر همراه پایداری هم نداشته باشیم و در تمام این مسیر تنها باشیم، ناامید و بیانگیزه نمیشویم و دست از کار نمیشوییم. چون با دیدی که صابر از خداوند به ما داده است، میدانیم که او رفیقی است که هرگز ما را تنها نمیگذارد و پشتمان را خالی نمیکند.
سخن را با این گفته از معلم شهید، دکتر علی شریعتی پایان میدهم:
”خدایا: اخلاص! اخلاص! و میدانم،ای خدا، میدانم که برای عشق، زیستن، و برای زیبایی و خیر؛ مطلق بودن، چگونه آدمی را به مطلق میبرد، چگونه اخلاص، این وجود نسبی را، این موجود حقیری را که مجموعهای از احتیاجها است و ضعفها و انتظارها، مطلق میکند!“