کارنامه و روش پژوهشی شهید صابر در مطالعات اقتصادی
م. عاصی
منبع: یادنامهی سالگشت پرواز شهید هدی صابر ـ 21 خرداد 1391
به نام رفیق رهگشا
به یاد هدی صابر؛ استاد، دوست و برادر سفر کرده
و چه سخت و دشوار است درباره وی نوشتن. چه اندوهبار است یادآوری فقدان وی در میان ما و چه اشکبار است مرور خاطراتش.
خودش میخندید و میگفت: ”به اندازه دو تا لیسانس واحد پاس کرده“ حق هم با او بود. برای کسی که در آستانه انقلاب وارد دانشگاه شده و در میانه راه با انقلاب فرهنگی مواجه شده بود، اتمام درس و تحصیل دانشگاهی نیازمند گذراندن واحدهای قدیم و سرفصلهای جدید بود.
از ”بچههای دانشکده“ بود؛ دانشکدهای که پیش از انقلاب مدرسه عالی بازرگانی نام داشت و پس از انقلاب فرهنگی شد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی. نمیدانم در چهار دیواری این ساختمان که در سال 1337 افتتاح شده چه رمزی نهفته است که هر که با آن درآمیخت به سلک جماعتی در آمد که هویت خاصی را نمایندگی کرده و میکنند. هویتی که بر مدار نقد و رصد کردن اقتصاد ایران شکل گرفته و بالیده است.
هدی صابر نه دکترا داشت و نه عنوان دانشگاهی. نه در مقام کارمند در دانشگاه کار کرده بود و نه فردی بود که بتوان وی را در زمره محققان معمول دانست. با این حال پژوهشگری بود که در حوزه مطالعات اقتصاد و به ویژه اقتصاد ایران وزنه بود. این را نه از باب تملق که وی از آن بیزار بود و نه بر سیاق سنت یاد نیک از دوست سفر کرده که به تحقیق و به استناد میتوان چنین داوری کرد.
شاهد نخست، سالها پس از اتمام درس و مشق دانشگاه، نوشته هدی صابر درباره سیر تاریخی توسعهیافتگی غرب و سیر تاریخی توسعهنیافتگی شرق بخش مهمی از جزوه درسی دانشجویان درس توسعه دانشکده اقتصاد علامه بود (همان بچههای دانشکده).
شاهدی دیگر، به خوبی و روشنی در خاطر نگارنده هست که هدی صابر در جلسهای حاضر بود تا نتیجه مطالعه خود درباره روند توسعه دو شهر آبادان و خرمشهر را ارائه و از آن دفاع کند. داوران نیز صاحبان کسوت و سپیدمویان عرصه توسعه و برنامهریزی بودند. وقتی کار ارائه هدی صابر تمام شد، یکی از همان داوران صاحب کسوت که 32 سال تجربه برنامهریزی و کار حرفهای در برنامهریزی و بودجهریزی استانها داشت، سخن خود را این گونه آغاز کرد: ”بالاخره پس از 32 سال، نمردیم و گزارشی دیدیم که در حد و اندازه عنوان آن بود.“
شاهدی دیگر، به مناسبتی و بهانهای لازم بود تا منابع و اسناد مطالعاتی نهادهای بینالمللی درباره موضوع توسعه صنایع در کشورهای توسعهنیافته مطالعه شود. در میان آنها راهنمایی بود که یکی از نهادهای اقتصادی زیرمجموعه سازمان ملل تدارک دیده تا چارچوب و مسیر یا باید و نباید مطالعات توسعه صنعتی در این کشورها را تدوین و در اختیار آنها قرار دهد. آنچه در آنجا آمده بود با تجربه نزدیک نگارنده از همکاری با هدی صابر در همان پروژه مطالعاتی آبادن و خرمشهر بسیار همخوان بود. به جرأت میتوان ادعا کرد آنچه آن نهاد بینالمللی به عنوان راهنما تدوین کرده بود، توسط شخص هدی صابر در عمل و جالبتر چند سال پیشتر به کار رفته بود.
این همه نه از باب تمجید از دوستی سفر کرده است که هدی صابر بینیاز از تمجید افرادی چون نگارنده است. بلکه بحث بر آن است که چرا هدی صابری که فردی دانشگاهی به معنای معمول نبود آثاری ماندگار در اقتصاد ایران دارد. حتی، چرا هدی صابر توانست به پرسشهای خطیری پاسخ دهد که انبوهی از دانشگاهیان و کثیری از مطالعات متعارف اقتصادی نه تنها از پاسخ به آنها ناتوان بودند بلکه حتی از درک اولیه موضوع نیز به معنای دقیق عاجز بوده و هستند؟
راز توفیق و سربلندی هدی صابر را از دو منظر میتوان بحث کرد. نخست؛ همانی است که وی به دفعات و به بهانههای مختلف به آن اشاره میکرد: روش. هدی صابر در زمره معدود پژوهشگرانی بود که نه تنها بر اهمیت روش و نقش آن آگاهی داشت بلکه بر روشی که به کار میبرد نیز آگاهی داشت. به بیان دیگر آگاهانه و نه از سر انفعال، روشی ویژه را در مطالعات خود استفاده میکرد که فصل تمایز وی با دیگران بود. چرا که افراد دانشگاهی و پژوهشگران متعارف و معمول اقتصاد ایران یا از بنیان به روش بیتوجهاند و یا به مرز به خدمت گرفتن آگاهانه روش نرسیدهاند.
و دوم؛ عشق. هدی صابر عاشقانه مطالعه میکرد و عاشقانه پژوهش میکرد. دل به کار میداد و نه تنها شب و روز با موضوع تحقیق میزیست بلکه حس و حال و عاطفه و احساس لطیف وی (بر خلاف برداشت کثیری از وی) نیروی محرک وی بود. به قول استادی وی به موضوعات اقتصادی با دلی گرم و سری سرد میاندیشید.
و اینک وی در میان ما نیست. هر چند اگر گفته قرآن صادق باشد که کشتهشدگان در راه خدا نزد پروردگار زندهاند و روزیخوار، احتمالا هدی صابر در سرای باقی مشغول است، مشغول است به:
قرآنپژوهشی و باب گشودن به سوی معنای هستی
و
جوریدن تاریخ به قصد بیرون کشیدن راز توسعهنیافتگی ایران.
برماست که پویندگان راهش باشیمنه به تکرار و نه به تقلید که وی از این دو بیزار بود، بلکه پای گذاردن در مسیری تکاملی و در استمرار روشمند بودن و عاشقانه زیستن.