«یادداشت پیش رو درآمدی است بر کتاب "میراث پهلوان" که اثر پژوهشی مشترک شهید هدی صابر میباشد. در مقدمهی یادداشت امده: در کتاب میراث پهلوانی به زوایای گوناگونی از این سنت پرداخته شده است، ریشه تاریخی، سیر تحول، منش پهلوانان و همچنین بازیافت سنت پهلوانی از اهم موضوعات این کتابند، این کتاب یک تحقیق میدانی از آخرین نسل حاضر و شاهد جدی سنت پهلوانی در زورخانهها میباشند. شاید بتوان گفت که مهمترین دغدغهای که در کتاب مندرج است همان مساله ی چگونگی مواجهه با میراث باشند پژوهشگران کتاب نه در پی دونکشوتسازی از پهلوانانند نه این سنت را بیکارکرد میدانند. میراث این گروه اجتماعی چه نیازی را پوشش میدهد؟...»
منبع: یادنامهی سالگشت پرواز شهید هدی صابر ـ ۲۱ خرداد ۱۳۹۱
مقدمه
درکتاب میراث پهلوانی به زوایای گوناگونی از این سنت پرداخته شده است، ریشه تاریخی، سیر تحول، منش پهلوانان و همچنین بازیافت سنت پهلوانی از اهم موضوعات این کتابند، این کتاب یک تحقیق میدانی از آخرین نسل حاضر و شاهد جدی سنت پهلوانی در زورخانهها میباشند. شاید بتوان گفت که مهمترین دغدغهای که در کتاب مندرج است همان مساله ی چگونگی مواجهه با میراث باشند پژوهش گران کتاب نه در پی دون کشوت سازی از پهلوانانند نه این سنت را بیکارکرد میدانند. حال میراث این گروه اجتماعی چه نیازی را پوشش میدهد؟ پژوهشگران کتاب از زاویهی یک ورزش سنتی که از فرم و محتوای ویژهای برخوردار میباشد به این مساله نگریستهاند. زاویه ورود ما نیز بیشتر مساله منش پهلوانی را در بر میگیرد.
خوانش این کتاب ما را با بخشی از فرهنگ ایرانی که تاچند سال پیش زنده بوده است آشنا میسازد، منشی که بخشی از سنت اجتماعی جامعهی ایرانی محسوب شده است و درعصر جهانی در حال جهانی شدن (و به شکل تحمیلیاش جهانی سازی) پردازش و خوانش فرهنگ لوکال جذابیتی دو چندان دارد، کتاب با این جمله ی حسنین هیکل روزنامه نگار ومتفکر مصری آغاز شده است که ” اگر گذشته به یغما برود حال و آینده تباه میشود“ و البته این به معنای گذشته گرایی نیست بلکه به منظور کاووش در گذشته جهت یابش عناصر مفید و کارای آن میباشد.
۱. سیرتحول و تطور
تاریخ پهلوانی نزدیک به سه هزارسال قدمت دارد، پهلوانی در ایران مثل هر جامعهی دیگری از دورهی حماسی آغاز میشود، حماسهی ملی ایران در شاهنامه آورده شده است و رستم بزرگترین پهلوان و جهان پهلوان دنیای حماسی ایران است، ویژگی م پهلوانی این دوره مافوق بشر بودن پهلوان است، دورهی دوم دورهی سنتی میباشد سنت پهلوانی به پاتوقی به نام زورخانه پیوند خورده است که بیشتر پهلوانان در ارتباط با دربار تعریف میشدند اما این دوره پهلوانی مردمی دارد که (پوریای ولی ) نام دارد و شهرت و پیوستگی او با زورخانه تا دوران جدید نیز تداوم پیدا میکند.
دورهجدید که با آغاز حکومت پهلوی شروع میشود که دوران از هم گسیختگی و دگرگونی در حوزههای مختلف میباشد.حکومت پهلوی به دنبال نوسازی جامعهی ایران بوده و ”این کوشش حکومت پهلوی برای تغیییر ساختار سنتی جامعه در عرصه ورزش در سال ۱۳۱۸ به نتیجه رسید“.[صفحه ۳۱] با برگزاری مسابقات کشتی قهرمانی کشور ورزش نوین به مرور جانشین ورزش زورخانهای شد و زورخانه دو پاره شد کشتی از زورخانه به روی تشکها رفت، ”در این بده بستان تاریخی ورزش پهلوانی و کشتی سنت پهلوانی کاملا منفعل عمل کرد“ [صفحه ۳۳]، بدین ترتیب زورخانهها پشتوانه مستمر کشتی تشکی شدند اما خود دروضعیت انفعالی و انحطاطی فرو رفتند گرچه زورخانه و سنتهای آن که تا قبل در دست پیشکسوتانی چون حاج سیدحسن رزاز بود در سیر خود ”قربانی شرایط سیاسیاجتماعی دهههای ۲۰و ۳۰ قرن اخیر شد“ [صفحه ۳۶]، استقبال از کشتی نوین هم زیاد بود و جذابیتی را با خودایجاد کرده بود.
زورخانهها هم که مردمی و پیکسوت مدار بودند در سیر خود دولتی شدند، بویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد میراث پهلوانان بزرگی چون پوریای ولی و سیدحسن رزاز در دست شعبان جعفری، جاهل دوران افتاد و حرمت و مرام و منش به پستو رفت و قدرت، بیمرامی و منش کاسبکارانه جای آن بر صدر نشست، پس از انقلاب نیز به علت سرسپردگی شعبان جعفری به دربار پهلوی نگرش به زورخانهها که دیگر جای گردن کلفتی شده بود دیدخوبی وجود نداشت و کمکهای مالی به آن قطع شد و با حذف گردن کلفتان از ”سرپرستی ورزش باستانی ” به فدراسین ورزشهای باستانی و کشتی پهلوانی ” تغییر نام داد.
علاوه بر همه نکات بالا ” باتغییر ساختار اقتصادیاجتماعی و استرار نهادهای نوین، خیلی وقت بود که پهلوانها نقش عملی خود را درزندگی اجتماعی از دست داده بودند و اعتقاد مردم هم به گره گشایی آنان از مشکلات فردی یا همگانی از کف رفته بود“ [صفحه ۱۲همان]، با این همه دوران متاخر یک پهلوان دارد که عصارهی تمام و کمال سنت و میراث پهلوانی است؛ جهان پهلوان غلامرضا تختی.
۲. نظام ارزشهای فرهنگی این گروه اجتماعی
در سنت پهلوانی شکل و محتوا همدیگر را کامل میکردند شکل این سنت خود نیز محتوی منشی را در بردارد که حرمت کسوت در آن محفوظ است و ضرب و زنگ زورخانه نشان این حرمت نوازی است.
” آنچه به عنوان خصوصیات اخلاقی از پهلوانان ایرانی مانند:حاج سیدحسن رزاز و حاج محمد صادق بلورفروش باقی مانده و در اذهان ماندگار شده عبارت است از تقوا و تدین، حیا و حسن خلق است حاج سیدحسن پهلوانی را درحل مشکلات دیگران میدانست نه در پیروزی بر دیگران“ و از این بابت به پوریای ولی همانند است.
حاج محمدصادق بلورفروش نیز پیرامون خود را با تربیت مذهبی آشنا میکرد و جوانان و هواداران خود را در برابر مفاسد اجتماعی محافظت میکرد و نوچههایش را از گردن کلفتها و باج خورها که آلت است سیاست مداران روز بودند جدا میکرد.
یکی از سنتهای خیریهای زورخانهها نیز سنت (گلریزان) بود که در این سنت پهلوان پیشکسوت به مانند میدانداریش درصحنهی کشتی و زورخانه میداندار و سفره دار کمک به (افتاده)گان میشد و مردم نیز به اعتبار پهلوان و اعتمادی که به او داشتند کمک های خود رابه دست پهلوان میدادند، پهلوان نیز جهت حفظ آبروی (افتاده) هرگز اسم اورا برزبان نمیآورد، اینچنین امداد اجتماعی به افتاده را سامان میبخشید، این سنت نشان میدهد سنت پهلوانی صرفا یک ورزش نبوده بلکه در پیوند جدی با اجتماع بوده است و پهلوانان و اهل زورخانه در کنار ورزش، فعالان عرصه عمومی جهت برداشتن بار از روی دوش نیازمندان نیز بودهاند.
زنگ زورخانهای و نوای مرشد نیز سرشار از گفتار و ادبیات حماسی ملی و مذهبی است، خوانش اشعار حماسی شاهنامهی حکیم طوسی و وصف جوانمردی امام علی و پوریای ولی نمودهای اصیل فرهنگ پهلوانی میباشند، گرچه به برخی از رفتارهای پهلوانان نیز در متن کتاب نقدهایی آورده شده است که بیشتر فرهنگ گردن کلفتی است تا گوهر سنت پهلوانی.
۳. تبلور سنت پهلوانی در سه پهلوان آرمانی (رستم، پوریای ولی وغلامرضا تختی)
الف) رستم درشاهنامه
رستم در شاهنامه حماسهی ملی ایرانیان تصویر فوق بشری دارد ”ولی با این همه مردی حقیقیتر از رستم وزندگی بشریتر از آن نیست او تجسم روحیات و آرزوهای ملتی است این پهلوان تاریخ –آن چنان که رخ داده – نیست ولی تاریخ است آن چنان که آرزو میشد[صفحه ۵۰].
زمینه اجتماعی رستم در شاهنامه چنین است که فریدون مرده و افراسیاب به ایران حمله ور شده است و تاخت و تاز میکند، رستم برای کارزار اعلام وجود و حضور میکند و درپی یافتن اسبش رخش با یک چوپان روبرو میشود.
زچوپان بپرسید کاین اژدها
به چند است و این را که خواهد بها
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را برو بوم ایران بهاست
بدین برتو خواهی جهان کرد راست
چوپان انتظار اصلی توده مردم را از پهلوان راست کردن کار ایران زمین میداند زیرا پرداختن به مسائل ایران زمین، اصلی اصول پهلوانی بوده است. رستم در شاهنامه نقاد بیدادگری پادشاهان نیز هست و درمقابل بیخردی و خیره سری امثال کیکاوس میایستد، فی الواقع اطاعت او از قدرت و پادشاه جهت مصالح و منافع ملی ایران است و هرگز وعده اطاعت مطلق را به پادشاهان نمیدهد. رستم شاهنامه گرچه صاحب گران گرزی است اما منشی ستیزه جو و جنگ طلب ندارد نه کشتن گروگان را قبول دارد نه جنگ داخلی و برادر کشی بیفرجام را میپسندد، این پهلوان حماسی ایران در قبل از جنگ با اسفندیار این گونه به نیایش با دادار جهان میپردازد که ؛
که چندین بپیچم که اسفندیار
مگر سربپیچاند از کارزار
تو دانی که بیداد کوشد همی
جنگ و مردی فروشدهمی
ولی خودکامگی و کینه توزی پادشاه اسفندیار را که باید حافظ ایران باشند، را به سوی جنگ داخلی میکشاند، امارستم دربند خودکامه بودن را نیز نمیپسندد واین از کردار جوانمردان و پهلوانان میباشد. آموزههای اصلی رستم در شاهنامه پیروی از“ راه ایزدی و بخردی“ که در آموختهی مکتب او سیاوش نیز نمایان است.
ب) پوریای ولی
سنت پهلوانی درسیر خود از ”میادین هماورد طلبی“ به ”نهاد“ دست پیدا میکند و پاتوق آن ”زورخانه“ است، پهلوان اسطورهای زورخانهها ”پوریای ولی“ میباشد.
آنچنانکه در تواریخ آمده است ”پوریای ولی در خوارزم به کشتی گیری اشتغال مینمود و برای هدایت عوام و تاثیر سخن در ایشان ملبس به لباس ایشان شده ودر لباس کشتی گیر هرقدر توانسته آن طبقه را ترقی داده است. [صفحه ۵۷]
روایتهای گوناگونی از رخداد کشتی پوریای ولی پهلوان بزرگ ایران با پهلوان هندی وجود دارد که پوریای ولی باوجود برتری و مزیت بر کشتی گیر هندی، به خاطر دلشای نمودن مادر نگران و مضطرب کشتی گیر هندی شکست را خودخواسته انتخاب میکند واینچنین است که سنت پهلوانی را از سمت و سوی صرفا حماسی به حماسهای عرفانی تبدیل میکند.
در پهلوانی حماسی ”پیروزی“ هدفی بزرگ محسوب میشود اما پوریای ولی با ”اخلاقی گوهرین ” افتادگی و گذشت از امیال و خواستههای خود را به رکنی از اصول پهلوانی تبدیل کرد.
این دورهی تاریخی مقارن با دوره تیره و تار حملهی مغولهاست و پهلوان از شاهنشاه جدا شده بود و پهلوان درپی نظر و کرم درحق حاجتمندان میشود ”پوریای ولی جوانمردی را به عنوان وجه گمشده وتکمیل کننده به پهلوانی گره میزند و به این صورت پهلوان در این دوره تاریخی نقش اجتماعی گمشدهاش را مییابد“ [صفحه ۶۴]
درآموزه های“ پوریای ولی“ کشمکش بر سرعنوان وجود ندارد، این آموزه بسیاری از خصلتهای نابهنجار دنیای پهلوانان را غربال کرد و به عنوان یک افزودنی به جای توجه به امرا و سلاطین نگاه به حاجتمندان و مردم پراکنده را سنت کرد و به گفتهی هانری کربن این اصل را شهاب الدین شهروردی (شیخ اشراق) از سنت پهلوانی حماسی به عرصهی عرفان اسلامی برده است، تفسیر پوریای ولی از موفقیت نگاهی انسانی به ما درعصر ”موفقیت از هر راه میدهد که بوی (تونیکی میکن و دردجله انداز)“و بیچشمداشتی از او رخت بر بسته است.
ج) غلامرضا تختی
او به دنیای ما نزدیک است و هنوز زندگان بسیاری از او در ذهن خاطره دارند، دردورهی تختی مرحله بندی دیگری در شکل سنت پهلوانی اتفاق افتاده بود، حکومت پهلوی امرانه کشتی را از زورخانه به میدان تشک آورده بود.
منش پهلوانانه در عصر زوال این سنت، غلامرضا تختی را دارد که عصاره فضائل سنت پهلوانی تاریخ ایران است ”پس از رستم که پهلوان حماسهی ملی ماست، پهلوان دیگری نبوده است که دارای ویژگیهای ملی باشد تا درعصر حاضر که به تختی میرسیم، تختی به دلایل تاریخی با آمال و آرزوهای ملی گره خورده است و هم این آمال و آرزوها را برآورده ساخته است“.[صفحه ۶۵ همان]
تختی در المپیک ملبورن اولین قهرمانی جهانی خود را دشت کرد اما طلای تختی و بالاتر رفتن پرچم ایران از پرچمهای امریکا و شوروی که دو کشور منفور در نزد ملت بودندکه یکی از طریق کودتا و سرنگونی دولت موکراتیک محمد مصدق و دیگری از طریق تجاوز و اشغال خاک ایران در سیاه روزی ملت نقش داشتند – احساس آرام بخشی و غرور از این پیروزی را به کام ملت شیرین کرد، تختی در فضای داخل ایران نیز به جریانی سیاسی نزدیک شد که منافع ملی را پاس میداشت او در فضای تهدید آمیز آن روزگار هواداری از محمد مصدق و جبههی ملی را هرگز انکارنکرد و رسما عضو این جبهه واز فعالان آن شد، بدین صورت تختی با آرمانهای ملی وآرزوهای ملت پیوند خورد و مقاومت او انتظار مردم از پهلوان را برآورده ساخت، تختی در سیر خود به مظهر مقاومت در ورزش و همچنین یکی از نمادهای آزادیخواهی تبدیل شد.
تختی در حوزهی ورزش به افتخارات دیگری نیز دست یافت از طلابگیران ایران در مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهاما بود و تیم ملی نیز در همان مسابقات به قهرمانی رسید، او سه بار پی درپی در سالهای ۷-۱۳۳۵ ”پهلوان اول“ پایتخت شد تختی در سال ۱۳۴۰ به اوج افتخارو شهرت رسید البته همهی اینها با یک محبوبیت بیسابقه مردمی همراه بود و بارها درهنگام حضور تختی ابراز احساسات چنان بود که مراسم به هم میخورد او جهان پهلوای برای مردم بود.
دربارهی کمکهای تختی به این و آن روایتهای بسیاری وجود دارد از کمک به دانشجوی نیازمند تا زلزله زدگان بوئین زهرا خصلتی که قدیمیها به آن جوانمردی یا لوطی گری میگفتند، در سنت پهلوانی رسم است برای کسیکه(بارش افتاده) باشد ”گلریزان ”میکنند تختی در حادثه زلزله بوئین زهرا هم میدانداری میکرد و گلریزان را از محدوده تنگ سنتی به ”گلریزانی ملی“ تبدیل کرد، “طبق الگوی کتابهایی چون رسائل جوانمردان و فتوت نامهی سلطانی، تختی پهلوانی لوطی مسلک و جوانمرد است. در عرف و درمیان اهل سنت پهلوانی، لوطی کسی است که مال خود را خرج دیگران میکند و جوانمرد کسی است که درماندگی دیگران را تاب ندارد“
اینچنین بود که تختی برجان یک ملت نشست ” درواقع تختی هم نماد رستم قهرمان حماسی بود و هم تداعی کنندهی جوانمردی و گذشت پوریای ولی و احیاگر عنوان جهان پهلوان.“
تختی محل اتصال گذشته با معاصر است و از انقطاع سنتهای پهلوانی جلوگیری کرد که البته افزونیهای امروزین نیز برآن افزود، تختی پهلوان ملی ایران صاحب ”مدلی“ تمام قد از اخلاق، فتوت، جوانمردی و توجه به سرنوشت اجتماعی مردم است، تختی اسطورهای است واقعی و عینی به سبک انسانهایی که بنیادهای هستی و زندگی را درک کردهاند و درزمین بازی جهان نه بازیچه و مهره میشود و نه چیزی را به بازی میگیرد، نیرویی است که از خود ”بارو“و باور ساخته است، او الگویی برورزشکاران والبته برای همگان است.
۴. بازیافت
در صفحات آخر کتاب میراث پهلوانی بحثی باعنوان ”باززایی یا بازگشت به شکل گذشته“ طرح گردیده است، آنچه از این عمق مطلب برمیخیزد این است که نوع مواجهه با این سنت (ازهم جداکردن) به زور بوده است، خارج از این موضوع عموما نوع مواجهه باسنت در ایران بویژه از جانب روشنفکران بامیراث و سنت، غیرعلمی، غیرراهگشا و تقابلی بوده است و این آفت همه گیر مدرنیستها ونوگرایان ایران را چه درعرصه حکومت به مانند پهلویها و چه درعرصهی عمومی به مانند روشنفکران دربرگرفته است، اساسا حذف سنتها نه ممکن است و نه مطلوب و البته نقدتعاملی و ارتقایی آنها نیز فرض است، سنت اگر انعطاف نداشته باشد خود مرگ خویش را طی میکند.
مدعای نگارندهی متن این است که ”لابد عناصرزندهای در شکل این سنت هست که هنوز جان دارد“[صفحه ۴۵۳همان]، اگرچه سنت پهلوانی همواره دو وجه داشته است یک بعد شکل و دیگری محتوی اما درسیرخود دچار تحولاتی نیز شده است، دغدغهی اصلی نگارنده فارغ از فواید محتوایی، ابتدا به ساکن بر این است که ”بحث باززایی در این سنت پهلوانی موضوع اصلی بازگشت به شکل گذشته است شکلی که در آن کشتی پهلوانی، مراسم ورزشی، زورخانه و محلات شهری مجموعهی اندام واری (ارگانیک) بودهاند، شکل سنت پهلوانی نیز از درون به بن بست نرسید، عاملی از بیرون کشتی پهلوانی و زورخانه را از هم جدا کرد ودرحیات هردو دست برد“[صفحه ۴۵۳همان]
اکنون دو تکهی کشتی پهلوانی و ورزش زورخانهای هیچکدام نمردهاند و به گفتهی نگارنده زندگی و مرگشان در وضعیت (بینابینی) به سر میبرد، نگارنده کتاب معتقد است پس بنابراین همواره امید بازیابی وجود دارد.
نگارنده معتقد است که این اندیشه از روی نگاه دیرینه شناسانه و یا واپس گرایانه نیست بلکه این سنت همیشه به مردم و محله وابسته بوده و بخشی از چسب همگرایی جامعهی محلاتی بوده است و یک ورزش صرف ورزش نیست، او این انگاره را باطرح یک سوال شرح میدهد که ”فایدهی برگرداندن کشتی به زورخانه چیست؟ گیریم سنت پهلوانی درشکل زنده شد، بااین وجود این همه ورزشهای متنوع فایدهی احیای شکل این سنت در گذشته چیست که کوشش کنیم کشتی به آن پیوند بخورد؟
چنین دیدی را میتوان نسبت به بسیاری از فعالیتهای اجتماعی داشت.فایده کشتی پهلوانی همان فایدهای است که هرورزش دیگری دارد و به دلایلی چه بسا از بعضی ورزشها مفیدتر هم باشد“
درکشورهایی مثل ژاپن (کشتی سومو) و درترکیه(یاغلی گرشو=کشتی روغنی) درکنار کشتی نوین ادامه حیات دارد، کشتی پهلوانی و پاتوقش زورخانه سنتی اجتماعی و شهری با کارکردهای چندگانه بوده است و محلی برای جولانگاه صاحبان فن و جوانان و مردان کهن و همچنین مکانی برای گردهمایی اجتماعی بوده است، توصیهی نگارنده آن است که از آنجا که زورخانه یک نهاد شهری میباشد شهرداری میتواند به احیا روابط ارگانیکی که این نهاد با اجزایش داشته است بپردازد و آن را بازسازی کند واین میراث را با“تعقل زمان حال“ پاس بدارد.
محتوی این میراث نیز میتواند رنگ و بوی دیگری به روابط فسرده صرفا حسابگرانه دوران ما بدهد.
اطلاعات کتابشناختی
چاپ اول: مختاری، ابراهیم، هدی صابر (۱۳۸۱)، میراث پهلوانی، تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، چاپ اول، ص.۵۴۸.
چاپ دوم: مختاری، ابراهیم، هدی صابر (۱۳۹۰)، میراث پهلوانی، تهران: نشر چشمه، چاپ دوم، ص.۴۷۰.