در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 286

 سیدهادی عظیمی

هدی صابر چهره‌ای خاص درمیان نیروهای ملی مذهبی است. سخت کوشی، ایمان و تلاش فراوان وی برای ارائه تصویری نو از تاریخ و قرآن وی را به چهره‌ای منحصر به فرد تبدیل می‌کند. هدی صابر در سال‌های انتهایی عمر خود جلساتی با نام «باب بگشا» برای ترسیم نسبت میان انسان و خدا برگزار کرد که آخرین بازمانده فکری است. پروژه فوق درمیان سایر پروژه‌های روشنفکران و نواندیشان مسلمان کمتر مورد توجه قرار گرفته است و به دلیل شخصیت سیاسی وی و نوع درگذشتش کمتر به رویکرد وی به متن قرآن پرداخته می‌شود. وی نیز مجال نیافت این پروژه را تکمیل و تتمیم کند. آیا می‌شود پروژه هدی صابر را بازفهم و نوسازی نمود وآن را ادامه داد؟ برای پاسخ به سوال فوق باید رویکرد وی را مورد بررسی و تحلیل نمود و تمایز رویکرد وی در مراجعه به متن را درک کرد.

1. نگاه اول: سه رویکرد به متن

در دهه هفتاد و هشتاد نواندیشی دینی ایران تحت نفوذ اندیشه‌های دکتر عبدالکریم سروش بود. دکتر سروش در کتاب‌هایی همچون فربه تراز ایدئولوژی و قبض و بسط تئوریک شریعت نگرشی نو را در جامعه ایران پدید آورد و صراط‌های مستقیم نیز تئوری پذیرش تکثر درون دینی را فربه تر ساخت. اندیشه‌های دکتر سروش طیف گسترده‌ای از مسائلی همچون تجربه دینی و تجربه نبوی، معرفت دینی، انتظاارت از دین، وحی، معنویت، اصناف دین ورزی و..... را در بر می‌گیرد. شاید مهم ترین دید گاه و اندیشه دکتر سروش که از انتهای دهه شصت تاکنون درا ندیشه وی به چشم می‌خورد. تلاش برای نوسازی فهم به دین برای شکل‌گیری معرفتی دینی نوینی است که دردنیای امروز به کار آید. همین است که وی در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت می‌گوید: دین ناقص نیست، دین قدسی و آسمانی است، آنکه ثابت می‌ماند دین است. اما آن که تغییر می‌کند، معرفت دینی است. دین در افاده مقصود خود ودر مراعات مصالح و مفاسد قصوری نکرده است. دراستفاده آدمیان قصور است. دین محتاج بازسازی و تکمیل نیست معرفت دینی که معرفتی است بشری و ناقص محتاج بازسازی است. (قبض و بسط تئوریک شریعت، موسسه فرهنگی صراط، چ سوم،ص ۲۳) وی درسال‌های اخیز نیز در ادامه همان مسیر می‌کوشد متن را نیز تبدیل به یک گفت و گو کند. وی اکنون اذعان دارد که «وحی الهام است، این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند و هرچند پیامبران این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند.» (کلام محمد، رویای محمد، انتشارات صقراط، چ ۱۳۹۷، ص ۱۵) مهم ترین هدف دکتر سروش را باید در این جملات یافت که پس از فوت مهندس بازرگان نوشت: «روشنفکر دینی ما که تاکنون در پی آن بوده است که دین را به کار دنیا بزند و یا درخود دنیا سازد، باید از این پس در پی بیرون آوردن دین از چنگال دنیا و دنیاداران باشد» (آنکه به نام بازرگان بود نه صفت، کیان، شماره ۲۳)

چهره دیگر نواندیشیدی دینی استاد محمد مجتهد شبستری است که از میانه دهه هفتاد و با نگارش کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنت» گامی نو در مسیر فهم متون دینی برداشت. مجتهد شبستری کوشید با بازکردن پای هرمنوتیک به تفسیر متن، تفاوت پیش فهم‌ها و علایق و انتظارات را به ر سمیت بشاسد و زمینه تکثر در فهم دین را فراهم سازد. وی قصد خود را دراین کتاب بازسازی تفکر دینی برمی شمرد و مراد خود از تفکر دینی را این گونه بیان می‌کند : انسان خودش را تجربه و معنا کند، جهان را تجربه و معنا کند، پدیده وحی (کتاب و سنت) را تجربه و معنا کند، فکر دینی از ترکیب و التقای این سه عنصر به وجود می‌آید. انسان مسلمان به گونه‌ای خود و جهان را تجریه و معنا می‌کند ومتناسب با این تجربه به پدیده وحی مراجعه می‌کند و پدیده وحی را تجربه و معنا می‌کند. از این سه پدیده اندیشه‌ای متولد می‌شود که ما از آن به تفکر دینی تعبیر می‌کنیم. (هرمنوتیک، کتاب و سنت، محمد مجتهد شبستری، طرح نو، چ دوم، ۱۳۷۵، صص۱۴۸ و ۱۴۹) وی بعدها نیز در کتاب‌ها و نظریات خود همین اندیشه را ادامه داده است و کوشیده است از طریق اصلاح نگاه به متن، تفکر دینی را بازسازی کند.

چهره مهم دیگر روشفکری دینی دکتر حبیب‌الله پیمان است. رویکرد وی به متن قرآن با دو متفکر دیگر تفاوت‌هایی دارد. وی می‌کوشد نقش زمینه‌های اجتماعی در شکل‌گیری کارکردهای متون دینی را بررسی نماید و بکوشد تا کلیدی برای فهم متن به دست آورد. از نظر وی «ادیان توحیدی همانند هر معرفت دیگری بعد از ظهور تحت تاثیر عوامل زیست محیطی و تحولات اجتماعی و اقتصادی و زیر فشار نیروهای متنفذ سیاسی و اقتصادی دستخوش تحول گردیدند و تدریجا کارکردهای متفاوتی با آنچه در بدو تاسیس و ظهور داشتند بر آن‌ها تحمیل شد» (فراخوان جاودانه به آزادی، حبیب الله پیمان، انتشارات چاپخش، ج اول، ۱۳۷۷، ص۲۶) نکته مهمی که در اندیشه دکتر پیمان خودنمایی می‌کند تاکید وی بر اهمیت نقش فرد برای نیل به رهایی و آزادی است. «نحوه ابلاغ وحی توسط پیامبران، با تعطیل فعالیت خلاق فرد همراه نبود ودین جای تعقل و تحقیق علمی و تجربی انسان‌ها را در هیچ زمینه‌ای نگرفته و آن را معطل ننهاده است. به عکس هدف اصلی‌اش، تحقق آزادی اراده و استقلال وجدان فرد است» (همان، ص ۲۹۸) همین نگاه دکتر پیمان موجب می‌شد تا کتابی با عنوان «وحی، معرفت رهایی بخش» تالیف نماید و با بهره‌گیری از نظریات یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، بکوشد تا وحی را به دانش برای رهایی تبدیل کند.

سه رویکرد فوق به متن قرآن در دهه‌های هفتاد و هشتاد شمسی به جامعه عرضه شدند. در دو دهه فوق اندیشه دکتر سروش در ابعاد وسیعی مورد استقبال نواندیشان مسلمان واقع شد. دکتر سروش، مجتهد شبستری و دکتر پیمان اندیشمندانی هستند که برای خروج از بحران موجود بیشتر به متن پرداخته اند. دکتر سروش می‌خواهد با نسبی کردن معرفت دینی و بعد در سال‌های پیش با نسبی کردن متن راه را برای تکثر باز کند. استاد مجتهد شبستری نیز درصدد است که با متکثر دانستن فهم دینی و نگرش به متن دینی از منظر هرمنوتیک راهی برای تکثر بگشاید. دکتر پیمان نیز می‌خواهد با فهم زمینه‌های اجتماعی شکل‌گیری متن راهی بیاید که متن به کارکرد اصلی خود بازگرداند و در جایگاه عقانیت رهایی بخش زمینه رهایی انسانی و شکل‌گیری ایمان مبتنی بر آزادی را فراهم سازد.

2. نگاه دوم: گذر از سیاست به امر سیاسی

هدی صابر در زمانه‌ای فعالیت سیاسی می‌کند که اندیشه‌های نواندیشان فوق و سایر روشنفکران مسلمان در عرصه عمومی منتشر می‌شوند. در انتهای دهه هشتاد است که به قرآن روی می‌آورد و می‌کوشد با جلسات «باب بگشا» راه تازه‌ای در رویکرد به قرآن بگشاید. فهم پروژه هدی صابر درجلسات باب بگشا می‌تواند به آسیب‌شناسی وی از فضای روشنفکر دینی دهه‌های هفتاد و هشتاد دانست.

هدی صابر در ارائه مباحث خود بیش از اینکه به دکتر سروش و مجتهد شبستری نزدیک باشد به دکتر پیمان نزدیک است ولی گامی از وی فراتر می‌گذارد. هدی صابر بحران را در جایی فراتر از متن قرار می‌دهد و می‌کوشد متن را برای حل بحران به کار گیرد و از درون متن، متدولوژی خروج از بحران را استخراج کند.

هدی صابر ولی در نگاه خود به امر سیاسی می‌رسد و می‌کوشد تا مستقیم به جوهره تحول در عرصه جامعه توجه کند و نسبت آن را با دین مشخص سازد. نام دیگر جلسات او با نام«ضرورت رابطه صاف‌دلانه، مستمر و استراتژیک با خدا» ترجمانی از نگاه او به جوهره سیاست در زمانه خود است. او از یک رو خواهان تحول است و از سوی دیگر راهی را بر می‌گزیند که با روش‌های مرسوم جامعه متفاوت است.

شانتال موفه در کتاب «درباره امر سیاسی» پیرامون تفاوت میان سیاست و امر سیاسی می‌نویسد: می‌توانیم به بهره‌گیری از واژگان هایدگر بگوییم که سیاست به سطح انتیک (ontic) در حالیکه امر سیاسی به سطح انتولوژیک (ontological) مربوط می‌شود. این بدین معنا است که سطح انتیک مربوط به کردارهای متنوع سیاست مرسوم است. در حالیکه سطح انتولوژیک مربوط به شیوه‌ای است که جامعه تاسیس می‌شود. (درباره امر سیاسی، شانتال موفه، ترجمه منصور انصاری، انتشارات آگاه، چ اول، ۱۳۹۱،ص۱۶) می‌توان هر ترتیب دیگری در مورد امر سیاسی گفت که این مفهوم «در نیمه قرن بیستم توسط نظریه‌پردازان سیاسی مختلف به صورت‌های گوناگون فهمیده می‌شود، اما در تمام این کاربردها علی رغم تمام تفاوت ها، امر سیاسی همواره بر سرشت مستقل سیاست در نسبت با دیگر حوزه‌های حیات انسانی دلالت دارد.» (اباذر تقی زاده طبری، پاییز ۱۴۰۲، مجله پژوهش‌های انتقادی متون و برنامه‌های علوم انسانی، شماره ۳، ص ۱۲۳). با توجه به مورد فوق می‌توان امر سیاسی را به منزله نگرش به سیاست به عنوان یک امر مستقل دید و آن را عنوان جوهره سیاست به حساب آورد.

صابر با تقسیم جریان‌های موجود به جامعه کل، حاکمیت، نیروهای فکری-سیاسی، نیروهای اجتماعی و نسل نو به تشریح هریک از ازآن‌ها می‌پردازد. وی با بررسی هر کدام از جریان‌های فوق می‌کوشد شرایط بحرانی جامعه را نشان دهد. صابر در پایان وضع موجود را حاکمیت نسبیت، یک انقلاب نا فرجام، رها بودن مسئولیت‌ها، پیش نرفتن‌ها، محصول بدست نیامدن‌ها و عقب رفتگی‌ها توصیف می‌کند. وی به نکته‌ای مهم اشاره دارد که مرکز بحران را از منظر وی نشان می‌دهد : یک مهاجرت دوسویه در جامعه ما در حال شکل‌گیری است، به خصوص در نسل نو؛ یک مهاجرت در خود فرو رفتن و درلاک رفتن و یک مهاجرت هم به بیرون. (باب بگشا، دفتر نخست، پیشاتبیین، هدی صابر؛ ویرایش نخست، خرداد ۱۳۹۱ دفتر دوم ص ۳۹) وی ادامه بحران اکنون را چند وجهی می‌داند: «روحی، روانی؛ عقیدتی، انگاره ای، اخلاقی و فرجامی» (همان، ص۴۲۱) و مغز بحران را بحران شناخت، بحران جایگاه و بحران رابطه با خدا معرفی می‌کند.

هدی صابر در جلسات بعدی می‌کوشد تا با ارئه دیدگاه‌های خود راهی برای وداع با یک تلقی و تجهیز به یک دیدگاه را تبیین نماید. وی در متن دو مبنای انسان و خدا را برجسته می‌کند و می‌کوشد فاز صفر را با تبیین رابطه ی میان این دو مبنا تبیین نماید. از منظر وی«بداعت خدا در چهار عمل اصلی او متبلور است: جعل، خلق، انشا و تقویم و در این طرف جوهره انشان شامل اندیشه است، ساخت، تسخیر و تغییر.» (همان، ص ۱۵۴) و وی ادامه با اشاره به سوره‌های بقره، تین و زیتون سه سوگند مبنایی خداوند به انجیر، زیتون و پیامگاه کیفی می‌گوید «خدا سه سوگند یاد می‌کند تا بگوید: خلق انسان با نیکو ترین مقوم‌ها و با سازمان یافتگی کیفی صورت گرفته است. ترکیب انسان ترکیب پر و پیمانی بوده است.» (همان، ص ۱۵۵)

بیان فقرات فوق از گفته‌های هدی صابر نشان می‌دهد که وی از کردارهای سیاسی به امر مهم تری می‌پردازد و از پوسته تحولات می‌گذرد و بحران را ترسیم می‌کند. بحرانی که میان دو مبنای انسان و خدا رخ داده است و نیازمند بازشناسی نقش انسان و خداست. هرچند که می‌توان به فقدان انسجام در مباحث فوق انتقاد داشت ولی صابر در مجموع کوشیده است بحران اساسی جامعه را نشان دهد. وی به جوهره سیاست ورود می‌کند و برای حل بحران با تجهیز به یک دیدگاه در مورد خدا وانسان و اهمیت نقش انسان گام بردارد.

یکی از مهم ترین نکاتی که بیان می‌کند در مورد ابراهیم است. وی ده مرحله تلاقی بین خدا و ابراهیم بیان می‌کند و تاکید دارد: «مهم این است که ابراهیم با بستر برخورد فعال و تخصیصی می‌کند. می‌نشیند و فکر می‌کند، پس پیشانی را به کار می‌اندازد، چشم می‌دواند واز محصول مشاهده دقیق و فعل و انفعالات پس پیشانی اش به یک وجودی می‌رسد که آن وجود خیلی برتر از ماه و خورشید و ستاره شمشک زن است..... ابراهیم به نقطه ایقان می‌رسد. ایقان یعنی همه وجود به سطحی از یقین می‌رسد و شناخت این مرحله، شناختی بی شائبه است.» (همان، ص ۲۹۸)

از منظر صابر، ابراهیم الگوی قابل بازسازی است و «توحید ابراهیم چند جانبه و پرو پیمان بود؛ هم ذاتی، هم فطری، هم فطری، هم رویکردی – حنیفی و هم رفاقتی. توحید و از نوع توحید کلیسا و حوزه نبود که بخواهند خدا را اثبات کنند و برای وجود براهین آورند. خدایی که بخواهد اثبات شود، مسئله‌ای از مسائل مارا قادر به حل نیست.» (همان، ص ۲۳۴) صابر در ادامه گزاره «من رفیقم، ره گشایم، باب بگش، نزد من آ» را ملهم از دو وجه حنیفی و رفاقتی توحید ابراهیم بر می‌شمرد.

تکیه هدی صابر بر ابراهیم نقطه مرکزی اندیشه وی است. وی برای حل بحران ابراهیمی زیستن و ابراهیمی بودن را به عنوان الگویی برای زیستی تحول خواهانه پیشنهاد می‌کند و معتقد است که انسان در میان دو مبنا (خود و او) قرار دارد باید از انسان آغاز کرد. و ابراهیم نماینده ما، از گونه ما، با انگاره‌های ما، با پرسش‌های ما است.

با بیان موارد فوق به نظر می‌رسد هدی صابر در تبیین بحران‌های موجود از سطح کردارهای سیاسی به جوهره سیاست قدم برمی دارد و در تلاش است تا با بازسازی رابطه انسان و خدا راهی برای حل بحران بیابد. وی راهکار را در بازفهم الگوی ابراهیم می‌بیند که در برابر بحران زمانه اش سوال پرسید و با خدا رفیق شد. خدا نیز برای ابراهیم رفاقت کرد. این نوع نگرش تبیین متفاوت از امر سیاسی است. سیاست حذف نمی‌شود و به حاشیه نمی‌رود ولی تلاش می‌شود یک پهلوان موحد از دل متن بیرون بیاید و راه را نشان دهد.

3. نگاه سوم: بازسازی ایمان به جای سکولاریسم

سکولاریسم یکی از مهم ترین و پربسامد ترین واژه‌هایی است که در طول دو دهه گذشته به کار می‌رود و بر حامیان آن اضافه می‌شود. بخش عمده‌ای از جامعه برای گذار از شرایط موجود سکولاریسم را جایگزین مناسبی می‌دانند. سعید حجاریان در مقدمه کتاب «از شاهد قدسی تا شاهد بازاری» سکولاریسم را یک ایدئولوژی می‌داند و معتقد است که: «سکولاریست فردی است که می‌خواهد همه چیز را عرفی نماید اما سکولاریزاسیون یک فرایند اجتماعی است. فرد سکولاریست معتقد است که باید همه چیز را عرفی کرد اما سکولاریزاسیون یک پدیده تاریخی – اجتماعی است که واقع شده است.» (سعید حجاریان،ازشاهد قدسی تا شاهد بازاری، طرح نو،۱۳۸۰ ص ۱۱) چارلز تیلور فیلسوف کانادایی که کتاب عصر سکولا را نگاشته است سه معنا از سکولاریسم را از هم تمیز می‌دهد. وی کاربرد سکولاریسم را در زمانه قرون وسطی به معنای دنیوی می‌گیرد و در عصر پس از آن سکولاریسم به معنای فضا یا نقطه نظر غیر فرقه ای، خنثی و غیر دینی استفاده می‌کند و در نوع سوم سکولاریسم، جامعه زمانی سکولار است که باور دینی یا باور به خدا صرفا یکی از گزینه‌های پیش رو در نتیجه امری قابل مناقشه و مورد مناقشه باشد. (چگونه سکولار نباشیم، تقریری بر اندیشه چارلز تیلور، جیمز کی، ای، اسمیت، ترجمه حامد قدیری، ترجمان علوم انسانی، چ اول، ۱۴۰۱،صص ۳۸ و ۳۹)

براساس تعریف فوق باید میان روند سکولار سازی و سکولار شدن تفاوت گذاشت و بین آنچه دنیوی است یا فضایی که غیردینی باشد و جامعه‌ای که دین یا باور به خدا یکی از گزینه‌های پیش رو باشد تفاوت گذاشت. در مجموع با تعاریف سکولاریسم بخش‌های عمده‌ای از جامعه ایران گمان دارند که سکولاریسم می‌تواند درد بحران‌های جامعه ایران باشد. هدی صابر برخلاف کسانی که این چنین می‌پندارند به سوی بازسازی مسئله ایمان می‌رود و می‌کوشد تعریفی جدید ازایمان ارائه دهد که فرد توانایی تغییر شرایط جامعه خود را داشته باشد. در این رابطه انسان به جای نفی خدا یا بردن خدا به عرصه خصوصی آن را به عرصه عمومی می‌آورد و با خدا رفاقت می‌کند. خدای رفیق همچون خدای ابراهیم است. خدایی است که خویشاوند انسان است. انسان ابواب جمعی و رعیت خدا نیست و نبایداز خدا بترسد. این نوع نگرش به خدا بدیلی برای پناه بردن به سکولاریسم برای درد بحران‌های جامعه ارائه می‌دهد. نگرش هدی صابر این است که برخلاف مسیر راندن خدا از حوزه عمومی باید به نقش و جایگاه ایمان پرداخت.

هدی صابر برجسته ترین رابطه صاف‌دلانه، مستمر و استراتژیک با خدا را در رابطه ابراهیم با خدا می‌بیند. ایمان فوق دین‌زدایی نیست، بلکه آوردن دین به میانه عرصه مبارزه اجتماعی برای تحول اساسی در بنیان‌هاست. همین است که او در کلاس‌هایش می‌کوشید نمونه‌هایی ازاین ایمان را نشان دهد. ایمانی که صرفا در سجاده نیست بلکه می‌تواند در آسایشگاه سالمندان تبلور یابد یا در حاشیه شهر زاهدان. مهم انتخابی است که فرد برای ایمانش انجام می‌دهد: ما باید ازاین وضعیتی که انتخابش نکرده‌ایم خارج شویم زیرا تا وقتی ما انتخابی انجام ندهیم اتفاقی برایمان نمی‌افتد و قدمی به جلو بر نداشته‌ایم. ما باید وضعیتی را برگزینیم، باید رقم زننده باشیم و انتخاب کننده. دراین مسیر هیچ کس نمی‌تواند برای ما کاری انجام دهد. دیگران فقط می‌توانند ما را از این وضع آگاه کنند. اما در اخر ما هستیم که فاعلیم و عمل کننده. این انتخاب هست که ابراهیم را فراتر از سایر انبیا قرا می‌دهد و حق رفاقت با ابراهیم را به جا می‌آورد. از این جهت ابراهیم به دینامیسم مندرج در هستی ایمان پیدا کرده است. (باب بگشا، دفتر نخست، پیشا تبیین، هدی صابر؛ ویرایش نخست، خرداد ۱۳۹۱، ص ۲۰۷)

دکتر سروش نیز به اصناف دینداری پرداخته و کوشیده است دینداری را در سه نوع معیشت اندیش؛ معرفت اندیش و تجربت اندیش صورت بندی کند. از نظر وی دینداری معیشت اندیش دینداری است که دین را برای زندگی می‌خواهد. (آئین در آیینه، مروری بر آراء دین شناسانه عبدالکریم سروش، سروش دباغ،انتشارات صراط، چ سوم، زمستان ۱۳۸۷، ص ۴۱۰) برای دیندار معرفت اندیش دین یک مقوله معرفتی است. (همان، ص 418) ولی دینداری تجربت اندیش، دین ورزی است عشقی، کشفی، تجربی، یقینی، فردی، جبری، صلحی، به جتی، وصالی، شهودی، قدسی، عرفانی راز آلود. (همان، ص ۴۴۹) سروش پلورالیسم را در دینداری تجربت اندیش بیش از دینداری معرفت اندیش می‌داند (همان، ص۴۵۷)

ولی نوع مواجهه هدی صابر به متن بیش از اینکه به تقسیم دین به معرفت اندیشی، معیشت اندیشی و تجربت اندیشی تاکید کند بر ایمان و عمل تاکید دارد. هر سه صنف دینداری دکتر سروش صنوفی ذهنی اند ولی دینداری مطلوب هدی صابر دینداری مبتنی بر این است که ایمان را همچون ابراهیم به عرصه عمومی ببرد، ایمانی که برای تحول در جامعه آتش را بیازماید، بت رابشکند و خانه‌ای نو بنا کند. این نوع دینداری نیازی به تعهد به سکولاریسم ندارد و ضمن اینکه حقوق دیگران را پاس می‌دارد ولی خود می‌تواند امکان نوع دیگری از زیستن را فراهم آورد که زیستنی سکولار نیست. زیستی که حقوق دیگران را پاس می‌دارد وبا گذر از معیشت، معرفت و تجربه به عرصه عمل صالح قدم می‌گذارد و می‌خواهد الگوی زیست ابراهیمی را بازآفرینی کند. ازاین روست که هدی صابردر روزگار ی که با صدای بلند تری از سکولاریسم به عنوان راه کار حل بحران نام برده می‌شد به سمت بارآفرینی ایمان و الگوی ابراهیم رفت.

صابر به صراحت از سکولاریسم رویگردان است و آن را راه حلی برای شرایط اجتماعی ایران نمی‌داند. او به جای نفی متن و راندن آن به حوزه خصوصی یا تلاش برای تکثر در فهم دین یا تبدیل دین به یکی از گزینه‌های موجود راه دیگری را بر می‌گزیند و می‌کوشد متن را با جوهره بحران در شرایط موجود پیوند بزند و از این رو در جهت نوسازی ایمان گام بردارد. فهم پروژه هدی صابر در چارچوب درک نسبت فوق امکان پذیر است. صابر می‌کوشد مومنانی را که توان حل معضل را دارند به عنوان پهلوانان این عرصه معرفی نماید که بتوانند نیروهای تغییر دهنده عرصه سیاست باشند. راه گذار صابر بازسازی ایمان است. در این مسیر نیروهای تحول خواه با نوسازی ایمان می‌توانند نیورهای کیفی تحول دهنده باشند.

حرف آخر: این راه بی‌نهایت

هدی صابر یک نمونه است. نمونه‌ای است که در روزگار ما کوشید برای نیل به یک هدف تلاش کند و از خود مایه گذاشت. ازاین منظر می‌توان برای بازفهم پروژه اش بر گفته‌ها و یافته هایش نقدهای جدی داشت. از جمله فقدان متدولوژی مشخص در بازآفرینی که مهم ترین نفطه ضعف پروژه فکری اوست. دغدغه‌های صابر در قالب سخنانش مشخص است ولی این دغدغه‌ها که میان عده‌ای مشترک است نیاز به تصویر سازی دارد. تصویر جامعه مطلوب هدی صابر و پروژه اش مبهم است. او قدم به عرصه مباحث بنیادین تر نمی‌گذارد و شاید فرصت نمی‌یابد که تا ازاین طریق پروژه هایش را تتمیم نماید و تتمیم پروژه صابر نیازمد تجهیز بیشتر در مسائل بنیادین است.

راهی که هدی صابر گشود راهی بی نهایت است. او بر خلاف بزرگان اهل اندیشه دهه هفتاد و هشت متن را محلی برای آزمایش هرمنوتیک یا بازاندیشی فهم تفکر دینی نمی‌دید. متن از منظر وی صامت نیست بلکه خود را در پیوند با بحران نشان می‌دهد و می‌توان با این پیوند متن را بازسازی نمود و از آن برای حل بحران‌ها بهره گرفت. او می‌کوشید بین متن و جوهره سیاست که اساس بحران‌های موجود است پیوند بزند تا شاید راهی برای تحول بیابد. او با سکولاریسم شدن مرزبندی می‌کند و برای پیشگری از ابزارشدن دین به نوسازی مسئله ایمان می‌پردازد تا شاید بتوان به این ترتیب راهکاری برای بازآفرینی الگوی زیست ابراهیمی یافت.

  • منبع: کانال تلگرامی ایران فردا

 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد