طبع جهان با همه ظرفیتش دست به کار، گویی همه روئیدنیان با منبع لطف دارند قرار
سه وجب داخل خاک، در ساق نبات، بانگِ برپا، بیدار، نوبهاری در راه، آستانِ بفرما زدنِ اسفندیار
واپسین روزها می گذرد، اِشتابان، بیصبر و قرار، تا برْ سنتِ دیرینه، امسال لقب گیرد پار
میلِ نو شدنِ انسان نیز همپای گیاهِ بَردار،در پیشباز از فصل تحول، پیدا از کردار
***
نو بهارِ پروردگارِ رفیقِ تنگناها و عیدِ باستانیِ یادگارِ نیکانِ پاک بر همسر، دو پسر و سه خواهرِ دونده، قلب طپنده
فرخنده باد! با دست و بوسه از بُن دل امید دار به ادامه زیست مشترک به اعتبار یار
هدی ـ آستان بهار ۸۳
هدی صابر: «خواهر سعید محسن چنین نقل میکند که سعید هرگاه که به دیدار او و همسرش میرفته، چنانچه در منزل نبودند، یک شاخه گل بر دستگیره در منزل میگذاشته. در یک شب عید که آنها در منزل نبودهاند، سعید دو جعبه بنفشه که بر ترک موتور بار کرده بود در باغچه منزل میکارد و میرود. به تعبیر شاعر نوپرداز، بنفشهای که «زمستانشکن» است...»
مریم محسن: سعید در بهاران باغچهها را پرگل میکرد؛ پر از بنفشه. من و همسرم از سال 45 تا سال 50 در تهران در خیابان آپادانا سکونت داشتیم. هر وقت به منزل ما میآمد و نبودیم، یک شاخه گل روی دستگیرهی در منزل میگذاشت و میرفت و من میفهمیدم که او آمده. یک بار نبودیم، بهار بود. سعید گل بنفشه خریده بود و بر پشت موتور بار کرده بود. از دیوار پریده بود، در را باز کرده بود و بنفشهها را در باغچه کاشته بود. باغچهای پر از بنفشه، محصول سعید پر از حس زندگی. (سه همپیمان عشق، صفحه 348)