نگاهی به کتاب «پنجاه سال برنامهریزی» اثر هدی صابر[1]
سید حسین موسوی
منبع: یادنامه یازدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
به کمالِ رضوی
انقلابیون معمولاً قشری نیستند که صاحبان تجربه اداری باشند و کسانی هم که مسئول کارها شدند، بسیاری از روندها را طبیعتاً تجربه نکرده و دانش آن را هم نداشتند.(از متن کتاب، در گفتگو با مرحوم حسین عظیمی، ص 260)
انقلاب در حقیقت با کادر جلو نیامد، کادری که آمادگی خدمت داشته باشد. (از متن کتاب، در گفتگو با مرحوم علی اکبر معین فر، ص 158)
بحرانها چون شعلههای آتش به هر سو زبانه میکشند. کلیتِ ناکارآمد، عموم را به ستوه آورده و به غایت عصبانی ساخته است. بحرانِ معیشتی و گران کردنِ زنده ماندن، تأمین حداقلها را دشوار ساخته و کرامت آدمیان را به مخاطره انداخته است. هر کسی چیزی میگوید. یکی گلایه میکند، دیگری ناسزا میدهد، آن یکی منزوی شده، دیگری ناامید است و ... . موقعیت به غایت دشواری است به نحوی که هرگونه دعوتی به تأنی، تأمل و درنگ، با خشونت و طرد و تخاصم مواجه میشود. حوصلهها ته کشیده و چنین به نظر میرسد که همت عمومی برای افقگشایی آب رفته است. در موقعیتی که گفته میشود فردگرایی جامعه ایران را درنوردیده، اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به پایینترین حد خود رسیده و افق پیش رو اگر نگوییم به پوچی و ویرانیِ تمامعیار گرایش دارد، دست کم مبهم و مهآلود است.
ظهور اندیشههای بدیع و بدیل، اما در تاریکترین موقعیتها اتفاق افتاده است. به نحوی که گفته میشود هر امکانی به رهایی و پیش گذاشتن هر طرح و ایدهای برای خروج از موقعیت سراسر بحرانزا، درست در پرتنشترین لحظات رخ میدهد و محقق میشود. نوعی رابطۀ تضادمند که هر خطری در بستر خود، میلی به رستگاریِ جمعی را نیز نهادینه کرده و آبستن یک دورۀ تازه است. چیزی نو که میل بدان تا کنون در محمل تاریخ و خاطرۀ یک جامعه مانده، دوام آورده و به پیش آمده است. میلی که گرایش به سعادتمندیِ عمومی دارد. گرایشی که از پسِ دشواریها، لحظۀ شگفتِ پیروزی را انتظار میکشد و خود در تکاپوی آن، تقلا میکند. به نظر میرسد وضعیت عمومیِ ما شبیه به چنین لحظهای است: پشتِ دیوارِ بیروزنه، مسلح به امید، نور را مترصد ماندن و محنت را صبوری کردن.
در این یادداشت قصد آن داریم که اثر سترگِ شهید هدی صابر، «پنجاه سال برنامهریزی» را مورد بازخوانی قرار دهیم. واقعیت آن است که ظرفیتبخشی به نهادهای دولتی و تقویت نظامِ حکمرانی در تاریخ معاصر ایران، عمدتاً کمتر مورد نظر و توجه نیروهای سیاسی و فکری بوده است. اگر نگوییم آقا هدی تنها کسی است، اما دست کم یکی از معدود مبارزانی است که برای فهمِ مصائب و دشواریهایی که نظام سیاسی با آن مواجه بوده، فروگذار نکرده است. مسئلهای که صرف تقابل سیاسی نیروها با بدنه حاکمیت، توانِ حل معضلاتش را نخواهد داشت و ترمیم روندهای ناکارآمد، جز با تلاشِ طاقتفرسای نیروی کارشناسی با پرنسیپهای ملی، در بدنه نظام کارشناسی کشور، میسر نخواهد شد. این درک دورانی را آقا هدی به ما میآموزد که در صورتی که دولت ملی مدرن در ایران با توانمندی خاص به خود برای ایفای کارویژههای خُرد و کلان ایجاد نشود، رفتوآمدهای سیاسی دولتها به خودیِ خود بار مشکلات را از دوش ملت بر نخواهد داشت؛ رخدادی که هم نهضت مشروطه و هم انقلاب 57 با آن دست به
گریبان بوده و هستند.
این کتاب یکی از مهمترین آثاری است که برای فهم مشکلات دستگاههای حاکمیتی در ایران منتشر شده است و جز با خواندن تمام و کمالِ آن، حق مطلب ادا نخواهد شد، با این حال تلاش خواهیم کرد از خلال مهمترین گفتگوها، پراهمیتترین نکات را برکشیم و پیشِ رو بگذاریم. گفتگوهایی که با سرآمدهای نظام کارشناسی ایران در صد سال اخیر صورت گرفته و از این حیث، نکات و دغدغههای هر یک، انبانی از دانش و تجربه را میآموزاند.
بر فراز همۀ گفتگوها، متن «تک دانهها در حسرت نخ» به قلم آقا هدی از انباشتی مؤثر در تاریخ ایران حکایت دارد. شهید صابر نه تنها تاریخ ایران را ناامیدوارانه باز نمیخواند، بلکه عمیقاً به نکات امیدبخش و ایجابی این تاریخ ارجاع میدهد. او معتقد است ما اولینهای بسیاری را در ایران خلق کردهایم؛ احزاب(اجتماعیون عامیون)، انجمنهای صدر مشروطه، شوراها، اصناف(اسلامیهها)، نظام نوین آموزش و پرورش، سینما(سینماتوگراف به مدد میرزا ابراهیم خان عکاسباشی)، موسیقی(درویش خان، پسیان و ابوالحسن صبا)، ورزش(باشگاه ورزشی اجتماعیون)، اولین برنامه توسعه و ... حکم این دانههای تسبیح را دارند. (صص 46-50) آقا هدی معتقد است که «با گره خوردن نخ وصل به ظرفیت کارشناسی، منابع مادی و امید به حیات ملی میتوان از کوچه بنبست ناامیدان جهان به میدان ترقی و بهروزی نقب زد.» (ص 61)
شهید صابر در گفتگو با کارشناسان بسیاری، بر مسئله برنامهریزی در ایران متمرکز میشود. او البته خود در ابتدا موانعی را پیشِ روی این نظام برنامهریزی ردیابی میکند. مواردی از جمله سلطه کارشناس بیگانه بر برنامههای توسعه در ضعف یا فقدان نیروهای با پرنسیپ ملی و همچنین سرکوب پس از سال 60 و نزاع تاریخی میان نظمهای سیاسی با تحلیلهای کارشناسی. مرحوم مهندس سحابی نیز در یکی از گفتگوها موانع سه گانهای را پیش روی نظام برنامهریزی در ایران مطرح میکنند: اول، قدرت سیاسی و سیاسی شدن نظام کارشناسی؛ دوم، بوروکراسی کهن و سنتی کشور(دیوانسالاری سنتی) و سوم، روحیه و فرهنگِ عمومی جامعه مبتنی بر مصرف گرایی. (ص 66)
دکتر فیروز توفیق(رئیس مرکز آمار ایران 1353-1356)، در گفتگوی «پیدایش فکر برنامهریزی در ایران»، به مواردی از قبیل اکنونزدگی و روزمره شدنِ فعالیتها در کشور، ضعف پایههای اطلاعاتی مورد نیاز برنامهها، دوگانگی میان تهیه و اجرای برنامهها و تداخل کارکردی میان وظایف سازمان برنامه و دستگاه دولت و متعاقب آن کارشنکنیهای نظام سیاسی، برنامهریزی در زمان(بلندمدتتر کردن برنامههای توسعه به مدت 7 سال) و پیش کشیدن بحث آمایش سرزمین و ... اشاره میکند. (ص 83)
خداداد فرمانفرماییان(ریاست دفتر اقتصادی سازمان برنامه و بودجه 1337) اذعان میکند در برنامه دوم عملاً دستگاه و نهادی که فردی آنجا بنشیند و بتواند کار انجام دهد و برنامه تنظیم شود، وجود نداشت.(ص 90) او همچنین مواردی از جمله نداشتن اطلاعات و آمارهای لازم، عدم اعتماد دستگاهها به مقاطعهکاران، عدم همکاری و هماهنگی میان دستگاههای دولتی، مقررات پیچیده، عدم سازگاری و تناسب اختیارات و مسئولیتها، ضعف در تأمین مالی و امنیت قضایی کارشناسان سازمان برنامه، عدم آمادگی جامعه برای پیشبرد طرحها و هژمونی مشاوران خارجی در ایران را از موانعِ پیشِ روی برنامه دوم توسعه میداند.(صص 90-97) فرمانفرماییان همچنین فقدان تفاهم و عدم وجود فهم مشترک از مقوله برنامه ریزی توسعه را به دلیل جدید بودن طرح این موارد در ایران ارزیابی میکند.
مهدی صفویان(معاونت سازمان برنامه و بودجه در دهه 1350)، از یک «سانترالیسم خشن» روایت میکند. «مشکل اصلی کار در متمرکز بودن امور مملکت در نزدِ یک نفر بود.» (ص 114) شاید میتوانست به نحوی میان این سانترالیسم و دموکراتیسم مورد نیاز برای کار کارشناسی ملی نوعی همخوانی پدید آید «به شرطی که آن سانترالیسم را از آن خشونت بیرون میآوردند.» (همان) او میگوید وقتی به شاه گفته شد که کشور دچار تورم است، شاه پاسخ میدهد که همه جا تورم است ایران هم تورم آمده، همه خودشان را با آن تطبیق میدهند، تنها برای کارمندان دولت که حقوق ثابت میگیرند فکری شود. (ص 115) شهید صابر در طی این گفتگو اذعان میدارد که «در یک نگاه به روندِ پنجاه ساله، چه سی سال قبل و چه بیست سال پس از انقلاب، مدیران کلان و ارشد هر دو نظام به کارشناس سازمان برنامه و دستگاههای دیگر به عنوان افرادی نگریستهاند که باید اهداف بلندپروازانه آنها را تبدیل به ما به ازای کمی و عملیاتی کنند و هیچ گاه به هویت مستقل نظام کارشناسی ایران اهمیت ندادهاند.» (ص 119)
به بیان علی اکبر معینفر(رئیس سازمان برنامه و بودجه و وزیر نفت در دولت موقت)، ما همواره مشکل سازگار کردن داشته ایم. برقرار قسمی سازگاری میان پروژهها و طرحها و بلندپروازیهای موجود. به تعبیر معین فر، «ما با یک مجموعهای از توقعات و کارهای بزرگ مواجه شده بودیم که رسیدگی به همۀ آنها در کوتاه مدت ممکن نبود... برای نان قرض دادن، کارهای کارشناسی را کنار میگذاشتند و اختیار را به دستگاههای اجرایی واگذار میکردند.» (ص 155) بحران دیگر که گریبانگیر انقلاب 57 میشود، این بود که «انقلاب در حقیقت با کادر جلو نیامد، کادری که آمادگی خدمت داشته باشد.» (ص 158) تصور عموم از سازمان برنامه به صورت یک سازمان مادرخرج بود که تنها باید پول بدهد.
مرحوم مهندس سحابی(ریاست کمیسیون برنامه و بودجه در مجلس اول بعد انقلاب) در گفتگوی خود از شکاف عمیقی سخن میگوید: گسست میانِ باورها در موضع مبارزۀ سیاسی و موقعیتِ شخص در مسئولیت اجرایی کشور یا در مقام تدوینگر قانون. در اینجاست که فرد باید به آمار و ارقام متکی باشد. مهندس سحابی میگوید: «این زمینه باعث شد که بعد از 25 سال مبارزۀ سیاسی، مدتی هم سراغ کارهای کارشناسی بروم تا به اطلاعاتِ واقعی دست یابم.» (ص 168) به باور او، سازمان برنامه «نهادی است که به نیازهای ارزشی جامعه بعد انقلاب به طور عقلایی توجه میکند. یعنی با در نظر گرفتنِ واقعیات نه به صورت شعار.»(همان) هیچ نظامی بدون «مراقبت، محاسبه، حسابرسی و تحلیل هزینه-فایده» موفق به تثبیت و استحکام نخواهد شد. اما در ایران «نه تنها دولت بلکه اپوزیسیون نیز اعتقادی به برنامه ریزی نداشتند.» (ص 179)
محمدتقی بانکی(رئیس سازمان برنامه و بودجه 1360-1364) معتقد است عادت فرهنگی ما به نحوی بوده که در زندگی شخصی طبق برنامه و هدف مشخصی عمل نمیکنیم. ما هم هو میکنیم و هم از هو شدن وحشت داریم. «در حالی که جامعهای که منظم است، روال کارش را طی میکند، نه هو میکند و نه از حرفهای دیگران پریشان میشود بلکه منطق و راهکارها را پیدا میکند.» (ص 193) بانکی معتقد است در جامعۀ ایران هیچگاه تکنوکراتها نتوانستهاند حرفهایشان را جا بیندازند. (ص 198)
علی صادقی تهرانی (معاونت برنامهریزی سازمان برنامه و بودجه 1360) به مسئله زمان و بحران کوتاهمدتگرایی توجه میدهد. به نظر او، «خیلی طول میکشد اگر شما بخواهید حتی ده صاحب نظر را در یک رشته خاص دور هم جمع کنید و به نظر واحد برسانید ... مدتها طول میکشد تا آنها ادبیات یکدیگر را بفهمند و ما هیچ وقت چنین فرصتی را در آن مدت کوتاه نداشتیم.» (ص 208) صادقی تهرانی در خصوص بی اعتمادی به نظام کارشناسی میافزاید: «به صرف اینکه خارج تحصیل کرده بودیم، مورد شک و تردید قرار داشتیم.» (ص 209) اما معضل عمیقتر به همکناری «فرمان و برنامه» مربوط میشود، به این معنی که «برنامه هیچ وقت عامل محدودکنندهای برای تصمیمگیری رجال نبوده که معین کند تا پنج سال یا ده سال آینده تصمیم گرفتهایم که این اقدامات را انجام دهیم...»(ص 213)
شهید صابر در گفتگو با علینقی مشایخی(مشاور سازمان برنامه و بودجه 1360-1363) به تجربه برنامه تعدیل ساختاری و بحرانهایی که ایجاد کرد، میپردازد. در این گفتگو، دو نکته قابل تأمل توسط آقا هدی مطرح میشود. از جمله اینکه «... در کادر هدفگذاریهایی مانند خصوصیسازی و واگذاری نهتنها شاهد انتقال بار از دوش دولت به یک بخش خصوصی با پرنسیپ و معتقد به توسعه ملی نبودیم بلکه در دوران تعدیل عملاً شاهد تولد طبقه نوکیسه و لمپنهای اقتصادی بودیم که به طور جدی از رانتهای موجود بهرهمند و فربه شدند. فربهی لمپنیسم اقتصادی کاملاً با فشردن گلوی صنایع ملی و تولیدکنندگانی که سرمایهشان را در مکارهبازار تجارت به کار نینداخته بودند، همزمان بود.» (ص 239) به علاوه و از طرفی، «در کشورهایی که سیاست تعدیل ساختاری به اجرا درآمد، به تعبیه تور امنیت اجتماعی نیز اندیشیده شد، اما در ایران اندیشه در میان نبود و سالهای اول و دوم اجرای سیاستِ تعدیل با بروز شورشهای شهری همزمان شد.» (همان) مشایخی اشاره میکند که نظام اداری ایران ناکارآمد بوده و توان اجرای سیاستهای حمایتی را نداشته است. همچنین، دامن زدن به تورم، فشار بیشتری بر اقشار کم درآمد وارد آورد و ناآرامیها و شورشهای اجتماعی را موجب شد. (ص 240)
یکی از گفتگوهای متفاوت این کتاب، مصاحبه با مرحوم حسین عظیمی (سرپرست دفتر آموزش نیروی انسانی سازمان برنامه و بودجه 1360-1367) است. مرحوم عظیمی با اشاره به اینکه ایران کشوری بوده که یکی از قدیمیترین سندهای برنامهریزی توسعه را در اختیار داشته، اما این برنامهها عمدتاً ریشه و تبار خارجی داشت. به این معنی که بر اساس تئوری اقتصاد رشد روستو، «... انقلابها و بههمریختگیها ناشی از فقر ملتها بود و باید راهی پیدا میشد که مناطق استراتژیک مثل ایران از فقر نجات پیدا کنند تا بدین ترتیب در این کشورها انقلاب نشود و این کشورها به دامان کمونیسم نیفتند... [به همین سبب]، منافع آمریکا در برنامهریزی توسعه ایران حاکم شد.» (ص 257) در واقع «برنامه از منشأ ملی نمیجوشید و مانند یک عضو پیوندی بود... مردم تماشاگر و حاشیهنشین بودند و این حاشیهنشینی خودش مشکلاتی ایجاد کرد و برنامه ریزی ایران به پیکر اجتماعی کشور پیوند نخورد.» (ص 259)
از طرفی مرحوم عظیمی معتقد بود که انقلابیون معمولاً صاحب تجربه اداری نیستند و کسانی نیز که پس از انقلاب مسئول کارها شدند، بسیاری روندها را تجربه نکرده و فاقد دانش مکفی در بسیاری حوزهها بودند. (ص 260) اما از موانع دیگر، میتوان به رویههای مقطعی و انباشتناشده در «تجربه بریدهی» برنامهریزی اشاره کرد. به نحوی که به رغم سابقه پنجاه ساله، شاید در مجموع ایران هشت یا نه سال بیشتر ثبات نداشته است. همچنین، هنوز فهم مشترکی از اینکه «برنامه ریزی توسعه چیست»، به وجود نیامده و تلقی از توسعه در حد «سرمایهگذاریهای فیزیکی» باقی مانده است. (صص 261-262) مرحوم عظیمی میافزاید: «در سازمان برنامه، «تحقیق» صاحب جایگاه اصلی خود نیست. سازمان درک نکرده که بدون تقویتِ نظام تحقیقاتی قادر به تهیه و اجرای برنامه نیست.» (ص 270)
بایزیدِ مردوخی(30 سال پیشینۀ حضور در سازمان برنامه و بودجه) معتقد است برنامهریزی در ایران شامل «حداقل اجبار و حداکثر اخبار» است، به همین سبب در چنین برنامهریزیای میشود تصور کرد که برنامه به عنوان سند میثاق ملی درنمیآید.(ص 278) همچنین استقلال سازمان برنامه، تابعی از شکل حکومت بوده و بستگی به جناحی داشته که سازمان برنامه را در اختیار میگرفته است. مردوخی معتقد است در طول سالهای 1365-1375 بدین دلیل که استقلال لازم به سازمان برنامه داده نشد، بسیاری از ظرفیتهای کارشناسی از بین رفت. (ص 280)
مرتضی ایمانی راد(عضو هیئت علمی سازمان مدیریت صنعتی) بر این نظر بوده که بخش قابل توجهی از برنامههای توسعه «فاقد نظریه منظم» بوده است. به نظر وی، تمام رفتارهای جامعه ... در صورتی که متأثر از یک نظریه منسجم و نظاممند نباشد، حرکت جامعه جهتدار نشده و به نتیجه نخواهد رسید. (ص 284) ایمانی راد مشکل اصلی در نظام برنامهریزی ایران را مشکل سیاسی توصیف میکند و بر این نظر است که در نظام برنامهریزی، «مشارکت از طریق نهادینه شدن است که میتواند اثر بگذارد ... باید نظام برنامهریزی از یک فرآیند پروژهای به یک فرآیند مستمر تبدیل شود ...» (ص 290) در مجموع برنامه باید دو ویژگی داشته باشد: یکی اینکه بر نظریه جامع متکی باشد و بداند که به کجا رهسپار است. دومین ویژگی نیز آن است که برنامه باید «نتیجه بازخورد منطقی» برنامههای پیشین باشد. (ص 292) در این مسیر «سیر پرورشی نیروها» و کارشناسان بسیار حائز اهمیت است.
علی اکبر شبیری نژاد(ریاست دفتر تلفیق برنامه و بودجه) با اشاره به این نکته که پنجاه سال برنامه در ایران با کمی اغماض، مقارن با صد سال بودجه در ایران است، معتقد است که «در حاکمیتهای سیاسی غیردموکراتیک که از سوی نیروهای خارجی حمایت میشوند یا به اقشار و طبقات ویژهای در داخل متکی هستند ... بودجه خواسته یا ناخواسته به سمت منافع ویژۀ طبقات ممتاز هدایت میشود.» (ص 301) به نظر شبیری نژاد بودجه علاوه بر وابستگی به نفت، از معضلات دیگری نظیر تصمیمگیریهای سیاسی، تضاد میان کارگزاران بودجه با توسعهطلبیهای مدیران دولتی، تعهدات نمایندگان مجلس در حوزههای انتخابیه خویش و ... رنج میبرد. (ص 305) از طرفی در حوزه منابع، به دلیل اینکه دولت اهل درآمدسازی نبوده و با فرهنگ هزینه خو گرفته بوده، «مسئولین اصلاً به دنبال خلق و پیدا کردن منابع درآمدی نبودهاند. چون نفت همه چیز را جواب میداده، ما اصلاً نمیتوانیم درآمد سازی کنیم و درآمدهایی را که ما درست کردیم، نوعاً به توسل به کارهای غیرعلمی و احساسی بوده است.» (ص 308)
«اینکه توسعه در ایران عموماً منبعث از نیازهای ملی ما نبوده و درونجوشی و خودانگیختگی نداشته، ناشی از عدم جسارت کارشناسان و ... است یا کمرنگیِ فرهنگ کار در ایران؟» پرسشی است که در گفتگوی آقا هدی با فرشاد مؤمنی(عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی) مطرح میشود. مؤمنی معتقد است گرایش به تقلید صرف از آوردههای غربی همواره وجود داشته است. (ص 317) از طرفی، سیستم اجرایی به هیچ وجه نظارت غیر خودی را برنمیتابیده... «دستگاهی که خود متولی تدوین برنامه است و متولی اجرا هم هست، پس متولی نظارت و ارزیابی هم هست.» (ص 319) از طرفی به تعبیر مهمی از شهید صابر، «تلقی دیرینه نظام کارشناسی [این است] که چون دانشگاهیها با اجرا اصطکاک ندارند و الزامات اجرا را لمس نمیکنند، ایدههایشان از جنس آرمان است تا از جنس تحقق.» (ص 320)
مهرداد اتحاد(مدیر هزینه در بخش بودجۀ سازمان برنامه و بودجه 1341-1355) با طرح این نکته که نیازهایی اساسی است که از سطوح پایین دستگاههای اجرایی بجوشد، میگوید: «اما طراحی برنامهها در ایران همیشه توسط هستهای از نخبگان و از بالا انجام شده است.» (ص 323) به علاوه تا زمانی سانترالیسم د تصمیمگیریها حاکم باشد، نمیتوان به نظریات کارشناسی یا پیشنهاد از پایین اتکا کرد. علاوه بر توزیع قدرت تصمیمگیری، باید در کشور نهادهایی وجود داشته باشد که با اعتماد به نفس و اتکا به صلاحیتهای خود اظهار نظر کنند. (ص 324) مشکل دیگر این است که عموماً «کارشناس محلی نسبت به کارشناس پایتخت نشین احساس خودکمبینی داشته و مرکزنشینها خودشان را نسبت به شهرستانیها برتر میدانستند. اما راه حل مسئله آموزش است. به نسبتی که توان و دانش کارشناسی نیروهای محلی افزونتر شود، مسئله رو به حل میرود.» (ص 325)
به علاوه، «در ارزیابی پنجاه ساله سابقه برنامهریزی در ایران گویی دغدغه اصلی دستگاه برنامه ریزی از ابتدا طراحی و سپس تصویب برنامههاست ... نه نظارتی ضمن اجرا برقرار است و نه ارزیابی و جمعبندی در پایان.» (ص 326) همچنین «حداقل پرداخت، حداکثر بازده» شعار بودجهای هاست اما در ایران وضع به گونهای دیگر است و کنترل و نظارت و ارزیابی در ادامه طراحی و تصویب دیده نمیشود. (همان) از طرفی، گفته میشود که «بودجه خوره برنامه» است بدین معنی که میان برنامه و بودجه کمتر تناسبی وجود داشته است. «متأسفانه د گذشته بودجه ما نشان میداد که چقدر هزینه میکنیم اما نشان نمیداد که در مقابل پرداخت، چه میزان کار انجام شده است.» (ص 327)
علی اکبر صابری(عضو شورای سازمان صنایع ملی ایران 1359) در نقد تجربه خصوصی سازی پس از انقلاب با اشاره به اینکه بازاریها عمدتاً به منافع زودگذر معادلات خصوصی توجه میکنند، میگوید: «میدان دادن به آنها(بازاریها) غیر از خصوصیسازی است. خصوصیسازی یعنی اینکه دولت بخشی از اختیارات خود را در حوزه منابع ملی به مردم واگذار کند.» (ص 349) به نظر صابری، بیماری اقتصاد ایران جز با حضور مردم بهبود نمییابد و حضور مردم نیز «بدون تقسیم قدرت» میسر نمیشود. دولت باید اختیارات از جمله اختیار تصمیمگیریها را واگذار کند. (ص 349) نتیجه خصوصی سازی در ایران بدین نحو بود که سرمایهداری عقبافتاده برای خرید صنایع قدم پیش نهد و یا مدیران دولتی واحدها را بین خود تقسیم کنند. (همان)
از طرفی بخش خصوصی متشکل که به منافع ملی بیندیشد و پرنسیپهای خاص تولیدی را دارا باشد وجود نداشته است. تشکلها نیز بدون آزادی بیان و عقاید ایجاد نمیشوند. اساساً در شرایطی که بیش از 90 درصد منابع در اختیار دولت است، تشکلهای مستقل عملاً نمیتوانند پا بگیرند... «توسعه روندی است که مردم در آن مشارکت میکنند.» (ص 351)
کمال اطهاری(عضو کمیته تدوین بخش مسکن در برنامههای اول و دوم توسعه پس از انقلاب) معتقد است این کاستی که برنامهریزی دولتی را جایگزین برنامهریزی اجتماعی میسازد، دو ریشه دارد: «یکی تمایلات و منافع ایدئولوژیک و طبقاتی هیئت حاکمه یا دولتها و دیگری، تمایلات یا توهمات کارشناسان برنامهریزی به صورتِ علمزدگی.» (ص 411) اطهاری بر این نظر است که «کاستیِ اخیر که در ایران به صورت دیوانسالاری در دستگاه برنامهریزی و توجه یکسویه به مدلسازی به جای نهادسازی با توجه به عقلانیت ابزاری به جای عقلانیت ارتباطی بروز کرده، برنامهریزی را حتی در سطح کارشناسی به امری انتزاعی و کمّی مبدل ساخته است.» (همان) به علاوه، از لحاظ برنامهریزی توسعه، نهادهای لازم برای گفتگوی مردم دربارۀ نیازهایشان در قالب احزاب و شوراها، تمرکززدایی قانونمند و نهادی شده برای برنامهریزی بخشی و فضایی(منطقهای و شهری)، نظام مالیاتی سنجیده برای توزیع درآمد و ... ایجاد نشده است. (ص 415)
سرانجام، «نقش و سهم عوامل بینالمللی در تدوین استراتژیها و آرمانهای برنامهها»، سخنرانی شهید هدی صابر است در سمینار نیم قرن برنامه در دانشگاه علامه طباطبایی به تاریخِ 18 آبانماهِ 1377. در این سخنرانی آقا هدی به نحوی جمعبندی خود را از موانع پیشِ رویِ نظام برنامهریزی در ایران ارائه میدهد. مهمترین سرفصلهای این جمعبندی بدین قرار است: «اولین برنامه توسعه در ایران از دو مجرا با جهان ربط پیدا میکند(از نوع وابستگی). یکی در مجرای کارشناسی و طراحی. در حقیقت توان کارشناسی ملی حذف میشود [و دیگری]، از مجرای اخذ وام.»(ص 374) «در برنامه دوم هم، «استارت، استارتِ ملی نیست» و خط ادغام در نظام بینالمللی طی میشود. در این دوره، قانون ورود سرمایههای خارجی در ایران تصویب میشود. ربط جهان با ایران در چارچوب برنامه دوم، اخذ وام، اخذ کمک بلاعوض و گرفتن مشورت خارجی است.» (ص 376) «برنامه سوم در حقیقت محصول کار کارشناسی کارشناسان دانشگاه هاروارد در ایران است. ایران ... اتوریتۀ توصیههای بینالمللی را میپذیرد و تمکین میکند و نقطۀ عزیمتش ملی نیست.» (اصل چهار ترومن) (ص 378)
در برنامه چهارم ... «برای اولین بار است که جریان کارشناسی داخل سازمان برنامه نقطۀ عزیمتش ملی است... از وضع موجود شروع میکند، وضع موجود را نقد میکند و یک چشم انداز نسبتاً درازمدت ترسیم میکند ... کاهش وابستگی به خارج، تنوع صادرات، بهبود خدمات اداری ... نسبتاً مسئلهشناسی ملی کرده است. در سال 47، از 54 درصد کسری بودجه میرسد به 18 درصد در سال پایانی برنامه ... در این دوره فقط 3/7 درصد تورم داریم.» (صص 379-380)
در برنامه پنجم، وضعیت بحرانی و پیچیده میشود. «وقتی قیمت نفت به چهار برابر خودش افزایش پیدا میکند، برنامه با اعمال نظر شخص شاه به دو برابر حجم خودش افزایش پیدا میکند... یک تزریق مالی اجباری و تحمیلی به اقتصاد ایران صورت میگیرد ... این تزریق مالی از سال 53 جسم را به هیستری وا میدارد و نهایتاً به تهوع.» (ص 381) «بخشهای صنعت دچار بحران میشود. در سال 56 خاموشیهای 4 تا 5 ساعته در تهران داریم، بحران قطع آب داریم. ترافیک داریم. تورم دو رقمی داریم. [به نحوی که شاه عنوان میکند] اگر پول اضافی بیاید دیگر آن را آتش نخواهیم زد!» (صص 382-383)
«در برنامه ششم مضامینی را میبینیم که اساساً با ادبیات رژیم شاه بیگانه است. به مشارکت زنان میاندیشد. به ایجاد شوراهای کارگری و به سندیکالیسم میاندیشد. به نقش جوانان در توسعه میاندیشد و ...» (ص 384) پس از انقلاب و به دلیل اینکه اقتصاد ایران فاقد برنامه بوده در سال 58 و 59 بودجه جانشین برنامه میشود. (ص 385)
جمعبندی آقا هدی از مهمترین موانعی که نظام برنامه ریزی در ایران با آن مواجه بوده بدین شرح است: 1) اهمیت پدیدآمدن ایدۀ برنامهریزی در ایران. 2) عدم اثرپذیری از ظرفیتهای بومی. 3) سیطره امواج و تئوریهای بینالمللی. (استثنا: تجربه اندیشه ملی دکتر مصدق). 4) برنامهریزی بدون توجه به امکانات ملی. 5) سلطه رویکرد کارشناس خارجی و اخذ وام. 6) ظرفیت نادیده گرفته شدۀ کارشناسی ایران. 7) فرسایش نظام برنامهریزی به دلیل خودکمبینی. 8) کمرنگ بودنِ دیدگاههای محلی. 9) رویکرد بخشنامهای، اجتماعی نشدن و عدم نفوذ برنامه در میان مردم. 10) عدم رهایی از اتوریتۀ نظام سیاسی. 11) بی توجهی برنامه به مشکلات و مسائل مبتلا به ملی ... (صص 385-392)
[1]. پنجاه سال برنامهریزی، اثر شهید هدی صابر. چاپ اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1398.