در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 10603

ابوطالب آدینه وند

 منبع: یادنامه هفتمین سالگرد شهادت

اکنون مع الاسف در جامعه ایرانی رنگ امید، بی‌رنگیست و شرایط غامض و تودرتوی کنونی امید را میرانده و ریشه‌های یاسِ منبعثِ از مواجهه با عینیت در همه جا پاگرفته است. با نگاهی به وصیت نامه و همچنین آثار هدی صابر می‌توان گفت، صابر نه انسان را چنانچه فیلسوفان سیاسی چون ماکیاول و هابز و کارل اشمیت، شرور الطبع می‌دانستند، می‌فهمید، بلکه در تفسیر آیات 31 تا 40 سوره بقره حول آفرینش انسان، انسان را مجهز به کلمات و اسماء تغییر، واجد امکان برتراویدن در بستر افتان و خیزانِ صیرورت در بسترِ واقعیت و واجد امکان رستگاری و رهایی می‌داند و کلام دینی را از زیر بار انقیاد هر نوع دترمینیسم و برچسبی چُنانی رها می‌سازد.

ما در دوران مدرن با درکی از تاریخ مواجهه می‌شویم که تاریخ از الهیات جدا می‌شود اما این به معنای بریدن بندِ ناف از الهیات نبوده است. چنانچه سید جواد طباطبایی در کتاب " جدال قدیم و جدید" آورده است، کارل لویت از شاگردان مارتین هایدگر، فلسفه‌ی جدیدِ تاریخ را تفسیر الهیاتی تاریخ به عنوان تاریخِ رستگاری­ای می‌انگاشت که در کتاب مقدس بر آن تاکید شده است و آن مفهوم الهیاتی در تبیین­های تاریخی دگردیسی عرفی یافته و از آن صورت­بندی مادی شده است. در وجه دیگر کارل ویت، ایده‌ی پیشرفت را نیز مادی شده‌ی مشیت الهی مسیحی می‌دانست.

 به نظر می‌رسد اگر تاریخ و فلسفه تاریخ از حیث روش شناسی و متدولوژیک فاصله‌ای بنیادین از الهیات گرفته است اما از حیث زاویه‌ی هستی شناسیک با آن تعاطی و بده بستان دارد. بنابراین الهیات تاریخی باورمندی مبتنی بر امید است.

 در اینجا بحث‌های تاریخی هدی صابر در "هشت فراز -هزار نیاز" با بحث‌های روشنفکری مذهبی و الهیاتی او در "باب بگشا" تلاقی می‌یابد بدین معنا که در درک توحیدی صابر از تاریخ، انسان در به خویش آمدنی امیدوارانه در پی شانه زدن و اصطکاک با واقعیت به قصد گشودن و شکاف در آن است او انسداد موقت، موانع و رکود را به رسمیت می‌شناسد اما مرعوب آن‌ها نمی‌شود، او در تحلیل تاریخی اش باور داشت که اکنون جمع‌بندی بسیاری استنباط " دور باطل تسلسل است" و باور داشت که؛ “کمتر دوره‌ای بوده است که جامعه ما اینچنین در خود فرو رود؛ امکان تنفس،‌ترقص و وجد، کم داشته باشد. در چنین وضعیتی این پرسش در ذهن ایجاد می‌شود که آیا ما در کوچه دوسر بن بست هستی گیر افتاده ایم؟ راه فراری برای ما وجود ندارد؟ ره یافتی برایمان نیست؟ “ (جلسه اول درسگفتارهای باب بگشا)

حال در چنین وضعیتی که هیمنه­ی دشواره‌ها و انقیاد ساختاری چشم‌اندازی از یاس و در نتیجه انفعال و حتی حس پایان همه چیز را تولید کرده است، الهیات امید و تغییر در تلقی هدی صابر مفاهیم و راهبردی را پیش روی ما می‌گذارد که محل توجه است.

امیدِ مغفول، امید به مثابه امکان گشوده

می دانیم که در ایران امروز ما در واکنش به نحوه اعمال اراده حاکمیت از مجرای دین، حتی روشنفکران دینی به وجه نظری حضور دین در عرصه عمومی به مثابه امکانی برای تولید خیر عمومی توجه ندارند و این امکان وجودی و تاریخی در منازعه حکومت دینی و سکولاریزم به محاق رفته است.

در نظر کارل اشمیت در انگاره یگانگی خدا و یک خدا برای ما همه‌ی انسانها، خیر عمومی نهفته است و خیر عمومی نیز یکی از عناصر برسازنده سیاست مدرن بود که زمینه الهیاتی دارد. عنصر خیر عمومی -و هر آنچه مفهوم الهیاتی به امر عمومی و "دیگری" مرتبط می‌شود-به مثابه انعکاس اجتماعی انگاره توحیدی در طیف نواندیشی -که اکنون بیشتر به مساله فقه سیاسی می‌پردازد- نیز مغفول است. اما انعکاس اجتماعی توحید و شرک در ادبیات دکتر شریعتی و کتاب "میعاد با ابراهیم" واجد گزاره‌های درخشان آنتولوژیک و نیز معرفتی است و به باورم در اینجا هدی صابر ملهم از انگاره‌های توحیدی در الهیات رهایی بخش شریعتی و همچنین حنیف نژاد، تجلی برافکنانه خدا در تاریخ در برابر هرآنچه قهقراییست را باور دارد.

 "امید" یکی از آن عناصر مفهومی است که می‌تواند به حیات عرصه عمومی قوام ببخشد در نتیجه نیازمند به صورت­بندی معرفتی است در نظریه اخلاق اگوستین، امید یکی از سه فضیلتی مبنایی است، ایمان، امید و عشق و محبت. اگوستین رابطه‌ی عشق و امید را برابر می‌دانست. در تلقی الهیات تاریخی ولفهارت پانن برگ نیز چنین گفته شده که “گشودگی به آنچه فراتر از جهان است، رابطه‌ی آدمی با آینده‌ی خویش را به نحوی بس بارز تحت تاثیر فرار می‌دهد. باقی مخلوقات همگی به تمامی در لحظه حال زندگی می‌کنند. اما علاقه آدمی همواره معطوف به آینده است. او برای آینده خودش نقشه می‌کشد و تدارک می‌بیند. اما توانایی او در انجام این کارها محدود نیست. آینده همواره واجد عنصری است که پیش بینی و مهار آن اساسا ناممکن است. آنجا که مدیریت پایان می‌پزیرد امید آغاز می‌شود. ولی نباید از یاد برد که تلاش آدمی برای تدبیر و اداره جهان خود ملهم از امید اوست.” (ولفهارت پانن برگ: الهیات تاریخی ص179، آلن گالووی،‌ترجمه مراد فرهادپور، ارغنون5و6، چاپ دوم پائیز1386)

در این تلقی از آنجا که رابطه‌ی انسان و خدا نوعی گشودگی را را در جهان ممکن می‌سازد، این گشودگی، "امکان" را به مثابه امید برمی کشد. در تلقی هدی صابر در درسگفتارهای "هشت فراز- هزار نیاز" “آینده تونل وحشت نیست” و این جمع‌بندی تاریخی او که محصول نگاه او به تطور در تاریخ بود، امید و شجاعت نسبت به آینده را بر جای وحشتِ انفعالی و مبتنی بر ایدئولوژیِ انتظارِ سیاه می‌نشاند البته به تعبیر کلامی اش این امیدِ گشوده "ممکن استقبالی مشروط" هست مشروط به مسئولیت، مسئولیتِ تغییر.

هدی صابر در وصیت نامه اش"روشنی فردا" می­گوید؛

 “زین پس،”آدم” یت به‌عنوان پروژه‌ای بس عظیم و کیفی، افتتاح و رونمایی شد؛ پروژه‌ای سرریز از

‌     ‌‌     ‌‌     ‌مشاهده فعال

‌     ‌‌     ‌‌     ‌لمس و اصطکاک

‌     ‌‌     ‌‌     ‌درک و تشخیص

‌     ‌‌     ‌‌     ‌طراحی و ساخت و ساز و سازماندهی

‌     ‌‌     ‌‌     ‌تولیدِ سَبک، سیاق، روش، فرهنگ و متعدد کالا

‌     ‌‌     ‌‌     ‌و مهمتر از همه: تغییر

ممیزه آدمِ پس از هبوط با آدم فردوس نخست، خروج از کادر”پذیرش وضع موجود”ولو دل انگیز و آرامان، و عبور از”فعالیت حداقلیِ غریزی”و ورود به مدار”تجربه” ،”تولید” ،”تحول” ،”تغییر”و فعالیتِ حداکثریِ کمتر غریزی و بیشتر”عشق” ی و”فکر” ی بود. زینرو نوع آدم،

‌     ‌‌     ‌‌  ‌انرژی‌اش چند چندان

‌     ‌‌     ‌‌     ‌عشقش به قصد کسب تحصیل، لب‌ریزان

‌     ‌‌     ‌‌     ‌صاحب منظر، افق و ایوان

‌     ‌‌     ‌‌     ‌و

‌     ‌‌     ‌‌     ‌وَجدان، پر ایمان و رقصان شد.

فلسفه و حکمت پروژه آدمیت، بروز و ظهور انسان به عنوان

‌     ‌‌     ‌‌     ‌عامل تغییر

‌     ‌‌     ‌‌     ‌و

‌      ارتقای مدام از وضع موجود به وضع مطلوب”

بنابراین در این تلقی الهیاتی هدی صابر، انسان حامل امید و مسول تغییر است و گشودگی ایمانی به آینده در تلقی او در ژن کیفی انسان است که در طرح پروردگار "آمدنش بهر چه بودی" رو به فرجامی فرجامین دارد و تا آن فرجام طرح آدم و حکمت پروژه آفرینشش پابرجاست و استوار.

-تلاقی الهیاتی امید و مسئولیت

در صورت‌بندی فلسفی که لایب نیتس از "خوشبینی" ارائه می‌کند بین آن و "امید" تمایز قائل است و امید را واجد عدم قطعیت می‌داند، فی الواقع یک امکان گشوده است. از همین روست که در الهیات روشنفکران مذهبی چون علی شریعتی و هدی صابر فقط به وجه سلبی امید یعنی امکان بر چینش و زودن تاری‌ها تاکید نشده بل بر وجه ایجابی امید آگاهانه، یعنی مسئولیت مترتب بر آن نیز تاکید شده است. البته در تلقی هدی صابر، خدا فقط به مثابه مجرای امر گشوده و افق فراتر از عوامل محاط بر زیستن موجد نیست بلکه خدا، امکان بخش و رفیق همراه پروژه و به تعبیری از دعای جوشن کبیر “مُمَکِنِ مُزَین” است یعنی امکان بخشی که سامانگری و چیدمان امکانات هم می‌کند و به استقبال -به تعبیر صابر-" نیروهای مدار تغییر" می‌آید اینجا البته امید در فوران خود از مدار عدم قطعیتی که کسانی چون لایب نیتس و دکارت می‌گویند فراتر رفته و رنگ ایمان، یقین و اعتماد به وعده‌های خدا را به خود می‌گیرد. گویی اینجا هستی، نه امید بلکه تضمین می‌آفریند. اینجاست که می‌توان گفت الهیات امید، مقدم بر الهیات رهایی بخش است زیرا در جایی که شورِ امیدی از ایمان به امر گشوده و امکانِ ناشی از اراده امر متعال بر نمی‌انگیزاند چگونه می‌توان، انتظار عمل داشت. ایمان در الهیات رهایی بخش با عمل گره خورده و در آنجا صیقل می‌خورد و در پراکسیس رشد و نمو می‌کند زیرا شکوفایی ایمان به تعیین نسبت با امر عمومی و خیر عمومی بستگی دارد و گرنه خلسه و نئشه­گی روحانی و معنوی بیش نیست.

الهیات امید در تلقی الهیاتی یورگن مولتمان نیز سمتی معادمحور و آخرالزمانی دارد و تحقق حکومت خدا و نجات ستمدیدگان را در آخرالزمانی اتوپیک‌ترسیم می­کند. امید در نظر ارنست بلوخ نیز وجهی آرمانشهری و ناکجاآبادی دارد و آن را در ذیل عقل قرار می‌دهد به باورم گرچه هدی صابر در مقطعی غیر از دهه‌ی آخر حیاتش محتملا حامل چنین تفکر و ایده­ای در باب امید و وجه راهیی بخش آن بوده است اما در جمع‌بندی‌های تاریخی اش در درس­گفتارهای "هشت فراز-هزار نیاز"، “موکول نمودن حل مسائل به آینده‌ای نامعلوم با افعال مجهول” را نقد کرده بود و در ضمن عطف به چشم‌انداز یوتوپیک، رویه و رویکردی نزدیک دست و ملموس‌تر نسبت به زندگی اکنون را در راهبرد و اندیشه­اش تمهید کرده بود.

هدی صابر همچنین در 12 درس گفتار تحت عنوان "خدای منشاء عشق و امید"، امید را نه در ذیل عقل بلکه همراهِ وثیق عشق قلمداد کرده است و "درگه عشق را بسی بالاتر از عقل " دانسته است، او در اینجا به نظریات اگوستین هم سرشتی بیشتری نشان می‌دهد که امید را در مدار عالیترین فضائل می­انگارد، در تلقی قرآنی و الهیاتی هدی صابر، رابطه بین عشق و امید را از سنخ تعامل فزاینده می­انگاشت که سرچشمه آن رحمت الهیست.

-رهیافت یعقوب، تبار امیدواران

فی الواقع " امید ارادی" (نه امید خُلقی) در تلقی او ناشی از تحلیل "تجربه و گفتِ سالفین" است که درک تجربه آن‌ها به ما می‌آموزد که انسداد توان و امکان پایداری ندارد و افقهای نو برخواهند‌تراوید. همچنین در نگاه هستی­محور او در ذات مبنای هستی (خدا) ، امید و گشایش وجود دارد. او در شرح گزاره هایی از سوره یوسف، رهیافت یعقوب برای وصال به یوسف را بر چنین امیدی استوار می‌داند، به تعبیر صابر، در "تلقی یعقوبی" این دائم تکرار می‌شد چنانچه در نشانه 86 سوره یوسف آمده است که؛ “وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ: و از [عنایت] خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید” (ترجمه فولادوند) . این تلقی یعقوب بر ایمان و امید استوار است و چنانچه در ادامه بحث صابر آمده است باید به رَوح و رایحه‌ی نَفَس خدا، امید بست، “یا بَنِی اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ: ‌ای پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت‏ خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسی از رحمت‏ خدا نومید نمی‌‏شود: نشانه 87 سوره یوسف،‌ترجمه فولادوند” . همچنانچه در بالا اشاره شد رهیافت مبتنی بر امید "یعقوب" (در سوره یوسف) و تحرک­بخشی به پسرانش، با انتظارِ سیاه و سکون نسبتی ندارد بلکه با جستجوگری و پراکسیس همراه است همچانکه یعقوب به پسرانش توصیه جستجوگری می‌کند، فی الواقع امید با فعالیت و مسئولیت توام است و تمایزی بنیادین بین"امید فعال" و "انتظار منفعل" وجود دارد. بنابراین امید الهیاتی صابر در پرتو بازخوانی تجربه یعقوب مندرج در "کتاب" سامان می‌یابد.

-آینده و اضطرار در الهیات امید

موضوع الهیات امید چنانچه یورگن مولتمان می‌گوید، سخن از تاریخِ آینده است، پس امید سخن از چگونگی ورود و مواجهه با آن آینده است. در تلقی هدی صابر باید مسئولانه با آینده به مثابه امید مواجهه شد، امید مسئولانه. امید به، "داشته، دارایی و عَرضه"ای که از آن ِخداوند است و نیز مسئولیتِ مبنایِ کلان (خدا) و همچنین مبنایِ خرد (انسان) برای بهره­گیری و ایفای مسئولیت در خوان پُرفرصتِ الهی. درباره مسئولیت خداوند و آنچه خداوند بشارت و وعده هایی که بر خود فرض دانسته است، هدی صابر چنین سخن می‌گفت که، “اگر ما بپذیریم که بانی این جهان خودش در پی تغییر است. رادیکالترین و شورشی‌ترین عنصر جهان که وضع موجود را بر نمی‌تابد، خداست” در این تلقی خداوند با امکان­های خود و مسئولیتش اهل مداخله در فرایند تغییر است و این خود برانگیزاننده و امید آفرین است چنین تلقی ایمانی چنانچه ارنست بلوخ می­گفت واجد ایمان و امید انقلابی است و سوژه مسئول می‌آفریند و برعکس نظر مارکسیست‌های کلاسیک این تلقی از دین هرگز نقش افیونی و محافظه کارانه ندارد.

 صابر در نگاهی الهیاتی اش امید به مبنای الهی را در دل اضطرارها و تنگناهای واقعی به مثابه ایجابی "یُجیب" بر می­کشد و اینچنین ایمان و امیدش به امر متعال را به زندگی همین جا و همین اکنون پیوند می­دهد و درگیر می­کند. یعنی آن امید استعلایی را در خدمت نیاز و اضطرار واقعی طلب می­کند او در درسگفتارهای باب بگشا ذیل بحثِ "خدای منشاءِ عشق و امید" در ذیل آیه‌ی 62 سوره نمل این بحث را پیش می‌کشد؛

 “أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوءَ : یا آن کس که دعای بیچاره مضطر را به اجابت می‌رساند و رنج و غم آنان را بر طرف می‌سازد”

در اینجا صابر به امید از منظر مارسل نزدیک می‌شود: “به عقیده مارسل، امید راهی است برای استعلا جستن از تنگناهای زندگی. این تنگناها، برای نمونه، می‌توانند شکل مرض، جدایی، غربت و بندگی را به خود بگیرند:”امید در درون قالب تنگنا شکل می‌گیرد و نه تنها با آن مطابق است، بلکه واکنش تمام عیار وجود ما را نیز تعیین می‌کند. تنگناهایی چنین، علت و انگیزه بالقوه نومیدی هستند که اشخاص در چنبره آن‌ها از پا می‌افتند و یا خود را می‌بازند. بدین سان، هیچ امیدی بدون وسوسه (تسلیم شدن به) نومیدی در کار نخواهد بود. “(یعنی فقط آنجا که وسوسه تسلیم به نومیدی هست امید می‌تواند جوانه زند) ، و مارسل امید را”کنشی می‌داند که شخص به دستاویز آن، بر این وسوسه (تسلیم شدن به) نومیدی، فعالانه و یا پیروزمندانه غلبه می‌کند” “ (فیلیپ استراترن- مقاله الهیات امید – مترجم مسعود فریامنش- منشره در سایت موسسه گفتگوی ادیان)

اگر صابر از امید امکان آفرین و مسئولیت رادیکال مبنای کلان (خدا) سخن می‌گوید، انسان"سهیم در هستی، ایفاگر و باربردار" نیز در تلقی او مسئول ساختن است، مسئول ساختنی هایی است در قواره‌ی خویش. آنجاست که صابر از استراتژی اتوپیک فرادورانی، ناکجا آبادی و مجهول و موکول به آینده رو به همین جا و همین اکنون می­کند به زندگی، او به ادبیات صمد بهرنگی استعانت می‌جوید، " استراتژی کرم شب تابی"، تا بذر امیدهای کوچکش و تکثیر آن‌ها، روزی روشنی فردای ایران باشد.

 در این گزاره از نامه"روشنی فردا"یش، امید و مسئولیتِ تغییر با هم درتنیده می­شود و با چنین وجدی و طربی به سمت "امید ارادی" میل می‌کند؛

 “ما در کُنه تکاپوی خویش برای به‌روزی و به‌زیستی و آینده‌داریِ

  ‌‌     ‌‌     ‌‌          ‌روسپیان ۱۳ ساله

                               ‌زنان سرپرست خانواده

   ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌  ‌مردان از فقر شرمنده

و برای خیل بیکارانِ زیر چرخه ارابه خشن اقتصاد

و برای راحت‌خیالی و آسوده‌زیستی پیروان همه مذاهب و همه قومیت‌ها

و در ورای آن برای آتیه‌داری ملی و جایگاه رفیع ایرانِ آرش- مصدق در جهان تلاش می‌ورزیم؛ تلاشی در حد یک انسان متوسط با کاستی‌های خاص خود.

به‌عنوان زاده ایران

‌     ‌‌     ‌‌     ‌متعلق به جریان فکری هم ملی- هم مذهبی

‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌     ‌‌             ‌فرزند انقلاب ۵۷

در قبال آینده، بس خوشبین و قندیل‌های بس شفافِ آب‌چکان از شیروانی بزرگ ایران را نه تخیلی که حقیقی نظاره می‌کنم و سر و صورت به چکان‌چکان آن می‌سپارم.”

به باورم با یک باور و مبنایِ الهیاتِ امیدی ِ چنینی می‌توان هنوز به تغییر و به امکان­های پیش رو امیدوار بود. اعتماد به مبنای هستی و همچنین توجه به تجربه­یِ تطور و صیرورتِ تاریخ، در امتزاجِ با مسئولیت در تحقق اتوپیاهای متوسط و کوچک، تلاقی امید و تغییری را می‌تواند رهنمون باشد و این آموزه‌ای است که ما از "الهیات امید" در تلقی هدی صابر دریافت می‌کنیم و می‌آموزیم.

 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد