در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 10130

 سعید مدنی

منبع: یادنامه هفتمین سالگرد شهادت

هدی در تحلیل وضعیت جامعه ایران دیدگاهی ساختارگرا و را دیکال داشت به این معنا که در تحلیل شرایط ایران به ویژه رفتار و کارکرد نظام کنونی به نقش عاملیت‌های فردی چندان بها نمیداد و بهبود وضعیت را مستلزم تغییر ساختارها میدانست. در عین حا ل او به سختی ساختارها را مقهور خود میکرد و از جهت عملی و نظری بر نقش عاملیت انسانی انسان موحد و مومن در کارزار مبارزه اجتماعی تاکید داشت. آیا آن تحلیل‌های عمیقا ساختاری و این منش کاملا عاملیت گرا در تعارض با یکدیگر قرار دارند؟

دو گانه‌های مفهومی در جامعه شناسی و فلسفه مثل فرد- جامعه، عاملیت- ساختار، خرد- کلان، نظام اجتماعی- پدیده، ساخت ذهنی- زمینه وسهم هریك ازاین دو درشكل گیری واقعیـت اجتمـاعی دامنه گسترده‌ای از نظرات را شکل داده است. نظریـه پـردازان اغلب یـكی از دو سوی این دوگانه‌ها را موردتاكید قرارداده‌اند. برخی دیدگاهها ونظریات مانند اشكال مختلف پارادایم سـاختار گرائـی ,توجـه خـودرا معطوف به "ساختارهای اجتماعی" کرده‌اند و اینکه كه "افراد"صرفا به وسیله‌ی نیروهای" بیرونی"؛"هدایت "میشوند وگروهی دیگر ماننـد پارادایم‌های تعامل گرائی نمادین توجه خودرا به توانائی‌های "فعال" و"خلاق" افراد معطوف كرده‌اند و البته گروه سومی نیز تلاش كرده‌اند كه به نحـوی ایـن دوقطب رابا یكدیگرآشتی داده ونظریه‌ای تلفیقی كه برای هردو ساختار و عاملیت انسانی نقش و اهمیت قایل است ارائه دهند.

یکی از مفاهیم کلیدی در جامعه شناسی "ساختار" است. ساختار اشاره دارد به رفتارهای تکرار شونده اجتماعی که عموما فراگیر، مستمر و قاعده مند هستند، بر سایر انسانها تاثیر میگذارند و آنها را مقید و محدود میسازند. ما معمولا رفتارمان را با فشارهایی هماهنگ میکنیم که از سوی ساختار اجتماعی بر ما وارد میشود. در مقابل ساختار مفهوم "عاملیت " قرار دارد که برای بیان میزان اراده آزاد افراد یا گروهها و سازمانهای اجتماعی در کنشهای اجتماعی استفاده میشود. میزان عاملیت و اراده ما به میزان فشارهایی بستگی دارد که ساختارها به ما وارد میسازند. برای مثال فقر یک عامل ساختاری است که به شدت بر عاملیت فقرا اثر گذار است. در مثالی دیگر اقتدار گرایی امری ساختاری است که بر کارکرد فعالان سیاسی و عاملیت آنها اثر میگذارد. مفهوم عاملیت هر چند که عموماً به سطح خرد و کنشگران انسانی فردی ارجاع دارد، اما میتواند به جمع‌های کنشگر نیز ارجاع داده شود. بر این اساس عاملیت و ساختار میتوانند در هر دو سطح خرد و کلان مورد نظر قرار گیرند.

آیا عاملیت همواره مقهور ساختار است؟ به عبارت دیگر آیا افراد همیشه اسیر ساختارهایی هستند که آنها را احاطه کرده اند؟ آیا ساختارها هیچ حق انتخابی برای عاملیت باقی نمیگذارند؟ در عالم اندیشه پاسخ‌های قاطع و صریحی نمیتوان به این سئوالات داد. ساختارگرایی به معنای اولویت بخشیدن به ساختارها درتکوین امور مختلف است. برخی صاحب نظران از جمله میشل فوکو از تحلیلهای ساختارگرایانه، به خاطر حذف کلی مفهوم معنا، اجتناب ورزیدند. فوکو از ساختارگرایی میگریزد، و در همان حال درباره عاملیت ذهن انسانی مینویسد:"مایلم بدانم مگر اذهان سازنده سخن علمی، خود از نظر وضع، کارکرد، قدرت ادراکی و تواناییهای عمل، محکوم شرایطی نیستند که بر آنها حاکم و حتی چیره است". فوکو به طور خاص در آثار اولیه خود به نهادها و ساختارهای اجتماعی اهمیت داده و معتقد است این سازه‌های اجتماعی بر کردارهای عاملیت‌ها تاثیرگذارند. برخی ساختار گراها معتقدند افراد میتوانند در انتخاب گفتمانها عاملیت داشته باشند البته این عاملیت، عاملیتی صد در صد و مطلق نیست، بلکه، تلفیقی ازساختار و عاملیت است. در عین حال تولید انبوهی از ادبیات پیرامون مفاهیمی همچون مقاومت استراتژیک، تکنولوژی نفس، پادگفتمان، گفتمان مقاومت، مخاطب فعال و تعابیری از این دست در نظرات برخی متفکران مبین قایل شدن به نقشی جدی تر برای عاملیت انسانی است که از اگزیستانسیالیسم نیز بهره برده است و ما را به یاد آن جمله معروف سارتر میاندازد که: "اگر یک معلول مادرزاد قهرمان مسابقه دو نشود، مشکل ضعف اراده او است."

ماركس و دوركیم دو ساختارگرای برجسته تمایـل جدی بـه نفـی عاملیت داشتند وترجیح میدادند هر کنش و رفتاری را بر پایه یك واقعیت عینی به نام نظم كلان اجتماعی تبیین كنند. وبر باتاكید بر عنصر معنا به عنوان امری انسانی در" كنش اجتمـاعی "كـه سـنگ بنای واقعیت اجتماعی را تشكیل میدهد سعی کرد راه رابرای پذیرش نقش عاملیت در شكل گیری امر اجتمـاعی بگشاید. وبركنش اجتماعی را چنین تعریف می‌كند:

 «كنش" اجتماعی" به كنشی گفته میشود كه؛ برحسب معنائی كـه فاعل عمل به عمل خود نسبت میدهد، مرتبط وراجع به عمل دیگری بوده، ودرفراگـرد آن نیـز نسـبت بـه رفتـار آن دیگری جهت گیری شده باشد.»

گیدنز نیز در همین مسیر با نفی دوگانه انگاری عاملیت وساختار چنانکه گوئی هریك موجوداتی مسـتقل از یکدیگرند معتقد بود اگرچه كنشهای همه ما از ویژگیهای ساختی جوامعی كه درآن پرورش یافته‌ایم وزندگی میكنیم تاثیر میپذیرند ,درعین حال ما آن ویژگیهـای ساختاری را دركنش هایمان دوباره می‌آفرینیم (وتاحدی تغییر نیز میدهیم). وی ضمن اینكه الزاماتی را كه ساختارها برفرد اعمـال میكنند انكار نمیكند اما آنهارا تنها و فقط الزام آور نمیدانـد بلكـه توانـائی بخـش نیـز میداند. از نظر گیدنز ساختار‌ها موجودیت مستقلی ندارند و طی كنش باز تولیـد مـیشـوند؛ بـه عبارت دیگر ساختارها فقط به این دلیل وجود دارند كه كنشگران برای دستیابی به اهداف خود آنهارا به كار میگیرند. در مجموع ادعـای اصـلی و بنیـادی گیـدنز درمورد رابطه ساختار وعاملیت اینست كه عوامل انسانی....ساختارهارا در اسلوبی توانمند و سازنده به كار میگیرنـد، یعنی درنهایت این انسانها هستند كه با به كارگیری ساختارها دراسلوبی كه برمهـارت ودانش آنها متكی است آنهارا باز تولید میكنند.

بوردیو نیز با دوگانه انگاری واقعیت اجتماعی مخالف بود. او درمقایسه با گیدنزهرچند بیشتر بر نقش وسـهم سـاختارها در شـكل گیـری امـر اجتماعی تاكید میكند، اما هرگز آنهارا به صورتی كه برعامل تحمیل شوند مورد نظر قرار نمیدهد. بوردیو رابطه بین عاملیت و ساختار را دیالكتیكی ودوسویه دانسـته و بـرای تبیین نظری این واقعیت اجتماعی "فلسفه كنش" خودرا درقالب چند مفهوم بنیادی ارائه میكند كه محور اصلی آن رابطـه دوسـویه بـین ساختارهای عینی وساختارهای ذهنی است.در این تبیین وجه ذهنی متناظر با عاملیت وساختارهای عینی متناظر با وجه ساختار است. درنهایت بوردیو قدرت عاملیت را دردگرگونی سـاختارها كمتـراز گیدنز ارزیابی میكند و در اثبات ادعای خود به قدرتهای كنترلی روزافزون مثل آنچه جورج اورول در 1984 ترسیم کرده ونیز محدودیت دانـش كنشـگران درعـین انفجـار اطلاعـات اشاره داشته است.

بلومر ضمن تاكید بر عاملیت خاطر نشان میسازد اهمیتی که برای نقش عاملیت مطرح میکند به هیچ وجه به معنای نادیده گرفتن ابعاد كلان واقعیت اجتماعی نیست. برای تفسیرگرایانی همچون بلومر عامل یا انسـان كنشگر موجودی است كنشگر؛مفسر,كه اعیان واشیا جهان را برحسب معنائی كه برای وی دارند شناسائی وبـا تفسـیر آنها به سوی آنها كـنش مـیكنـد. ایـن موجـود دارای یـك "خـود"اسـت كـه میتواند به واسطه آن دنیائی را كه با آن روبروست به منظـور انجـام كـنش تفسـیرنماید. ایـن خـود بـه عنـوان موجودی مستقل دربرابر جهان ایستاده وبرحسب تفسیری كه ازاشیا وپدیده‌های اطراف خود دارد كـنش خـودرا سـازمان دهی میكند این كنشها" برمبنای تفسیر آنچه كه در میدان عمل رخ میدهد تنظیم میشوند".

در تمامی این نظریات کمابیش تعامل و رابطه متقابل فرد – جمع یا عاملیت انسانی – ساختار پذیرفته شده ومسـاله فقـط برسـر سـهم یانقش هریك از این دودرشكل گیری واقعیت اجتماعی و مساله نهائی تشخیص اهمیت نسبی عاملیت وساختار درمحیط‌های گوناگون فرهنگی وتاریخی است. به نظر میرسد نقش عاملیت در هر ساختار امری است نسبی و موکول به توانمندی عاملیت. زندانی‌ای که در فضای بسته سلول انفرادی حتی از کمترین امکانات برخوردار نیست و درون ساختاری اقتدارگرای زندان که حیات و ممات او را در اختیار دارد ناچار از کنش است، ممکن است با قابلیت‌های خود بر ساختار غلبه و عاملیت اش را بر ساختار تحمیل کند. در مقابل عاملیتی که در ساختار کلان جامعه قادر به کنش است و از دهها امکان برای انتخاب و تدارک آینده برخوردار است ممکن است در برابر لقمه‌ای نان یا کسب منفعتی خرد و ناچیز خود را به ساختار بسپارد و مقهور آن شود.در محیط کار، دانشگاه، درون گروه و حزب سیاسی یا اجتماعی، در خانواده، جماعت و جامعه در تعامل عاملیت و ساختار یکی بر دیگری غالب میشود، یکی منفعل میشود و دیگری فاعل. ما در هر لحظه از زندگی خود درون این منازعه قرار داریم. هدی از این تنازع عاملیت - ساختار استقبال و تکامل و رشد خود را در این میدان جستجو میکرد. زمانی که در صدا و سیما شاغل بود برای حفظ و تقویت عاملیت خود در برابر فشار ساختار تلاش کرد. در زاهدان و پروژه توانمند سازی مناطق اسکان غیر رسمی نیز چنین کرد و به رغم محدودیت‌ها برای آنچه میخواست مجاهدت کرد. در میدان سیاست و جامعه نیز کمتر کسی از دوستان هدی است که سر سختی او را تحسین نکند.کاری که با حضور هدی شروع میشد باید به سر انجام میرسید. در این قسم عاملیت توانمند هدی ضعف و ناتوانی دیگران را جبران میکرد. آنچه امروز جامعه ایران به آن نیاز دارد عاملیت‌های مقتدر و مصمم است. در زمانه‌ای که همه شرایط میدانی مستعد تغییر‌اند و ساختارها ضعیف و ناتوان، عاملیت‌های فردی و جمعی بیش از همیشه میتوانند خود را بر ساختارها تحمیل کنند و هدی الگوی مناسبی برای همه این عاملیت‌ها است.

 

* فرزند سر کش ساختارگرایی تعبیری است که برای میشل فوکو به کار رفته و کنایه از اهمیت نقش عاملیت در دیدگاه ساختار گرایانه او است.

 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد