مجتبی نجفی
پرسش اصلی این مقاله این است رادیکالیسم مورد نظر هدی صابر چه ویژگیهایی داشت؟ پرسش فرعی اینکه چه نقد عمدهای بر هدی صابر در رویکرد رادیکالش وارد است؟
فارغ از احترام به مردی که به تعبیر شریعتی تمام اسماعیلیات خود را فدای کشور و مردمش کرد این مقاله هم تبیین رویکردی است که هدی صابر در دهه آخر عمر خود با جدیت بیشتری دنبال کرد و هم تعیین نسبت نگارنده به عنوان یکی از دوستداران ایشان است.
برای پاسخ به پرسش اصلی این مقاله باید یادآوری کرد که صابر به خصوص بعد از وقایعی که در سال 82 رخ داد به چند گزاره مهم رسیده بود.
اول اینکه او با دیدن یاس موجود در فعالان دانشجویی و انفعال حاصل از دوران اصلاحات که فاصله میان شعار و عمل به حد قابل توجهی رسیده بود سلسله نقدهایی به فعالان دانشجویی داشت که مهم ترین و بارزترین این نقدها در جزوه "هویت فرار" مشاهده میشود که به ورود ترکیبهای مختلف گاه متضاد فکری در ساختار انجمنهای اسلامی از سویی و فقدان برنامه محوری، عدم انسجام و نبود جمع بندی بین فعالان دانشجویی از سوی دیگر انتقادات ویژهای داشت. هدی صابر برای تبیین صحیح نقدهای خود به دو کار مهم در سالهای آخر حیات خود توجه ویژهای داشت. این کارها به خصوص دردهه هشتاد نمود داشتند که مهم ترین آنها را میتوان در کلاسهای "باب بگشا" مشاهده کرد. صابر پیش از این تلاش کرده بود با برگزاری کلاسهایی تاریخی، چکیدهای از تاریخ معاصر را با رویکرد تاریخی خاص خود به مخاطبان و شاگردانش ارائه دهد. این کلاسها هم در دوره اصلاحات و هم بعد از آن در دانشگاه علامه طباطبایی و حسینیه ارشاد برگزار شدند. کلاسهایی که در آن هدی صابر با تکیه بر شخصیتهای تاریخ ساز مورد علاقه اش مانند مصدق و حنیف نژاد تلاش میکرد از دل امر تاریخی پراکسیس مورد نظر خود را تبیین کند. اما کلاسهای باب بگشا در نظر او خلائی را پر میکرد که هدی صابر در سالهای پایانی عمرش به آن رسیده بود. این خلا، بحران هویت و منش بود. بر همین اساس بود که او با بازخوانی کتاب خدا تلاش میکرد عنصر فعال در هستی را تبیین کند و از دل کتاب به تبیین چهرههایی عملگرا اما با آرمانهای بلند بپردازد که حاضر بودند در جمود تاریخی بار سنگین هستی را تحمل کنند و موتور محرکه تحول شوند. صابر با نقد روشنفکران دینی معتقد بود که کنار گذاشتن کتاب و فراموش کردن فاعلیت خداوند در زندگی روزمره، باعث نوعی بی انگیزگی، بی هویتی و فرار از پذیرش مسئولیت تحمل بار هستی شده است." باب بگشا" مهم ترین محوری بود که صابر در فعالیتهای نظری خود تعیین کرده بود. ابراهیم و محمد در نظر او در دل تاریکی و خاموشی جامعه با ایستادگی بر اصول و اتکا بر خداوند چرا غهای روشنایی بخشی را برای جامعهای که در تاریکی غرق شده بود روشن کردند. پیام "باب بگشا" ساده بود:« حتی جمود جامعه و خوابیدن قشر وسیعی ازعناصر هستی دلیلی برای صرفنظر کردن از تحمل مصایب عمل به مسئولیت تاریخی نیست."
صابر معتقد بود که ما در بحران هویت با خلا نظری مواجه شده ایم که بحران منش، فرار از مسئولیت و عدم ایستادگی بر انجام وظایف از تبعات اصلی آن بود. او "کتاب" را محرک و انگیزه بخش انسان معتقد میدانست و با یادآوری تنهایی ابراهیم و محمد، معتقد بود عناصر فعال هستی باید فِلِشی شوند برای نشان دادن مسیر حرکت جامعه و مبارزه با بحران ها. او دراین کلاسها بارها تاکید میکرد در نخستین گام باید بحران هایمان را به رسممیت بشناسیم و با شناسایی این بحرانها برای حل آنها اقدام کنیم. عنصر فعال هستی مورد نظر صابر از آسمانها نیامده بود، در جامعه زندگی میکرد و با مردم معاشرت داشت و از بحرانها مصون نمانده بود و در معرض مستقیم بحرانهایی بود که جامعه را با مشکلات اساسی مواجه کرده بود.
هدی صابر به مباحث نظری محدود نشد. مهم ترین وجه حرکت او نهاد سازی بود که معتقد بود از دل کتاب و تعامل با آن نهاد سازی برای مقابله با بحرانها بر میآید. او با ملی گرایی که آن را "مصدقی" تعریف کرده بود دفاع از کرامت انسانی را در چارچوب برخورد فعالان هستی با بحرانهای اجتماعی میدانست. او علاوه بر اینکه در زاهدان نهادی موثر و قابل اعتنا برپا کرده بود میهمانان کلاسهای باب بگشا را نهادسازانی تعیین کرده بود که به قول خودش باری از هستی را بر دوش میکشند. نهادسازانی که آستین بالا زده بودند و با فقر مردم و بحرانهای رنگارنگشان مبارزه میکردند. "نهاد " در نظر هدی صابر روشن کردن چراغی بود در تاریکی جامعه و محرکی بود برای تشویق دیگران به "ساختن" و انگیزه برای زیستن در کنش فعال و ارتباط موثر با جامعه بود. او همیشه منتقد روشنفکرانی بود که بیانیه حضور در مراسمها را صادر میکردند اما خود پای کار نبودند. در نظر صابر روشنفکر اصیل، عملگرایی بود که خود فاعل پروژه اش میشود و برای رسیدن به اهدافش وقت و کارشناسی تخصیص میدهد. صابر بر همین اساس، در اندیشه بر پا کردن نهادهایی بود که در سایه بی توجهی حاکمیت قرار بود خود مبارزه با بحرانهای اجتماعی را سامان دهند. اردوهایی که او برگزار کرد با هدف آشنایی با دستاوردهای نهادهای فعال در مبارزه با بحرانهای اجتماعی بود و این رویکرد از نگاه صابر به حقوق انسانها نشات میگرفت که در وهله نخست ضعیف ترین انسانها و محروم ترین آنها را مورد توجه قرا میداد؛ رویکردی انسان گرایانه که تلاش میکرد با حقوق بشر به عنوان کالایی لوکس و نمایشی برخورد نکند. هدی صابر شخصیتی نهادساز و جمع ساز داشت و ارادت او به بازرگان از همین خصیصه نشات میگرفت. او هم در استمرار کلاسهای آموزشی اش پشتکار داشت هم در کیفی کردن نهادی که در سیستان وبلوچستان زمینه توانمند سازی محرومان را فراهم میکرد و بستر لازم را برای ورود صدها جوان ایران در محروم ترین نقطه کشور فراهم میکرد. در یک کلام میتوان گفت تلاش میکرد بین آموزههای قرآنی و نهادسازی پیوند برقرار کند و شخصیتهای قرآنی را از لای کتاب خدا به سطح اجتماع آورد.
مهم ترین نقد نگارنده به هدی صابر به نگاه سیاسی اش بر میگردد که بیشتر ار هر چیز از نگاهی جامعه محورانه به اصلاح طلبی بر میخواست؛ اصلاح طلبی رادیکال که قوام جامعه را در بر پا ساختن جمعیّت ها، نهادها و حلقههایی میدانست که در حل مسائل عمومی کشور فعال هستند. اما همچنان به نگاه اصلاح طلبی قدرت محور باور نداشت و به نظر میرسد مهم ترین ایراد صابر از این رویکرد ناشی میشود. سئوالی که اینجا مطرح میشود این است در فقدان اصلاحات در ساختار قدرت به چه میزان اصلاحات جامعه محور میتواند پایدار باشد یا از دوام مناسبی برخوردار شود؟ نگاه اصلاح طلبی جامعه محور و قدرت محور مکمل هستند. اگر این پیش فرض را در نظر بگیریم که ساختن نهادهای مستقل و مبارزه با فقر و تلاش برای عدالت اجتماعی نیازمند فضایی تنفسی است تا تعداد زیادی از افراد را به مشارکت در امور مدنی تشویق کند بی توجهی به اصلاحات حکومت محور چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ امروز در میان قائلان به مشارکت در انتخاباتها دو دیدگاه بارز مطرح است. دیدگاهی که سیاسی محوراست و حضور در قدرت را اصل میداند در نتیجه به تلاش برای تقویت جامعه مدنی بی توجه است و اصولا ادبیات جامعه مدنی و کمک به نهادهای مستقل از حاکمیت در این جریان موجود نیست اما جریان دوم مشارکت در انتخاباتها را راهی برای تقویت جامعه مدنی میداند اما راهبرد اصلی را تاسیس و تقویت نهادهایی میداند که قدرت حاکم را مجهز به جامعه مدنی دیدبان و ناظر کند تا زمینه مبارزه با فساد فراهم شود. طبق این دیدگاه هر چه عرصه عمومی ایران تقویت شود و فضای تنفسی اش بیشتر شود مسیر برای ساختن نهادهای مدنی مستقل و تقویت آنها بازتر میشود و امکان جذب بیشتری از بازیگران در سطح اجتماع وجود دارد. لازمه این امر این است که از یکدست شدن حاکمیت به نفع جریان محافظه کاری که اصولا به جامعه مدنی اعتقادی ندارد جلوگیری شود. مهم ترین نقد به هدی صابر این است که حداقل اینکه نسبت به مقوله شکاف در ساختار قدرت بی توجه بود.
اما سوای این نقد میتوان هدی صابر را چهرهای رادیکال دانست که در چارچوب مرزهای ملی گرایی مصدقی برای کرامت انسانی هموطنانش مبارزه میکرد. او را میتوان در طیفی قرار داد که به دموکراسی رادیکال اعتقاد دارد؛ دموکراسی که از شکل حاکمیتی آن فراتر میرود و در جمعیتها حلقههای فکری ـ عملیاتی، نهادهای مدنی، جمعهای دوستی و در یک کلام در عرصه اجتماع بروز و ظهور مییابد.
رادیکالیسم صابر از جنس معقول است که در برابر کاریکاتوری از رادیکالیسم قرار میگیرد که امر رادیکال را معادل با حرفهای تند بدون پشتوانه در نظر گرفته است. صابر برای تحقق امر رادیکال به خوانش اجتماعی از سیاست رسیده بود که طبق این خوانش ظرفیت عناصر فعال هستی باید در خدمت "توان افزایی اجتماعی" قرار بگیرد. در نظر صابر توان افزایی اجتماعی به معنای چالش با بحرانهای اجتماعی بود که این چالش خود بستری برای ساختن فردیت بود. هدی صابر نیز مانند قائلان به نظریه دموکراسی رادیکال معتقد بود فردیت انسان در تعامل با جمع ساخته میشود و فرد منزوی به ویژگیهای واقعی یک انسان نرسیده است. بر اساس این دیدگاه به همان میزان که ما در ساختن اجتماع مشارکت داریم فردیت ما هم در فرآیند همین تلاش برای ساختن شکل میگیرد. این همان مبنای نظری بود که او را از لرستان به خوزستان برای آموزش میکشاند و او را رهسپار زاهدان میکرد تا جوانان محروم را با دنیای کسب و کار آشنا کند. اصولا هدی صابر را میتوان چهرهای پراتیک معرفی کرد که آرمان هایش همه در خدمت عملگرایی اش قرار میگیرد. این ویژگی پراتیک بودن او بود که خدا را از آسمانها به زمین میکشاند و در خدمت انسان قرار میداد و او را نه در مقام قاضی که در مقام دوست قرار میداد؛ نوعی از عرفان اجتماعی که راه رسیدن به خدا را از طریق کمک به انسانها وتلاش برای کاهش درد و رنجشان میدانست.
در جمع بندی میتوان به پرسشها این مقاله اینگونه پاسخ داد:
"رادیکالیسم هدی صابر از قلب رویکرد پراتیک او میگذشت برنامه محور و نهادساز بود و مبتنی بر اهداف خاصی برای افزایش کرامت انسانها در محدوده سرزمینی ایران بود."
"نقد اصلی به هدی صابر این بود که برای تحقق رویکرد رادیکالش به اصلاح در ساختار قدرت و اهمیت آن برای ایجاد فضای مناسب برای تقویت نهادهای مدنی بی توجه بود."
برگرفته از یادنامهی ششمین سالگرد شهادت هدی صابر