به بهانه ی چهلمین روز شهادت؛ استاد به روایت شاگردان
شهید هدی صابر پس از مرگش همچنان جریان دارد
وبسایت کلمه ـ زهرا صدر ـ ۱ مردادماه ۱۳۹۰
قرار است انگار معلمی وارد کلاس شود و استادی سخن بگوید. شاگردان آماده و منتظرند. خبرها، گزارشها و شایعات همه را کنار می گذارند و دل خود را به نگاههای استاد می سپارند.
همه ی رسانههای سبز گفته بودند هدی صابر به شهادت رسید و شاگردان بیاعتنا به این خبر چشم بر دهان استاد دوخته بودند.
هنوز یک سال نگذشته بود از شایعه ی قبلی. از بازداشت استاد، از حبسش، از بند ۳۵۰ اوین و از همه ی عکسها و قول ها. شاگردان همه بر دهان استاد خیره اند.
هفته ی پیش خبر آمد عزت ایران به دیار باقی شتافت، فردایش گفته شد دختر در پای تابوت پدر به شهادت رسید و یک روز بعد خبر اعتصاب غذای هدی صابر همه جا پیچید.
گفته شد اعتصاب نا محدود. شاگردان بیقرار می پرسیدند درخواست این اعتصاب چیست و بیجواب یک هفته فریاد زدند اعتصاب بیدرخواست استاد یعنی معامله با خدا. یک هفته فریاد کشیدند ما استاد خود را می شناسیم با خدا عهد کرده، تنهایش نگذارید. و هنوز فریادها در گلو داغ بود که خبر آمد هدی صابر به شهادت رسید. هنوز دهانها متحیر باز بود و چشمها وحشتزده به دنبال تکذیب خبر می گشت که شهادتنامه ۶۴ تن از زندانیان بند ۳۵۰ اوین منتشر شد تا سند بیآبرویی دیگری باشد از اعمال قضا در این دو سال.
و امروز چهل آفتاب طلوع کرد و شهادت داد به آنچه ۶۴ زندانی سیاسی امضایش کرده بودند. گفته بودند صابر را در حالی که درد می کشید به بهداری بردند و زدند و بیرونش کردند. شهادت داده بودند که صابر فریاد کرده بود از آنان شکایت می کنم.
و حالا حنیف و شریف شاکیان خون پدر ادامه می دهند وظیفه ی پسرانه ی خود را در راهی که پدر در آن جان گذاشته بود.
امروز چهل آفتاب و مهتاب گذشته و هنوز شاگردان ناباورانه مرور می کنند کلاسهای خود را و بیتاب می نگارند تاریخ مجاهدت و سرافرازی صابر را.
***
فعالیتهای گسترده شهید هدی صابر و برگزاری جلسات متعدد سبب شده که بسیاری وی را با عنوان «معلم شهید» خطاب کنند. اما شاید برخی از ریز فعالیتهای بابی ساندز جنبش سبز مطلع نباشند. برگزاری جلسات «باب بگشا، ضرورت رابطه ی مستمر، همه گاهی و استراتژیک با خدا» در حسینیه ارشاد واپسین و مهمترین پروژه فکری صابر به شمار می آید. این سلسله جلسات که از شهریور ۱۳۸۷ آغاز گردید بدون هیچ گسستی تا جلسه هفتادم خود در تابستان ۸۹ و زمان دستگیریاش برگزار گردید که متاسفانه شهادت وی فرصت به سرانجام رساندن آن را از شاگردانش دریغ کرد. این جلسات پس از مطرح کردن مبنای تئوریک بحث، ضرورتهای رابطه و نیاز انسان به رابطه در سطح «پیشاتبیین»، وارد فاز «تبیین» با عناوین ابتکاری هدی صابر چون «خدای طراح- مهندس»، «خدای خالق، خالق مستمر»، «خدای صاحب ایده»، «خدای منبع الهام»، «خدای منشا عشق و امید» و … ادامه یافت.
اما پیش از آن صابر ۷۵ جلسه منظم دیگر پیرامون تاریخ معاصر ایران تحت عنوان «هشت فراز، هزار نیاز» برگزار کرده بود. این مباحث از دی ماه ۸۵ تا آبان ۸۷ در حسینیه ارشاد و با بررسی تحلیلی و موشکافانه فرازهای عمده تاریخ معاصر یعنی «جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت جنگل، نهضت ملی، سالهای ۳۹ تا ۴۲، دهه ۴۰ و ۵۰، انقلاب و اصلاحات» ذیل سرفصل هایی مثل «فضای بین المللی، شرایط داخلی، زمینههای بروز حرکت مطالبات، شعارها، رهبری، نیروی آغازگر، نیروهای دست اندرکار، مردم، تشکیلات، استراتژی، مشی، ایدئولوژی، برد اجتماعی برد جغرافیایی، جهت گیری طبقاتی، دستاوردها، ناکامی ها، جمع بندی نهایی، آموزشهای فراز» ادامه یافت.
نقش اساسی در انتشار مجله «ایران فردا» در دهه ۷۰، انتشار کتاب «سه هم پیمان عشق» روایت منش، روش و بینش محمد حنیف نژاد، سعید محسن، اصغر بدیع زادگان؛ ویژه نامه غلامرضا تختی با عنوان «جای خالی، جای سبز»، برگزاری جلسات متعدد دیگر در تهران، اهواز، اصفهان و … و پروژه عظیمی در زاهدان با هدف توانمندسازی اقشار آسیب پذیر آن منطقه و فراهم سازی بیش از ۹۰۰ شغل در این پروژه از دیگر فعالیتهای معلم شهید بودند.
صابر تا آخرین لحظه دست از تلاش برنمی داشت به طوری که حتی در بند ۳۵۰ اوین نیز دست به برگزاری سلسله جلساتی پیرامون تاریخ معاصر، قرآن و نیز مباحث اقتصاد و توسعه زده بود. روحش شاد و یادش پر رهرو باد.
***
شاگردان گمنام هدی صابر این روزها بیشتر از هر کس فقدانش را حس میکنند. به سراغ چند تن از این عزیزان رفتیم تا برای برگهای تاریخ از هدی صابر و مشی و منشش بگویند.
مصاحبه خبرنگار کلمه با شاگردان این معلم شهید را با هم می خوانیم:
***
صابر، با تلنگر بیدار باش، جریانات دانشجویی را به تکاپویی” از نو” دعوت کرد
زندگی کردن با عکس و اسم و اندیشه ی یک استاد برای شاگردش دور از ذهن نیست وقتی ساختار اندیشههای ذهنیت مرهون کلاسهای زندگی اوست.
روزهای آغاز به کار مجلس هفتم شرایط جدیدی بر کشور حاکم شده بود. اصولگرایان در همگرایی کامل قرار داشتند و سنگر به سنگر فاتح انتخاباتها بودند در مقابل در اردوگاه اصلاح طلبی هیچ نقشه راهی وجود نداشت. از طرف دیگر به دلایل متعددی ما شاهد یک رادیکالیسم اندیشهای در آن دوران بودیم که موجب تردیدها و تشکیکهای فراوان و نهایتاً موجب رخوت در جامعه روشنفکری و دانشجویی شده بود. اگر شرایط جدید حاکم بر دانشگاه(تعلیق انجمنها و تهدید و محرومیتهای اعمال شده) را هم به این دو اضافه کنیم ، فضای سنگین خفقان همراه با حس ناامیدی در آن دوره را کاملا احساس می کنید.
در چنین شرایطی، کسی پیدا شد که پس از رهایی از زندان، جمع بندی منسجمی از شرایط داشت و جزئیات قوتها و ضعفها را به تفصیل مکتوب کرده است (محصول آن ۷۵ جلسه تحلیل تاریخ هشت فراز هزار نیاز شد)؛ کسی که در بیان انتقاداتش، ابتدا نقد را بدون اغماض از خود و گروهی که بدان وابسته است آغاز می کند. منصفانه و موشکافانه اصلاحات را بررسی می کند. در نقد دانشجویان، همدلانه وهمراه با تلنگر بیدار باش، جریانات دانشجویی رابه تکاپویی” از نو” دعوت می کند. کسی که در نگاه خود مجهز به امید مبتنی بر تعریف از “عضوفعال هستی” است. پر تلاش و “وقت گذار” به دور از پندار غلط “اتراق در تردیدها و تشکیک ها” در اندیشه و عمل، توجه به نیازهای عینی جامعه را سرلوحه خود قرار داده و شیوه تازهای را برای ادامه مبارزات خودش پی گرفته است.
من در این دوره با جناب صابر بیشتر آشنا شدم و نهایتا از ابتدای جلسات باب بگشا در حسینه ارشاد در جمع شاگردان ایشان قرار گرفتم.
سه نکته را می خواهم با تاکید بیان کنم؛ اول انسجام بالایی که ایشان در راستای اهدافش در همه زندگی خود بوجود آورده بود.
دوم اصرار ایشان بر جمع بندی کردن بعد از هر اقدام بود و به نقل از اساتید خودش این عبارت را بارها بیان می کرد “یک جو عمل یه خروار جمع بندی”. از نظر ایشان در جمع بندی کردن “سیر” ی که طی شده بود و نقاط اوج و فرود مسیر بسیار مهم بود. آفت دوران را هم متاثر از پرهیز گروهها و افراد از جمع بندی ومکتوب کردن نتایج اقداماتشان می دانست.
در انتخاب شغل ، در فعالیتهایش در فراغت و درمطالعات و عهدهای جمعی ، درهمه شرایط مسیر را دنبال می کرد و در تفریح، تسبیح، تلاش و تشرهایش هدف را پی می گرفت.
نکته سوم برخورد مسئولانه و همدلانه ی همراه با تلنگرهای اندیشهای و منشی با فعالین دانشجویی بود. این خصیصه در نامه نگاری به دانشجویانی که در معرض تصمیمات حساس بودند وجود داشت. او معتقد بود نسل میان سال فعلی از اساتید ارزشمندی همچون شریعتی و طالقانی و حنیف نژاد… بهره برده ولی کمتر کسی با نسل جدید امروز نشست و برخاست داشته و برای آنها دلسوزی کرده است. او نسبت به مواجه” شب انتخاباتی “احزاب با جوانان انتقاد داشت و این را بدور از اخلاق می دید ضمناً معتقد بود این عمل موجب شده فعالین سیاسی جوان محاسبات قدرت محور را مبنای فعالیت قرار دهد و از اندیشه ورزی و تمرین اخلاق و تثبیت منش دوربماند.
از طرفی معتقد بود، در دوران اصلاحات این دانشجویان بودند که “تریبون کاشتند” تا روشنفکران و فعالان سیاسی صحبت کنند و امروز که آنها در دانشگاه با محدودیتهای متعددی روبرو شدند این وظیفه روشنفکران، احزاب و گروهای سیاسی است که تریبون بکارند و از داشتهها و برداشتهای دانشجویان استفاده کنند. در عین حال نیز انتقاداتش را هم با گروههای مختلف دانشجویی مطرح می کرد.
عهد استوار داشت و نسبت به “سلامهای سرسری” معترض بود. “وقت گذار” بود و معتقد بود در شرایطی که مشکلات بر زندگی مردم چمبره زده و همه هویت و اخلاق در جامعه در معرض نابودی است نمی شود “سرسری ” و از سر سیری به این مهم پرداخت و لازمه کار در شرایط پس از زندان ۸۴ را صرف وقت و انرژی زیاد می دانست. حرمت گذار “موی سپیدان” بود و بدون اجازه بزرگان جمع، لب به سخن نمی گشود. نظم چشگیری در کارهای ایشان وجود داشت و علت موفقیت در انجام چندین پروژه هم زمان، به دلیل نظم ایشان بود.
وی در این باره که وجه معلم بودن استاد برجسته تر بود و یا مبارز و مجاهد بودن وی می گوید:
به اعتقاد من، آن افقی که در زندان پیش چشم ایشان باز شده بود، نوعی بنیانگذاری شیوهای از مبارزه بود که در مرحله اول آن، تمرکز بر آموزش از نظر ایشان ضروری بود (یک آموزش چند وجهی، توان تحلیل تاریخی، قدرت فهم شرایط اقتصادی، تجهیز به نگاه عمیق هستی محور توحیدی، تمرین اخلاق ومنش و در نهایت توجه به ادبیات ونیاز دوران) که ما متاسفانه ایشان را در همین مرحله از دست دادیم. منتها می خواهم عرض کنم که در نگاه او آموزش یک اصل تعطیل نشدنی مبارزات اجتماعی – سیاسی است و گاهی اوقات محور مبارزه.
خذ الکتاب بالقوه ” ایشان می گفت قرآن هند بوک انسان مدار تغییر است و کتابی است که باید در مسیر خوانده شود. این نکته توجه من را خیلی جلب کرد، امیدوارم آن را فراموش نکنم ”
اینطور به ذهن می رسد که در سطح دانایان و نخبگان هر جامعهای دو نوع شیوه زیست کلی وجود دارد و به نظرم لازم است هر کس در چنین موقعیتی دست به انتخاب بزند و بین آن دو برگزیند. انتخاب میان زیست پیامبرانه و زیست عالمانه؛ محل نزاع در این دونوع زیست به هیچ عنوان دین و ضد دین نیست. معیارهایی را میتوان برای هر دو برشمرد که سوء برداشت نشود؛
در بیان تفاوت این دو؛ چند جمله به شهید هدی صابرتقدیم میکنم. در زیست پیامبرانه مردم فقط پا منبریها و یا دانشجویان سر کلاس نیستند تا موظف به شنیدن و عرض ادب باشند و یا نهایتا کسانی که تنگدستی آنها مورد ترحم باشد، و علم بدین جهت ارزش دارد که گرهای بگشاید، دردی درمان کند و بن بستی بشکند به همین خاطر در زیست پیامبرانه تعلیم و تعلم، تفنن نیست که غرور و غر و عبوسی تولید کند. در این گونه زیستن در جذب دانش و بذل دانش در هر دو شور و شرر هست. این دسته از آدمها کسانی اند که در کوچه پس کوچههای شهر بوی عطر تنشان استشمام می شود؛ گرد و خاک کوی و برزن بر لباسشان خانه کرده باشد؛ کسانی که گره مشکلات را در ذهن به یادگار دارند؛ غم مردم را در گلو با خود حمل می کنند؛ دست پر پینه دارند؛ خلاصه علم بیعشق ندارند و به تعبیر حسین (ع) “علم لاینتفع” نمی خواهند. اینها رنج بسیار دیده اند و بسیار امیدوارند، به همین رو خنده و خستگی توامان در چهره ایشان موج میزند. امیدوارم چهره هدی صابرهیچ گاه از جلوی دیدگانم دور نشود؛ به اعتقاد من او پیامبرانه زیست.
***
استاد معتقد بود؛ مبارزه بدون منش و اخلاق مبارزاتی، «مفت گران است»
حق استاد بر گردن شاگرد می ماند. شاگردان کافی ست کلاسهای خود را بازگویند تا کلاس درسی داشته باشیم به وسعت زمین و شاگردانی به وسعت مخاطبان روایت ها.
جمعبندی ایشان پس از زندان سالهای ۱۳۸۴-۱۳۸۲ این بود که فعالیت با دانشجویان و نسل جوان بایستی صرفا در حوزهی تئوریک و ایدئولوژیک باشد و حوزههای استراتژیک و تشکیلاتی به سبب مخاطرات و مشکلاتی که برای دانشجویان ایجاد میکند، زمینهی مناسبی برای کار جمعی ندارند. ضمن اینکه ایشان معتقد بود زیربنای هرگونه فعالیت استراتژیک و تشکیلاتی، داشتن نظرگاه و تئوری مناسب است. بر مبنای همین جمعبندی، شاهدیم که شهید هدی صابر در پنج سال گذشته، عمدهی فعالیت خود در مواجهه با دانشجویان و نسل جوان را آموزش بینش و روش و منش قرار داده بودند. حلقههای متعددی در شهرهای مختلف برای آموزشهای نظری در حوزههای قرآن، تاریخ و توسعه به دعوت دانشجویان و جوانان علاقمند شکل داده و مسئولانه و به رغم سختیها و گرفتاریها، به آنها میپرداختند. ما توفیق آن را داشتیم که برای مدت حدود ۴ سال و تا پیش از دستگیری غیرقانونیشان، در خدمت معلم شهید باشیم و در حوزهی قرآن و تاریخ درسهای زیادی از ایشان بیاموزیم.
توصیف معلم شهید با یک ویژگی مشخص به نظر تقلیلگرایانه میرسد؛ چرا که ایشان جامع صفات و خصیصههایی بودند که پررنگ کردن یکی دشوار و چه بسا ممتنع باشد. شاید با تسامح بتوان گفت که «برخورد فعال و مسئولانه» با پیرامون یکی از مهمترین قواعد عملی ایشان بود. سخنرانی «رفیق رهگشا»ی شهید صابر که در اینترنت نیز منتشر شد، جمعبندی مرحلهی پیشین حیات معلم شهید و ترسیمکنندهی افق آتی تلاشهایشان بود. در همین رابطه، ایشان در سلسله »مباحث باببگشا» تلاش زیادی برای تئویزه کردن این امر نمود که «انسان فعال هستی است» و باید در مدار پیرامون خود و مدارهای بالاتر فعال باشد و اسیر جو جبر زمانه نگردد. از سوی دیگر، ایشان بر مبنای روش خدا در برخورد با انبیاء و به طور کلی مردم، تعبیر «تقدم وجود بر کارایی و مزیت» را وضع کرد؛ به این مفهوم که در رابطهی انسانها با یکدیگر، نباید به دیدهی ابزاری و کارکردی به یکدیگر بنگریم؛ بلکه در درجهی نخست وجود انسانهاست که مبنای رابطه است.
ایشان معتقد بود در دوران کنونی، عشق و منش گم گشتهاند. بر همین مبنا، نفس توجه جدی به «منش» بخشی از منش ایشان بود. دغدغهی شهید هدی صابر برای معرفی الگوهای منشی نظیر مجاهدین بنیانگذار (حنیفنژاد، محسن و بدیعزادگان) و تختی که در قالب کتاب «سه همپیمان عشق» و ویژهنامهی «جای خالی، جای سبز» چشمانداز ایران تجلی یافت، دغدغهای جدی بود. جدای از این خصلت کلی، جدیت، نظم در فعالیتها، و در عین حال، مدارا و تسامح و حسن خلق با افراد و همراهان، دو روی سکهی منش فعالیت جمعی ایشان بود. اکنون که معلم ما به شهادت رسیده، خاطرات موثقی که از سوی افراد مختلف در فضای مجازی و محاورات منتشر میگردد، به واقع ما را به حیرت فرو میبرد که هنوز بسیاری از وجوه منشی ایشان برای ما ناشناخته بوده است. دستگیری از خانوادههای زندانیان سیاسی تنها یکی از این جلوههاست. گرچه ما تا حدی در جریان برخی اقدامات ایشان بودیم، اما ایشان کارهای بیشمار دیگری انجام میدادهاند که تقریبا از چشم همه پنهان بوده و اکنون تنها راویان مستقیم از آن مطلعند و به طور پراکنده نمونههایی از ان بازگو میگردد. همین امر نمایانگر یکی از دیگر وجوه منشی معلم شهید است: فعالیت بینام و نشان، فارغ از شهرتپرستی و جاهطلبیهای متعارف. وجه دیگر منش قابل توجه ایشان، تاکید بر همارزی افراد و احتراز از برتریطلبی و جایگاه فرادست ـ فرودست بود. ایشان حتی در سلسلهجلسات آموزشی خود نیز، از موضع برابر با دانشجویان و جوانان سخن میگفت؛ نه از موضع فرادست. نیمی از جلسه را به طرح بحث از سوی نسل جوان اختصاص داده و معتقد بود که «الگوی مشارکتی خدا در جهان»، که انسان را شریک در خلق و پیشبرد جهان کرده است، باید در منش و روش ما نیز بازتاب داشته باشد. احترام به سابقون، پیشکسوتان و سپیدمویان، سبک زندگی ساده و چریکگونه و تعهد به سخن گفتن از روی تامل برخی دیگر از وجوه منش و روش ایشان است. غیرت و جوانمردی نیز وجه مهمی از منش ایشان بود که در آخر نیز جانشان را بر سر همین جوانمردی و آرمانخواهی دادند.
در ایام عاشورای ۱۳۸۸ از ایشان درخواست کردیم برای سخنرانی در جمع تعدادی از دوستان در خمتشان باشیم. محل سخنرانی متناسب با فضای دعا موکت شده بود و حاضران روی زمین نشسته بودند، ولی برای سخنران میزی و صندلیای تعبیه شده بود که ایشان پشت ان بنشینند. هنگام سخنرانی ایشان از نشستن روی صندلی احتراز کرد و معتقد بود که افراد نباید ارتفاع بگیرند؛ ارتفاع گرفتن از دیگران، سرآغاز سقوط است. ایشان فرعون را نمونهی بارز ارتفاع کردن و برتریطلبی میدانست. در پایان سخنرانی نیز گفتند بهتر است به جای انکه به سبک سنتی زیارت عاشورا را تنها قرائت کنید، بخشهایی از آن را انتخاب کنید و پس از قرائت متن و ترجمهی آن، به تدبر و تامل پیرامون گزیده جملات بپردازید.
به دشواری می توان یکی از این حوزهها را برجسته کرد. اما ایشان در دورهی متاخر حیات فکری خود که تمرکزشان را بر «آموزش» نسل جوان قرار دادند، کامیاب بودند و به شکل قابلتوجهی موثر و راهگشا.
با تاکیدی که ایشان بر لزوم آموزش داشتند، به تعبیری میتوان گفت که ایشان معلم و آموزگاری برجسته بودند؛ اما این به معنای بسنده کردن ایشان به امر آموزش نبود. چرا که ایشان معتقد بود روشنفکر علاوه بر نظریهپردازی، مسئول ارائهی مابهازای عملی و نهادسازی است. اشتغال جدی ایشان به پروژهی توانمندسازی و کارآفرینی در مناطق حاشیهای سیستان و بلوچستان و زاهدان، تنها یک نمونه از قرین کردن اندیشه و عمل اجتماعی از سوی ایشان بود. گرچه اعتقاد راسخ داشتند که مبارزه بدون منش و اخلاق مبارزاتی، «مفتش گران است» و این جمله را در یکی از جلسات چند مرتبه با تاکید خطاب به یکی از دوستان که تاکید زیادی روی مبارزه داشت، گفتند. بنابراین، برای ایشان مبارزه یک امر تعیینکننده نبود؛ مبارزه را اصل میدانستند به شرط متکی و مبتنی بودن بر اخلاق مبارزاتی.
معلم شهید اهل رضایت به وضع موجود نبود. به این معنا که همواره به فکر بهبود مسیر حرکت و تعمیق دستاوردهای نظری بودند. ایشان در عینحال تاکید داشت که نباید خودکمبین بود و بر مبنای همان تلقی انسان به مثابهی فعال هستی، معتقد بود باید به رغم جبر زمانه و فشارهای بیرونی، در مدار خود فعال باشیم و اسیر بیتفاوتی و انفعال نگردیم. گرچه توفیق ایشان در پیشبرد پروژهی فکری را نمیشد از زبان خود ایشان شنید ـ چرا که از تمجید از خود و شیفتگی نسبت به دستاوردها احتراز داشت ـ اما بدون اندکی تردید روشن است که ایشان در آموزشها و جهد و تلاششان کامیاب بودند. اینکه پس از شهادت ایشان دهها تن از شاگردانشان به رغم فضای امنیتی داخل کشور دست به قلم برده و از بینش و روش و منش ایشان سخن گفتند و در رثای معلم شهید نوشتند، بیانگر آن است که ایشان موفق شدهاند نسلی از جوانان و دانشجویان را آموزگاری کنند که این نسل خود را وامدار ایشان و متعهد به پیگیری پروژهی فکری و اجتماعی معلم شهید میداند.
***
استاد می گفت آمده ایم تا عضو فعال هستی باشیم/ ایران کشور پروژههای نیمه تمام
کلاس را که دور بزنی شاگردان نشسته اند. مرور روزهایشان با استاد همان درسهایی ست که آموخته اند.
قطعا با یک یا تعدادی ویژگی هر شخصی را نمی توان تعریف کرد ولی می توان توصیفی از آن ارائه داد. البته توصیفی که از دریچه دریافت توصیف کننده عبور کرده است. بعد از شهادت مطالب زیادی درباره ایشان منتشر شد که هرکدام حاوی وجهی از وی بود. اکنون که با این سوال روبرو شدم ویژگیهای شهید صابر را در ذهن مرور می کنم و نمی دانم کدام مهمتر است. بنابراین آنچه را خواهم گفت به معنی مهمترین ویژگی ایشان نیست بلکه جالبترین و اولین چیزی است که در هنگام مواجهه با سوال به ذهنم خطور کرد. به نظر من یکی از خصائص جالب شهید صابر “تمرکز و جدیت” بود. از بزرگی جملهای به این مضمون شنیدهام که “وقتی هم که شوخی می کنید، جدی شوخی کنید”.آقا هدی واقعا اینگونه بود. انرژی انسان اگر در همه جهتهای ممکن به طور مساوی تقسیم شود دست آخر خروجی مناسبی در پی نخواهد داشت. ولی تمرکز انرژی در جهت خاص منجر به ایجاد اثر جدی می شود. هدی صابر با تمرکز و جدیت بسیار بالا منشا اثر بود.این موضوع را می توان در پروژهها و زندگی روزمره ایشان دید. به طور مثال می توان به سلسله جلسات “هشت فراز، هزار نیاز” پیرامون تاریخ معاصر و یا مجموعه نشستهای “باب بگشا” با موضوع رابطه مستمر و استراتژیک با خدا اشاره کرد. قبل از ارائه بحث وقت جدی برای آماده کردن آن می گذاشت و در هنگام ارائه نیز سعی بسیار در انتقال آن.
در واقع منش یک رفتار یا اخلاق نهادینه شده در انسان و نشان دهنده شاکله آدمی است. پس با حساسیتهای آقای صابر نسبت به جهان پیرامون، توجهش به این مقوله امری طبیعی می باشد. این موضوع را می توان در کتاب سه هم پیمان عشق و ویژه نامه تختی که از آثار ایشان است به وضوح دید. توجهش نسبت به منش، در گفتار و نوشتارش محبوس نشده بود بلکه در رفتار او ظهور و بروز داشت. در این مدت کوتاه پس از عروجش موارد زیادی از منش ایشان بیان گردید. رفتارهای حسنه نهادینه شده در وی بسیار بودند من برای نمونه یکی از آنها را ذکر می کنم. به زبان عامیانه “آدمی بود که می توانستی رو حرف و قولش حساب کنی”. این موضوع در رفتنش نیز قابل مشاهده بود.
در پاسخ به این سوال ابتدا باید دید آقای صابر چه تعریفی از مبارزه و مجاهدت داشت. وی مبارزه و مجاهدت را جزئی از خلقت می دانست. او معتقد بود که ما آمده ایم تا عضو فعال هستی باشیم و این عضویت با آسایش و بدون اصطکاک میسر نمی شود. مبارزه سیاسی نیز جزئی از همین مبارزه است. ریشه مبارزه فطری است ولی احتیاج به هدایت و رشد و نمو دارد که این رشد نمو در سایه آموزش محقق می شود. البته از دید شهید صابر به بهانه آموزش نمی توان از مبارزه گریخت بلکه آموزش تقدم رتبهای دارد نه تقدم زمانی. و انسان در هر لحظه متناسب با تجهیز آموزشیش باید عمل کند. معتقد به یک کار آموزشی مستمر بود و تعطیلی آن را عامل افول هرگونه مجاهدتی می دید. با این نگاه او معلمی مبارز و مجاهد و از جمله مبارزی سیاسی بود.
حضرت علی(ع) با آن عظمت و عصمت در دعای کمیل چه خاشعانه در مقابل خدا از خود می گوید. به نظر ما علی(ع) در اوج کمال انسانیت است ولی علیرغم آن در مقابل خدا از کاستیهایش می گوید. اگر علی از کردههایش راضی نباشد پس چه کسی می تواند راضی باشد. اما حضرت علی در جاهای دیگر از اعمالش در راه اسلام دفاع می کند و یا از خود تعریف نیز می کند. در واقع علی در مداری قرار دارد که شوقش به معبود او را راضی و نه قانع کرده است.اگر علی را به عنوان یک شاخص انسانی در نظر بگریم می توانیم موقعیت خویش را در یابیم.به نظر من آقای صابر در مدار وجودی خویش در مکتب علی سیر می کرد. راضی(البته به صورت نسبی) بود ولی قانع نبود.در سیر یک پروژه دائما با همراهمانش گفتگو می کرد تا میزان موفقیتش را ارزیابی کند.مثلا در مباحث تاریخ یا قرآن به کرات این کار را انجام می داد.به نظر من به علت ایستادگیش بر مسیرش از کلیت شرایطش راضی بود هرچند که کمتر بر زبان می آورد. ولی عطشش بر ارتقاء نشان از عدم قناعت او داشت. و سرانجام چنین افرادی چیزی جز رفتن نیکو از این دنیا نیست تا در آخرت به قناعت کامل برسند و مصداق آیات شریفه “و گویند:سپاس خدایی را که اندوه را از ما بُرد. به راستی پروردگار ما آمرزنده قدردان است.خدایی که ما را به فضل خویش در این سرای ماندنی (و جاویدان) در آورد که در آنجا نه رنجی به ما می رسد و نه خستگی.” شوند.
درسهای زیادی از ایشان گرفتیم.یکی از مهمترین آنها این است که یا وارد کاری نشویم یا اگر وارد شدیم با تمرکز و جدیت تا سرانجام آن پیش رویم.شهید صابر ایران را کشور پروژههای نیمه تمام می دانست و این موضوع او را شدیدا اذیت می کرد. یکی از بهترین نصیحتهای ایشان جدی گرفتن خود و هستی بود.
***
یکی دیگر از شاگردان شهید صابر در دل نوشتهای که در اختیار سایت کلمه قرار داده می گوید:
صابر مصداق تمام عیار انسانی است که خداوند را فهمید
ملاصدار می گوید:
خداوند بینهایت است و لا مکان و بیزمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
ناامیدان را امید می شود
گم گشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
پس بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتارِ ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسهای خوراک و تکهای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند
شهید صابر مصداق تمام عیار انسانی است که خداوند را فهمید، درک کرد و در همه حال با خود همراه داشت.
او به معنای واقعی کلمه شهید است زیرا حتی پس از رفتن نیز همچنان جریان دارد. در یادها، در خاطره ها، در منش، در مرام، در روح، در جان و از همه مهمتر در عمل.
تنها شهید از این ویژگی برخوردار است که می تواند با بود و نبود خود جریان ساز و اثرگذار باشد. در همه امور. از اموری که بزعم برخی پیش پا افتاده تلقی می شود تا پیچیده و فراگیر.
شهید صابر کسی است که برای منش و سلوک پهلوانی سطحی قایل نمی شود. برای آن مرز و محدودهای تعیین نمی کند. در پختن سوپ برای هم بندی مریض احوال، در به یاد داشتن روز تولد نزدیکان، دوستان و همکاران هر چند به تعداد کثیر باشند، در دادن هدیه نوروز حتی به کارکنان هتلی که برای اجرای طرح زاهدان در آن اقامت داشت، در حفظ ارتباط با دوستان حتی با همکلاسیهای دوران ابتدایی، در تشکیل تیم فوتبال برای کودکان محروم، در داشتن دغدغه تهیه یک کادو بمناسبت جشن عروسی یک دوست، در رسیدگیهای روزانه به خانوادههای زندانیان، تأمین سرویس ایاب و ذهاب مهارت آموزان فنی و حرفهای زاهدانی و تأمین خوراک نیمروز در کلاس ها، تلاش برای پایدار نگاه داشتن گروههای توانمندسازی، رفتن به قعر محلات حاشیهای زاهدان و لمس واقعیتهای تلخ ساکنان، رفتن به بخش هایی از سکونت گاههای غیررسمی زاهدان که بین خود آنها به کوچه مرگ معروف بود و تلاش برای متقاعد ساختن جوانان این محلات برای حضور در کلاسهای فنی و حرفه ای، برپایی جلسات متعدد و متعهدانه با مسئولان محلی زاهدان تا پاسی از شب برای جلب اعتماد آنها برای همکاری در طرح توانمندسازی، پیگیری منظم و سرسختانه امور و رسیدگی به وضعیت مهارت آموزان، مراجعه حضوری به کلاسها و ارزیابی کیفیت و میزان رضایت مهارت آموزان، تلاش برای انجام ارزیابیهای مستمر جهت انجام هر چه بهتر طرح، نگرانی همیشگی از بابت وضعیت برگزاری دورههای آموزشی و انجام صحیح امور، برقراری روابط دوستانه و صمیمی با همکاران فارغ از فضای رئیس و مرئوسی، ترویج سفره داری و احترام به آن به عنوان یکی از سنتهای دیرینه ایرانیان جهت تشکیل سرمایههای اجتماعی و … تا دغدغه ملت، محرومان، عقب نگاه داشته شدگان، و در کل دغدغه ایران.
در تمامی این امور رفتار و منش پهلوانی، موج می زند.
همه اینها، با وجود داشتن مسئولیتهای خانوادگی، شغلی و اجتماعی است. او برای دغدغه دار بودن و تلاش جهت رفع آنها بهانه کار و زندگی، گرانی و تورم و سر شلوغی را نمی آورد. او ناظری است که با نظم سختش، انتظام عمل می آموزد.
امروز منش و عمل او دستمایه شاگردانش است. آنها در همه حال او را می بینند و شرمگین از آنند که هیچ گاه نتوانستند آنچنان که باید آموزههای معلم خویش را جامه عمل بپوشانند. اما باید بر آنچه می باید انجام پذیرد همت گمارد.
فاعتبروا یا اولی الابصار