راز و نیاز هدی

در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 4301

 

سید مهدی غنی

منبع: روزنامه اعتماد، يكشنبه، ۲۱ خرداد ۱۳۹۱ - شماره ۲۴۱۵

رفتن هدی صابر یک نکته را برای چندمین‌بار آشکار کرد که عادت کرده‌ایم همواره در فقدان آدم‌ها به ارزش‌هایشان ‌توجه کنیم، از خوبی‌هایشان سخن بگوییم و بر نبودشان افسوس بخوریم. اما در بودن‌شان، کاستی‌ها و ضعف‌هایشان است که در دیده‌ها جلوه‌گر شده و فاصله‌ها و بی‌مهری‌ها و شکاف‌ها را توجیه عقلانی می‌کند. این رویکرد نه فقط در مورد آدم‌ها که همه چیز را در برمی‌گیرد، در زندگی روزمره نیز همواره از آنچه داریم بهره نمی‌گیریم و چشم و دل را درگرو نداشتن‌ها اسیر کرده‌ایم و با حسرت نوستالژیک آنچه از کف داده‌ایم روزگار می‌گذرانیم.

در چنین فضایی است که آدم‌ها پس از مرگ‌شان کشف و شناخته می‌شوند، یاوران بسیار می‌یابند و بودن‌شان و فقدان‌شان حس می‌شود. اینچنین است که ما در فرصت‌سوزی دست‌‌و‌‌دل‌باز شده‌ایم، بی‌جهت ‌ضرب‌المثل نساخته‌ایم که هرچه آید سال نو گوییم دریغ از پارسال. اتفاقا یکی از ویژگی‌های هدی دلخوری‌اش از همین ولنگاری و بی نظمی و بی‌برنامگی هموطنان بود. از دست ندادن لحظه‌ها و مدیریت زمان از خصلت‌های منحصربه‌فردش بود. نظم از رفتار و گفتارش می‌بارید چنان که گاهی نظم آهنین او به خشکی و عدم انعطاف تعبیر می‌شد.

به‌رغم همه اختلاف‌ها و مرزبندی‌های راست و چپ، متاسفانه همه در این خصلت منفی مشترکیم که وقت‌کشی کنیم. بگذریم از پروژه‌ها و وعده‌ها و… راه دور نرویم، کدام گردهمایی، سمینار، کنگره، جلسه، سخنرانی و… سراغ دارید که سر ساعت تعیین‌شده شروع شود و در موعد معین پایان یابد؟ به جز مراسم ختم که پیش و پس آن محدود به مراسم دیگری است. این وقت‌کشی چنان مقبول افتاده که در هر محفلی عده قلیلی که وقت‌شناسند و در موعد مقرر حضور می‌یابند باید به پای وقت‌نشناسان بسوزند و به عنوان بیکارالدوله‌هایی که وقت زیادی دارند به هیچ نیارزند.

هدی همواره برخلاف این رودخانه شنا می‌کرد. اصرار بر رعایت وقت و زمان‌بندی خصلت و مرام او شده بود. اینچنین نظم دقیق و آهنینی را فقط در مبارزات چریکی قبل از انقلاب می‌توان سراغ گرفت که قرارهای ملاقات افراد به جان‌شان بستگی داشت و دقیقه و ثانیه آن معنی‌دار بود. اما هدی گرچه به آن مبارزات ارج بسیار می‌نهاد اما سن و سالش قد نمی‌داد که در آنها مشارکت داشته باشد. اما آن نظم مبارزاتی اقتضای آن زمان و جبر مبارزه بود، درحالی که پس از انقلاب دیگر آن اجبار نبود.

در فضایی که ترافیک روزافزون و گرفتاری‌های گوناگون توجیه‌گر هر خلف وعده و دیرآمدن و وقت‌کشی‌ها شده است، پایبندی به آن نظم از پشتوانه‌یی دیگر برمی‌خاست و ضرورتی دیگر را نشان می‌داد.

او به سرمایه انسانی سخت ارج می‌گذاشت. به تغییر و تحول درونی انسان و تکامل و ارتقای او دل بسته بود. همواره از منش پهلوانی و اخلاق جوانمردی سخن می‌گفت. شعار سه‌گانه و جامع او «بینش، منش، روش» نکته‌ها دربرداشت. همین رویکرد بود که مدام او را به عمق و دوراندیشی بیشتری می‌کشاند. در سطح نمی‌ماند، به ریشه‌ها می‌نگریست و علت‌ها را جست‌وجو می‌کرد هر چند اجل مهلتش نداد.

حوزه‌های مختلفی از دنیای ورزش، رسانه، سیاست، پژوهش‌های اجتماعی و… را تجربه کرد و از هرکدام کوله‌باری از آموخته‌ها داشت، اما در این اواخر به فرازی دیگر رسیده بود که فراتر از همه آن حوزه‌ها بود.

هدی رسیده بود به نیاز ارتباط با خدا؛ نیازی که این روزها در پیچ‌وخم‌های روزمره زندگی و غوغاهای سیاسی و جهانی و حتی گاه در پس ظواهر و مناسک مذهبی سخت مغفول مانده است. ظواهر زندگی چنان چشمان را پرکرده که گویی پایانی برای آن متصور نیست. اما او رسیده بود که مهر و رحمت خداوندی همه جا گسترده است و این ماییم که باید باب بگشاییم و دریچه دل را باز کنیم تا از این مهربانی، عدالت و رحمت سیراب شویم و از اسارت غیر او رهایی یابیم. روزگاری درعرصه سیاسی و مطبوعاتی کوشیده بود اما سرانجام ریشه معضلات سیاسی و اجتماعی را هم در غفلت از خدا و نتیجه‌اش حذف اخلاق و صداقت و انسانیت دیده بود.

با عنوان «باب بگشا» نشست‌هایی برگزار کرد، دریافت‌هایش را عرضه کرد و کوشید از یافته‌های دیگران نیز بهره گیرد. اواخر خود را مشغول قرآن کرده بود و می‌خواست آنچه بر دل ساده و بی‌آلایش آن ساکن غار حرا بر فراز شهر کوچک مکه در آن سال‌های دور نقش بسته را دریابد. سخت در تلاش و تکاپو بود. هر دریافتی تازه جانش را شکوفا می‌کرد. گفته‌ها و نوشته‌هایش حاکی از این شور و حالی است که داشت. گرچه سوژه پژوهش‌هایش امری کهن بود، اما از همه ابزارهای نوین برای طرح این ایده یاری گرفت.

آنچه می‌یافت در دسترس همگان می‌گذاشت تا نقد و بارورش کنند که ارتباط با خدا را در انحصار و تخصص هیچ قوم و قبیله‌یی نمی‌دانست و تنها دلی گشوده و ذهنی شکوفا می‌خواست. به هر ترتیب هدی رفت و فرصت نیافت یافته‌هایش را به انجام و انسجام رساند، اما نیاز او همچنان جوشان است.

گرچه جای او خالی است اما جای خدا در میان مناسبات و روابط ما خالی‌تر؛ خدایی که چنان فراموش شده که حتی سوژه یک کنگره و گردهمایی و نشست هم قرار نمی‌گیرد تا چه رسد که به قول او باب بگشاییم و رحمت و عدالت و وحدتش را در منش و روش‌مان متجلی کنیم.